درست مانند گیاهان که برای شکوفایی به موامغذی مانند نورخورشید، آب، موادمعدنی و … احتیاج دارند؛ بنابراین انسان نیز نیازهای اساسی انسانی در راستای کسب استقلال، شایستگی، ارتباط و هدفمندی برای پرورش، رشد و نمو را می طلبد.
اگر این نیازها برآورده شود (دقیقا همانند گیاهان که از نورخورشید، آب و موادمغذی تغذیه می کنند) خروجی های مطلوب نظیر افزایش سلامت، رفاه و عملکرد بهینه، روابط مناسب و هدفمندی را در پی خواهد داشت.
اما اگر نیازها تامین نشوند؛ عدم شکوفایی، رکود، روابط فاسد و نیهیلیسم (پوچ انگاری) احتمالا بر زندگی غالب می شود.
SDT همچنین برآورد می کند که محیط فرهنگی-اجتماعی، موقعیت ها و شرایط می توانند کما بیش از نیازهای اساسی روانشناختی حمایت کنند.
روانشناسی چیست؟ چگونه بهترین روانشناس را انتخاب کنیم؟
اگر محیط فرهنگی-اجتماعی و موقعیت/شرایط از استقلال، شایستگی، ارتباط، قصد و نیت بیشتر حمایت کنند؛ بنابراین روند با رشد، رونق و توسعه بهتر در طول زمان همراه می گردد.
بیایید کمی موضوع را بسط دهیم. ما نیازهای اساسی روانشناختی را در دوران نوپایی و کودکی درنظر خواهیم گرفت و مشاهده خواهیم کرد که چه فعالیتها یا سیستم هایی در آنها دخیل است و چه عواقبی در مسیر رشد در پی خواهد داشت.
نیاز به استقلال را درنظر بگیرید؛ یک نوپا/کودک به طور معمول روحیه ای اکتشافی دارد؛ مگر اینکه با محدودیت و الزام با کاوش در محیط دست به انتخاب بزند.
والدین بایستی جهت جلوگیری از آسیب محدودیت هایی را در زمینه اکتشاف قرار دهند.
از این رو این، با نیاز کودک به کسب استقلال مغایرت دارد.
دراوایل یاد میگیرند که کاوش درمناطق ناشناخته می تواند منجر به عواقب نامطلوب گردد و در صورتی که والدین بیش از حد آسان گیر باشند، سریع احساس ترس را فرا می گیرند.
از طرف دیگر آنها همچنین دارای انگیزه ذاتی توام با احساس علاقه هستند که باعث می شود چیزهای بکر و مکان های جذاب را پیدا کنند؛ از این رو ارزش کاوش را دریابند.
اگر نیاز به استقلالشان مورد پذیرش و احترام قرار گیرد، به سرعت مفهوم SELF (خود) که متمایز از مراقبت است، در آنها شکل می گیرد. آنها درک می کنند و شروع به تنظیم می نمایند.
احساساتشان و محیط حمایتی از استقلال منجر به رشد عاطفی آنها می شود.
از نظر تئوری های مرحله اریکسون آنها با پشت سر گذاشتن موفقیت آمیز مرحله استقلال در مقابل مرحله شرم و تردید حرکت می کنند.
نیاز بعدی را شکوفایی در نظر بگیرید؛ نوپا/ کودک معمولا دوست دارد در محدودیت های موجود هم به مکاشفه بپردازد و امیدواراست اینکار را با بازی (هم از نظر جسمی و هم نمادین) انجام دهد.
والدین/افراد بالغ به طور معمول بازخوردهایی راجع به آنچه از نظر بازی قابل قبول است را تعیین می کنند تا اطمینان حاصل کنند که انواع صحیح بازی به شکل افراطی در راستای توسعه استعداد و توانایی وی انجام می پذیرد.
به عنوان مثال چنانچه نوزادی قبل از خزیدن سعی در راه رفتن داشته باشد، بزرگسالان ابتدا از سن مناسب بازی های مرتبط با خزیدن را که متناسب با سن وی است، تمرین می کنند.
در اوایل نوپایان/کودکان در مییابند که بازی کردن به صورت آزاد ممکن است منجر به ناامیدی، غم و اندوه شود.
از طرف دیگر، آنها دارای انگیزه ای ذاتی درارتباط با احساس لذت هستند که باعث می شود فعالیت های جدید و اشیاء جذابی بیابند که ارزش بازی کردن را دارند.
اگر نیاز آنها به شایستگی مورد پذیرش قرارگیرد، به سرعت وظیفه محور می شوند تا اینکه در هنگام انجام فعالیت های مختلف خود محور باشند.
آنها تشخیص داده و شروع به تنظیم رفتارهای خود میکنند؛ محیط حمایتی شکوفایی منجر به رشد جسمی و رفتاری شان میگردد.
از نظر تئوری های مرحله اریکسون، آنها به شکل موفقیت آمیزی مرحله نوپایی را گذرانده و در مقابل به جدیت و سخت کوشی روی می آورند.
حالا نیاز به ارتباط را درنظر بگیرید؛ نوپا/ کودک معمولا با دیگران مطابقت یافته وآماده می شود تا تثبیت یافته و با یک یا چند مراقب ارتباط برقرار نماید.
نوپا/کودک ضعیف، نیازمند و حریص است (نوپا به شیر نیاز دارد در حالی که کودک به عشق ورزی نیازمند است)؛ والدین/ مراقبان نیز احتمالا توجه، مراقبت و زمان را وقف کودک مینمایند.
در اوایل، هنگامی که نیازها به طور مداوم برآورده نمی شوند، نوپا/کودک میآموزد که (منفعل) پرخاشگر و عصبانی نسبت به ژست دلبستگی بوده و می آموزد که از ارتباط و تماس جلوگیری کند.
از طرف دیگر، نوپا/ کودک با انگیزه ای ذاتی تحریک می گردد، این انگیزه احساسات محرک را براساس احساس عشق که آنها را به افراد آشنا (والدین/ معلمان) و اماکن (خانه/ مدرسه) و ساختمان هایی که به آنها وابستگی دارند، بر می انگیزد.
اگر نیاز آنها به رابطه منطقی محترم شمرده شود، به سرعت به افرادی با تمرکز بدل میگردند. افراد را بعنوان هدف و نه ابزاری برای اخذ پیامد، درنظرمیگیرند.
آنها به درک نسبی رسیده و شروع به تنظیم روابط خود میکنند و محیط حمایتی مرتبط به رشد اجتماعی و اخلاقی آنها منجرمی شود.
از نظر تئوریهای مرحله اریکسون آنها با موفقیت مرحله اعتماد را در مقابل مرحله بی اعتمادی طی میکنند.
در اخر نیاز به هدفمندی را در نظر بگیرید؛ نوپا/ کودک معمولا یک دانشمند در تختخواب است و آماده است تا سردرآورد، و دروقایع، اتفاقات و آژانسهای ورزشی شرکت نموده و بیاموزد.
کودک مشتاق، کنجکاو و فعال است و والدین ممکن است برخی از اعمال (مانند لمس کردن آلت تناسلی) را محدود کنند که احتمالا به احساس گناه و انزجاردرنوپا/ کودک منجر می گردد.
از طرف دیگر، نوپا/ کودک که تحت تاثیر احساسات شگرفی قرار دارد، تحریک می شود؛ او به صورت سیستماتیک و علمی محیط اطراف را آزمایش میکند و سعی دارد روابط علت و معلولی بیابد، تاثیربگذارد و یاد بگیرد.
اگر نیاز به هدفمندی مورد احترام قرارگیرد؛ به سرعت برجهان متمرکز می شوند، از لحاظ زیست محیطی اگاه گردیده ومیبینید که چگونه شایسته دراین جایگاه قرار می گیرند.
آنها درک را آغاز نموده و شروع به تنظیم شناخت خود می کنند و محیط حمایتی مرتبط به رشد فکری آنها منجر می گردد.
از نظرتئوری های مرحله اریکسون، آنها با موفقیت در ابتکار عمل درمقابله با گناه حرکت می کنند.
به طور خلاصه پیشنهاد می کنم چهار سیستم که حول کاوش (استقلال)، بازی ( شایستگی)، دلبستگی ( مرتبط بودن) و یادگیری (قصدونیت) وجود دارد را مدنظر قراردهید.
این چهارسیستم موجب ایجاد جفتهای احساسی ترس/ جذبه، غم و اندوه/ لذت، عصبانیت/ عشق و گناه/ تعجب می گردد که ممکن است دربزرگسالی پایداربوده یا کمی دستخوش تغییرات گردند.
همچنین ممکن است که این چهارسیستم قابلیت تطابق و ارتباط گیری با چهارهدف اصلی احساسات یعنی بهزیستی/ مثبت اندیشی، موفقیت/ بهره وری، اخلاق/ صمیمیت و معنا/ مولد بودن را دارا هستند.
من پرونده خود را در اینجا خاتمه می دهم. درپست آتی به مواردی خواهم پرداخت که زمینه ی حمایت از استقلال، پشتیبان شایستگی، حمایت ارتباطی و معنای زمینه پشتیبانی اجتماعی-فرهنگی را در بر می گیرد.