فهرست مطالب
بخش قابل توجهی از نظریات در این رشته بر رشد در دوران بچگی تمرکز دارند همانطور که این دوره ای از عمر فرد است که بیشترین تغییرات صورت می گیرد.
روانشناسان رشد طیف وسیعی از زمینه های نظری مانند زیستی، اجتماعی، عاطفی و فرایندهای شناختی را مطالعه می کنند.
تحقیقات تجربی در این زمینه معمولا به نظر می رسد توسط فرهنگ های غربی مانند آمریکای شمالی و اروپا انجام گرفته باشد.
اگرچه در دهه ۱۹۸۰ محققان ژاپنی همکاری معتبری را در این زمینه آغاز کردند.
سه هدف روانشناسی رشد توصیف، توضیح و به کمال رسیدن رشد است.
مرتبط: روانشناسی-دانلود جدیدترین کتاب های صوتی، مقالات و فیلم های روانشناسی روز دنیا در ذهن
برای توصیف رشد، ضروری است که بر هر دو الگوهای نوعی دگرگونی (رشد هنجاری) و تفاوت افراد در الگوهای دگرگونی (یعنی idiographic development) متمرکز باشد.
در حالی که بسیاری مسیرهای نوعی برای رشد وجود دارد که مردم آن ها را دنبال می کنند، هیچ فردی دقیق مانند دیگری نیست.
روانشناسان رشد بایستی برای توضیح دگرگونی هایی که در رابطه با فرآیندهای هنجاری و تفاوت های فردی مشاهده کرده اند تلاش کنند.
هرچند، اغلب توصیف رشد آسان تر از توضیح چگونگی آن است.
در نهایت، روانشناسان رشد امیدوارند که رشد را به کمال برسانند و نظریه هایشان را برای کمک به مردم در شرایط کاربردی اعمال کنند (به نوان مثال، به والدین در ایجاد وابستگی های امن در فرزندانشان کمک کنند).
سوالات انکشافی
تداوم در مقابل عدم تداوم
به اینکه چگونه کودکان بالغ می شوند فکر کنید.
آیا الگوی قابل پیش بینی وجود دارد که آنها در رابطه با اندیشه، زبان و رشد اجتماعی دنبال کنند؟ آیا کودکان دگرگونی تدریجی می کنند یا دگرگونی ناگهانی؟
رشد هنجاری بطور نرمال بعنوان فرایندی متداوم و تراکمی مشاهده می شود.
دیدگاه تداوم می گوید که دگرگونی تدریجی است. کودکان همانطور که قدشان بلندتر می شود، در اندیشه، صحبت کردن و عمل کردن ماهرتر می شوند.
دیدگاه عدم تداوم رشد را توالی ناگهانی دگرگونی ها می داند که رفتارهای متفاوت در دوره های مختلف زندگی که بر اساس سن طبقه بندی شده را ایجاد می کند. تغییرات بیولوژیکی زمینه ایجاد این تغییرات را فراهم می کند.
اغلب می شنویم که مردم در مورد کودکانی که در حال طی مراحل زندگی هستند صحبت می کنند (یعنی مرحله حسی و حرکتی).
به این ها دوره ی مراحل رشد در زندگی می گویند که از تحولات متمایز در عملکرد فیزیکی یا روانی آغاز می شود.
روانشناسان دیدگاه عدم تداوم معتقدند که افراد مراحل یکسانی، به همان ترتیب و اما نه به همان میزان را طی می کنند.
طبیعت در مقابل پرورش
هنگامی که می خواهیم رشد را توضیح دهیم، مهم است که نقش طبیعت و پرورش را هم در نظر بگیریم. روانشناسی انکشافی، در تلاش برای پاسخ به دو سوال بزرگ در رابطه با وراثت و محیط است:
- هر کدام به چه میزان موثرند؟
- طبیعت و پرورش چگونه در تعاملند؟
طبیعت به فرایند وراثت بلوغ بیولوژیکی و بلوغ اشاره دارد.
یکی از دلایلی که رشد انسان ها بسیار به هم شبیه است آن است که انتقال وراثتی مشخصات مشترک (DNA) همه ما را به سمت تغییرات رشدی مشابه در نقاط مشابهی از زندگی مان هدایت می کند.
پرورش اشاره به تاثیر محیط دارد که شامل فرایند آموزش از طریق تجربیات می باشد.
دو روش موثر برای مطالعه سرشت-پروش وجود دارد:
- مطالعات دوقلوها: دوقلوهای همسان ژنوتیپ همسان دارند و دوقلوهای غیرهمسان به طور متوسط ۵۰ درصد از ژن هایشان مشترک است.
- مطالعات فرزندخواندگی: شباهت ها با خانواده بیولوژیکی، سرشت را نشان می دهد در حالیکه شباهت ها با خانواده پذیرنده از پرورش حمایت می کند.
ثبات در مقابل تغییر
ثبات به خصوصیات شخصیتی حاضر از زمان خردسالی در طول زمان اشاره دارد.
در مقابل، نظریه پردازان دگرگونی، تعدیل شخصیت توسط تعامل با خانواده، تجربیات مدرسه و جذب فرهنگ را بحث می کنند.
این قابلیت برای تغییر، قالب پذیری (انعطاف پذیری) خوانده می شود.
برای مثال، روتر (۱۹۸۱) دریافت که نوزادان محزونی که در یتیم خانه های کم کارمند زندگی می کنند معمولا هنگامی که در خانه های پذیرنده اجتماعی قرار می گیرند شاد و خون گرم می شوند.
ریشه های تاریخی
روانشناسی انکشافی بعنوان یک اصل تا بعد از انقلاب صنعتی وجود نداشته، هنگامی که نیاز به نیروی کار تحصیل کرده منجر به ساختار اجتماعی کودکی بعنوان یک مرحله متمایز در زندگی فرد د.
مفهوم کودکی از جهان غرب سرچشمه می گیرد و به همین خاطر است که تحقیقات اولیه از این مکان حاصل شده اند.
در ابتدا روانشناسان رشد به مطالعه ذهن کودک برای اینکه آموزش و یادگیری موثرتر واقع شود علاقمند بودند.
حتی دگرگونی های رشدی در دورن بزرگسالی حوزه ی بسیار جدیدس محسوب می شود.
این امر عمدتا به خاطر پیشرفت های علم پزشکی است که مردم را قادر به زندگی طولانی مدت می سازد.
چارلز داروین با انجام اولین مطالعه سیستماتیک روانشناسی انکشافی مورد توجه قرار گرفته است.
در سال ۱۸۷۷ وی مقاله ی کوتاهی درباره رشد اشکال ذاتی ارتباط بر اساس مشاهدات علمی نوزاد پسرش دادی را منتشر کرد.
هرچند ظهور روانشناسی انکشافی به عنوان یک اصل خاص را می توان به ۱۸۸۲ هنگامی که ویلهم پریر (روانشناس آلمانی) کتابی را با عنوان ذهن کودک منتشر کرد نسبت داد.
در کتاب پریر رشد دختر خودش را از تولد تا دو سال و نیمی توصیف می کند. مهم این است که پریر فرایند علمی خیلی دقیقی را در طول مطالعه توانایی های دخترش به کار گرفت.
در سال ۱۸۸۸ نشریه پریر به انگلیسی ترجمه شد که روانشناسی انکشافی زمان را بعنوان بک مفهوم بطور کامل با ۴۷ مطالعه تجربی دیگر در اروپا، آمریکای شمالی و بریتانیا برای تسهیل انتشار دانش در این زمینه ایجاد شد.
در طول دهه ۱۹۰۰، سه شخصیت کلیدی با نظریه های گسترده رشد انسان بر این زمینه مسلط بودند، از جمله ژان پیاژه (۱۸۹۶-۱۹۸۰)، لو ویگوتسکی (۱۸۹۶-۱۹۳۴) و جان بولبی (۱۹۰۷-۱۹۹۰). در واقع، بسیاری از تحقیقات کنونی همچنان تحت تاثیر این سه نظریه پرداز هستند.