فرسودگی روانی در همه جا وجود دارد. دانشجویان، کارمندان، والدین – تقریباً همه مردم به نحوی از آن رنج میبرند.
هفته گذشته سازمان بهداشت جهانی در طبقهبندی بینالمللی بیماریها – رساله رسمی بیماری ها – فرسودگی روانی را از یک “وضعیت سلامتی” به یک “سندروم” تغییر داد که ناشی از “استرس کاری مزمن” است.
این تعریف گسترده ای است که می تواند شامل اکثریت افراد در زندگی کاریشان باشد. اخیراً در محل کار یکی از دوستانم تستی برای بررسی میزان سلامت کارکنان انجام شده است.
او تنها به یکی از سوالات جواب مثبت داده، درباره اینکه آیا هرگز در محیط کار احساس ناراحتی کرده است یا نه، و نتیجه خنده داری داشته است: خطر فرسودگی روانی!
مرتبط: روانشناسی: دانلود جدیدترین کتاب های صوتی، مقالات و فیلم های روانشناسی روز دنیا در ذهن
کارفرمایان نیز نگران این پدیده هستند.
تحقیقی توسط Kronos در سال ۲۰۱۷ نشان داده است که ۹۵ درصد مدیران اجرایی منابع انسانی فکر میکنند که فرسودگی روانی تلاش آنها برای حفظ کارمندان را سختتر کرده است.
اما زمانی که یک اختلال به شکل گسترده ای شایع میشود، باعث میشود شک کنیم که آیا در حال تبدیل یک ناراحتی و مشکل روزمره و عادی به مشکلی پزشکی هستیم؟
اگر تقریباً همه مردم از فرسودگی روانی رنج می برند، پس هیچ کس این اختلال را ندارد، و مفهوم کلی وجود آن از بین میرود.
این امر به دلایل بسیاری ناخوشایند خواهد بود، حداقل به این دلیل که فرسودگی روانی واقعا وجود دارد – تعریف پایه آن شامل احساسات سه گانه فرسودگی عاطفی، عدم برقراری ارتباط و احساس پوچی و بیهودگی است.
اکثر افراد بعضی از این علائم را تجربه کرده اند اما تنها در تعداد کمی از افراد این علائم به شکلی مداوم و آسیب زننده وجود دارند. بنابراین این بیماری همهگیر نیست.
مسئله دیگری که اهمیت دارد تغییر در نگرش های فرهنگی درباره محل کار و مدرسه است.
اما درواقع انتظاری غیرواقعی و گمراهکننده ایجاد شده است که دانشآموزان و کارمندان باید همیشه خوشحال و راحت و بدون استرس باشند، و اگر غیر از این اتفاق بیفتد، مشکلی است که باید حل شود.
برای مثال، دانشکده پزشکی میتواند از لحاظ فکری و فیزیکی بسیار خسته کننده باشد. در واقع پشت سر گذاشتن آن بدون تجربه استرس و ناراحتی غیر ممکن است.
این دانشکدهها نیز مانند بسیاری از کارفرمایان برای کمک به دانشجویان در مدیریت استرس و ایجاد تعادل بین کار و زندگی، سرمایه گذاری هایی در زمینه برنامههای سلامتی انجام داده اند با تاکید بر ورزش، مدیتیشن، تغذیه سالم و … . البته که این کار، ایده ای بسیار عالی است، اما با تاکید بر تعهدشان نسبت به رفاه و حال خوب افراد، درواقع وعدههایی میدهند که نمیتوانند به آن پایبند باشند.
فکر میکنید دانشجویان و کارمندان چه حالی خواهند داشت زمانی که همان سازمانی که رفاه و تعادل زندگی-کاری آنها را فراهم میکند، در شرایطی مجبور به وارد کردن استرس و فشار بیشتری به آنها شود؟ بدیهی است که احساس خشم داشته و فاصله گرفته و احتمالاً تمرکز کمتری بر کارشان خواهند گذاشت.
این شرایط شباهت بیشتری به “فرسودگی روانی” دارد.
اگرچه غیر قابل اثبات است، اما نسل جدید نسبت به نسل قبلی کمتر دچار فرسودگی روانی شده است.
به این دلیل ساده که از ابتدا انتظار راهی سخت و پراسترس را داشته است و معمولاً انتظارات ما از آنچه که واقعا با آن روبهرو میشویم بدتر می باشند.
اشتباه نکنید – بسیاری چیزهای نادرست درباره روزهای خوب قدیم وجود دارد. برای مثال در گذشته تشخیص درباره نیازهای سلامت روان دانشجویان بسیار ضعیف بوده است.
اما خوشبختانه این موضوع در حال حاضر یکی از مهمترین وظایف مراکز آموزشی می باشد.
من برای ۸ سال گذشته مسئول خدمات سلامت روانی دانشجویان بوده ام، و ماه اوت هر سال که ورودی های جدید پزشکی داریم به آنها گوشزد می کنم که: “چهار سال آینده هیجان انگیز و چالش برانگیز و پراسترس خواهد بود.
ما برای شما اهمیت قائلیم و مطمئن هستیم که میتوانید با مشکلات مقابله کنید، چون اگر نمیتوانستید تا اینجا نیز پیش نمی آمدید.
کاملا طبیعی است که گاهی احساس اضطراب و خستگی کنید. در واقع این نشان میدهد که شما زنده و درگیر پیشبرد کارتان هستید.”
البته که ما باید همه توانمان را برای کشف و درمان بیماریهای روانی جدی به کار بگیریم – مانند افسردگی و مصرف مواد مخدر و الکل – اما لازم نیست درباره هر ناراحتی و استرس روزمره تشخیص پزشکی “فرسودگی روانی” بدهیم!