۱۴ شیوه تفکر متفاوت انسان‌های دارای تفکر قوی

individual development strong minded thinking

فهرست مطالب

۱۴ شیوه تفکر متفاوت انسان‌های دارای تفکر قوی

همه ما صرف نظر از نژاد، حرفه یا وضعیت اجتماعی، ترس های مشابهی را تجربه می‌کنیم.

عدم اطمینان، طرد شدن و قضاوت چیزهایی هستند که ما همگی بدون استثنا در زندگی با آنها دست و پنجه نرم می‌کنیم. اما آنچه که ما را از هم متمایز می کند، شیوه تصمیم‌گیری در مقابله با این ترس هاست.

در اینجا شیوه های مختلف تفکر در افراد با ذهنیت قوی را بررسی می‌کنیم.

با این کار از یک طرف، تصویری کلی از شخصیت چنین افرادی برایتان ایجاد می شود، و از طرف دیگر، در ارزیابی تصمیم خاصی که ممکن است در ذهنتان باشد، به شما کمک خواهدکرد.

درواقع، اگر شما در حال خواندن این مطلب هستید، در بسیاری شرایط یک فرد با ذهنیت قوی و پر اراده هستید، اگر نه اینجا نبودید!

ما می‌توانیم به راحتی خودمان را در هر مسئله ای زیر سوال برده و مدام از خودمان انتقاد کنیم که چرا نمی توانیم در همه حال کامل باشیم. اما قصد نداریم در اینجا همه زمینه ها را با هم در نظر بگیریم. نکاتی که در ادامه گفته می‌شود، تنها یادآوری دوستانه هستند. این فهرست نشان نمی دهد که شما چه کسی  نیستید، بلکه دعوتی است به درک اینکه واقعاً چه کسی هستید. پس با آسودگی خاطر ادامه می‌دهیم.

افراد دارای تفکر نیرومند:

  1. پیش قدم می‌شوند

از شروع یک مکالمه ساده تا پیشنهاد یک ابتکار جدید در محل کار، ما همه ترجیح می دهیم که شخص دیگری اولین قدم را بردارد. علت اینکه ما همواره در انتظار یک چراغ سبز از دیگران هستیم، ترس از طرد شدن است.

افراد دارای تفکر نیرومند، این ترس را درک کرده و از عدم اطمینان ناشی از پیش قدم شدن استقبال می‌کنند. چرا که می دانند این هزینه ای است که باید برای رسیدن به منافعشان، بدون اجازه دیگران، بپردازند.

یاد گرفتن اینکه پیش‌قدم شویم، نیاز به درک محدودیت هایی دارد که ما برای خودمان در نظر گرفته‌ایم، مثلاً این که برای رشد شخصی خود به دنبال اجازه از دیگران هستیم. به چراغ سبزی احتیاج نداریم چون اصلا نیازی نیست که در این محدودیت ها باقی بمانیم.

  1. دست به آزمایش و تجربه می زنند

ما اغلب ترجیح می‌دهیم زندگی را با پیمودن مسیری که دیگران چندین بار در آن موفق شده اند، مطمئن و ایمن نگه داریم، برای مثال تحصیلات و شغلی که انتخاب می کنیم.

ترجیح می‌دهیم از تجربه کردن پرهیز کنیم و از آسیب‌های برگشت‌ناپذیر احتمالی یک تجربه نامطمئن بترسیم.

بله، رها کردن کار برای کشف بیشتر خود جذاب به نظر می‌رسد، اما اگر سرمایه مان تمام شود و نتوانیم دوباره به کارمان برگردیم، چه خواهد شد؟ با همین فکر است که هیچ وقت این کار را انجام نمی‌دهیم.

راهنمای جامع و کامل دانلود جدیدترین کتاب های گویا و صوتی، مقالات و فیلم های آموزشی روز دنیا در اپلیکیشن ذهن

audio books download guide app

افرادی که تفکر و اراده قوی دارند میدانند که چگونه دست به آزمایش و تجربه بزنند، چه یک دوره مطالعاتی یک ساله باشد، یا یک استراتژی فروش جدید در کار.

آنها می‌دانند که این آزمایش به تجربه ممکن است نتایج دلخواه را نداشته باشد، اما مطمئنن هستند تجربیاتی خواهدساخت که از راه دیگری به دست نمی‌آیند.

و اگر این عمل آنها خوب پیش نرود، آماده هستند تا به عقب برگشته و آن را جبران کنند.

آزمایش و تجربه کردن مستلزم پذیرش این است که، مسیر زندگی با شیبی همواره رو به بالا، افسانه‌ای بیش نیست، و چه بخواهیم یا نخواهیم مسیری پیچیده است.

به جای اینکه از این پیچ ها بدون فکر و با تردید بگذرید بهتر است که آنها را با تجربیات خود خلق کنید، هرچند در ابتدا بسیار کوچک باشند.

  1. ارزش شکست ها را می دانند

اغلب ما به دلیل شیوه آموزش و پرورشی که داشته‌ایم، شکست ها را بد می دانیم. مثلا اگر در مدرسه تنبیه شده باشیم، به هر روشی آن را در زندگی بزرگسالی مان پنهان می‌کنیم.

ما شکست را به عنوان قضاوت شخصیت خود می‌دانیم. به همین دلیل بعد از یک شکست، تمام تلاشمان را می‌کنیم که برگشته و راه قبلی را ادامه دهیم.

افراد دارای تفکر قوی نیز از درد شکست در امان نیستند.

دانلود انواع کتاب های صوتی ایرانی و خارجی از اپلیکیشن ذهن

audio books download guide app

اما با این حال از ناراحتی و فضای منفی یک شکست عبور کرده و به راهشان ادامه می‌دهند. اما درس هایی که از آن می گیرند را به هیچ وجه نادیده نمی‌گیرند! زمانی را برای بررسی گذشته صرف کرده و بعد با قدرت و زکاوت بیشتر ادامه می‌دهند.

وقتی از روبرو شدن با شکست هایتان اجتناب کنید، ناآگاهانه به مسیر ادامه داده و مستعد انجام دوباره اشتباهاتتان خواهید بود.

در عوض، شجاعانه با آن مواجه شوید! متوجه خواهید شد چه میزان خرد و آگاهی پشت چهره آزاردهنده شکست پنهان شده است، و برای اولین بار قدردان شکست هایتان خواهید بود.

  1. به دنبال خوشنودی و رضایت آنی نیستند

در دنیای پر سرعت امروز، ما به خودمان فشار می آوریم تا سریع به چیزهایی که می خواهیم برسیم.

زمانی که دسترسی به افراد و منابع بسیار آسان باشد، به دنبال پیدا کردن رضایت آنی هستیم. مثلاً دریافت ۲۴ ساعته یک لباس از ایتالیا، گرفتن بازخورد مثبت از تیم کاری در نقطه دیگری از دنیا، یا کسب بازدید بیشتر برای پست جدید وبلاگمان.

اما آنهایی که تفکرات قوی دارند، به دنبال خشنودی و رضایت آنی نیستند، چرا که می‌دانند به ناامیدی و اضطراب ختم می شود.

خواستن چیزها در همین لحظه و حالا، باعث احساس خود کم بینی و حقارت می شود. چون همیشه کسی وجود دارد که آن چیز را سریعتر، بیشتر و بهتر به دست بیاورد.

اما خوشنودی که با تعویق و تاخیر به دست بیاید، مقایسه را سخت کرده و شکیبایی را در افراد پرورش می‌دهد، چه یک دونده ماراتون باشد، که انرژی را به طور یکسان در مسیر تقسیم می‌کند، چه دونده دو سرعت باشد، که در آرامش منتظر زمان مناسب است تا با سرعت تمام شروع به دویدن کند.

تشخیص اینکه کجای زندگیتان به دنبال خشنودی آنی هستید، شما را در پیدا کردن منبع اضطراب روزانه تان کمک می‌کند.

بهترین شروع برای تمرین شکیبایی، محدود کردن تعداد دفعات چک کردن برنامه های مجازی و تعداد دفعاتی است که با افراد دیگر از طریق برنامه‌های آنلاین ارتباط برقرار می‌کنید.

  1. به فرصت‌ها توجه می کنند، نه محدودیت‌ها

ما اغلب دوست داریم در همه چیز مشکلی پیدا کنیم. این یک مکانیزم حفاظت از خود است که خودمان ساخته ایم و تا زمانی که به ما درباره خطرات پنهانی پیش رویمان هشدار می‌دهد، شگفت انگیز خواهد بود.

اما در در اغلب موارد، این مشکل جویی به سادگی مانع ما از وارد عمل شدن خواهد شد.

افرادی که تفکری قوی دارند، به جای مشکلات، فرصت ها را در نظر می‌گیرند. بنابراین زمانی که چیز جدیدی را شروع می‌کنند، می‌دانند که محدودیت‌هایی وجود خواهد داشت ولی این محدودیت ها را در مرکز توجه قرار نداده و می فهمند که فرصت ها همراه با محدودیت ها، و به دلیل این محدودیت ها، به وجود می‌آیند. و همین فرصت ها باعث پیشرفتشان خواهدشد.

هر بار که از فضای راحت خود برای یافتن فرصت‌های جدید فاصله گرفتید، حواستان باشد که آیا محدودیت هایی می‌سازید که اصلا وجود ندارند، و بعد از آنها به عنوان بهانه ای برای توقف استفاده می کنید؟

اگر اینطور است، دارید با ترمزهای گرفته حرکت می‌کنید. تنها با برداشتن تمرکز از ترمز ها، میتوانید وارد قلمروهای نامعلومی شوید که فرصت های احتمالی بسیاری را برای شما خواهدداشت.

  1. در ارتباط با دیگران انعطاف نشان می‌دهند

ما برای اثبات اهمیت خودمان، در ارتباط با دیگران اغلب انتخاب می‌کنیم که موضع های قطعی بگیریم و تا زمانی که آخرین نفر در میدان مبارزه باشیم به جنگ ادامه می‌دهیم. این رفتار در مذاکرات، کارهای گروهی و روابطمان خود را نشان می‌دهد.

فکر می‌کنیم که این کار ما را قوی می‌کند، اما متوجه نمی شویم که این میل همیشگی به برد، ما را نابود خواهدکرد.

انسان هایی با تفکر قوی انتخاب می‌کنند که در ارتباط با دیگران از خود انعطاف نشان دهند، و می‌دانند که واکنش‌های سختگیرانه، فرصت‌های زیادی را از دست آنها می‌گیرد.

به علاوه، آنها به دنبال فرصتی برای برد یا باخت نیستند. بلکه به دنبال راه‌هایی می گردند که در دراز مدت منجر به پیشرفت برای همه باشد.

انعطاف پذیری با رها کردن این نیاز شروع می‌شود که “همیشه حق با من است و کنترل اوضاع باید در دست من باشد”. به این موضوع فکر کنید: در اغلب موارد به خاطر موضوع مذاکره و بحث نیست که سرسختی نشان می‌دهید، بلکه برای اثبات مهم بودنتان است.

بدانید که اهمیت دارید – صرف نظر از اینکه در مقابله با دیگران به چه نتیجه‌ای می‌ رسید تا بتوانید به فرصت‌های بیشتری دست یابید.

  1. در رابطه با ارزش هایشان قاطع هستند

ارزش‌های ما راهنمای تصمیم‌گیری‌های ما هستند. اما گاهی این ارزش‌ها را در خطر می‌بینیم.

مثلاً شریکی که از ترفندهای فریبنده بازاریابی استفاده می‌کند؛ یک مشتری که با تغییر شرایط، منافع تجاری ما را نادیده می‌گیرد؛ یک هم گروهی در کار که به ما به خاطر اینکه نسبت به او آمادگی بیشتری در جلسه داشتیم، احساس گناه می دهد.

به خاطر ترس از دست دادن اعتماد و احترام این افراد، شرایط را تحمل می‌کنیم.

آنهایی که تفکری قوی دارند، با اینکه در روابطشان انعطاف‌پذیری بیشتری نشان می‌دهند، اما درباره ارزش هایشان سختگیرانه و قاطعانه عمل می‌کنند و تفاوت بین این دو را به خوبی درک می‌کنند. آنها از تمام شدن رابطه ای که با ارزش هایشان هم خوانی ندارد ترسی نداشته و می‌دانند که فداکردن ارزش‌ها به نوعی خود فریبی است.

مهم نیست که یک پیشنهاد در ابتدا چقدر فریبنده باشد، بدون ارزش‌های اساسی و پایه ای، متلاشی شدن آن اجتناب ناپذیر خواهد بود.

هروقت احساس کردید که رابطه ای را تحمل می کنید که در آن به ارزش های شما بی توجهی می‌شود، از خودتان بپرسید که آیا ارزش این تحمل را دارد یا نه؟

آیا بلاتکلیفی ناشی از رها کردن چنین رابطه ای، ترسناک تر و مخرب تر از خشمی است که با ماندن و تحمل کردن آن درون خودتان تلنبار می‌کنید؟

  1. به خیلی چیزها “نه” می‌گویند

خیلی وقت‌ها ما تا حد امکان “بله” گفتن را با آزادی اشتباه می‌گیریم. ما هر چیزی که سر راهمان قرار بگیرد را قبول می‌کنیم، فقط برای اینکه وقتی آنچه که واقعاً می‌خواهیم ظاهر شود، آماده باشیم. ترس از دست دادن قدرتمند است!

کسانی که قدرت تفکر بالایی دارند، اولویت بندی کرده و تمرکز می‌کنند. این کار مستلزم “نه” گفتن به بسیاری چیزها است.

به جای ترس از این که ممکن است فرصت جدیدی برایشان پیش نیاید، آنها به این باور دارند که زمانی که آماده باشند، فرصت بهتری نصیبشان خواهد شد.

اگر در نظر شما زندگی با کمیت در ارتباط است، مسلم است که می‌خواهید تا حد امکان تجربه های بیشتری به دست آورید. اما این کار تنها ناراحتی از دست دادن فرصت های دیگر را به همراه خواهد داشت.

اما اگر به زندگی به عنوان یک محصول از کارهایتان نگاه کنید که در آن همه چیز روی هم تاثیر می‌گذارد، اضافه کردن چیزی به آن ممکن است به طور ناگهانی نتیجه کلی را کاهش دهد، یا شاید حذف کردن چیزی کیفیت کلی زندگی‌تان را بهبود بخشد. با این نگرش “نه” گفتن بسیار آسان‌تر خواهد بود.

  1. برای هر کاری که انجام می‌دهند هیجان دارند

ما عادت کرده ایم وقتی اتفاق خوبی برایمان می‌افتد، به خودمان گوشزد کنیم: “خیلی هیجان زده نشو!” انگار هیجان آن را تهدید می کند.

با این ترس که چیزی در انتظار خراب کردن شادی ماست، احساسات شدیدمان را تنها در موارد بسیار نادری بروز می‌دهیم.

اما افرادی که تفکری نیرومند دارند، از هیجان به عنوان یک نگرش کلی در هر کاری که انجام می‌دهند استفاده می‌کنند.

این کار به عنوان یک منبع نیروبخش، روزمرگی را به یک تجربه خاص تبدیل می‌کند.

هیجان برای این افراد طبیعی است، چون با “نه” گفتن به خیلی کارها، تنها چیزهای هیجان انگیز برای شما باقی می‌ماند.

این حس به معنی تظاهر به لذت بردن در مقابل دیگران نیست، بلکه برای آنها هیجان، بیانی از خود واقعی آنهاست.

دفعه بعد به جای شعار همیشگی “خیلی هیجان زده نشو!” برعکسش را بگویید.

این کار نه تنها باعث می‌شود قدردان چیزهای لذت‌بخش زندگیتان باشید، بلکه کمک می کند یک روز خسته کننده را به یک ماجراجویی هیجان انگیز تبدیل کنید.

  • برای کارهایشان هدف دارند

در فرهنگ امروز، مشغله داشتن به عنوان شاخصه ای از مهم بودن فرد تلقی می شود و شکایت همیشگی افراد این است که “این روزها خیلی سرم شلوغ است”.

تعجبی ندارد که نیاز داریم همه زمانمان را پر کنیم، چون باعث می‌شود احساس کنیم هیچ بخش کوچکی را از دست نمی دهیم.

اما به ندرت برای ما سوال می شود هدف کاری که انجام می دهیم چیست؟

افراد با تفکر قوی، هدف انجام یک کار را بالاتر از نیاز به مشغول بودن می‌دانند.

آنها می‌دانند که حرکت مداوم بین کارها ممکن است فقط حس کاذبی از پیشرفت ایجاد کند و چیزی که ممکن است به نظر پیشرفت برسد، تنها تلاشی برای ساکت کردن افکار ناخوشایند و حس گمراهی است.

آنها از مشغله به عنوان راه خلاصی از تردید و شک استفاده نمی‌کنند.

پشت هر عمل و یا حتی انفعالی که انتخاب می‌کنند، یک هدف وجود دارد که ریشه در ارزش هایشان دارد.

هر زمان احساس کردید که میخواهید سرتان شلوغ باشد، به دنبال علت آن باشید.

یک تقویم پر از برنامه، نشانه ضعف ارزش شماست. در حالی که یک روز، با تنها یک کار که به آن معنی می‌دهد، قطعاً ارزش زندگی کردن را خواهد داشت.

پیشنهاد میکنم این مقاله را هم بخوانید: از قانون مورفی و کارکرد آن در واقعیت چه می‌دانید؟

  • نیازی به اثبات خود ندارند

یکی از قوی ترین محرک های انگیزشی نیاز به اثبات است که بسیاری از ابعاد زندگی ما را در بر می‌گیرد: از شغلی که انتخاب می‌کنیم تا نحوه نشان دادن خودمان در شبکه های مجازی.

مشکل اینجاست که این کار می‌تواند ما را به راحتی کنترل کند؛ با این سوال که “آیا می توانی آن را انجام دهی؟” ما را به چالش می کشد و ما نیز با سرعت آن کار را انجام می‌دهیم تا فقط ثابت کنیم توانا، لایق و مناسب هستیم.

اما آنهایی که از تفکری قوی برخوردارند، تنها برای اثبات یک هدف آن را دنبال نمی‌کنند و تحت تاثیر نظرات دیگران درباره خودشان قرار نمی‌گیرند. گرچه خوب دیده شدن یک تمایل طبیعی است، اما ثابت کردن به دیگران تنها نتیجه ای از دستیابی به هدفشان خواهد بود، نه خود هدف!

دفعه بعد که نیاز کردید باید فقط برای اثبات خودتان به دیگران کاری را انجام دهید، به خودتان گوشزد کنید که نظر دیگران درباره شما، خود واقعی شما را نشان نمی دهد. و به یاد داشته باشید که همیشه کافی هستید.

  • به خودشان اجازه “متفاوت بودن می‌دهند

در طول زندگی ما مدام تلاش می‌کنیم که از طرف دیگر آن پذیرفته شویم؛ در مدرسه با همین شیوه دوست پیدا می‌کنیم، و در شرکت‌ها از این راه موقعیت به دست می‌آوریم.

پذیرفته شدن در ارتباط سازی به ما کمک می‌کند اما برخلاف آن، آنچه در ما منحصربه‌فرد است، ما را انگشت نما می کند. پس یاد می گیریم که آن را پنهان کنیم.

افراد با تفکری قوی، مشکلی با تفاوت هایشان ندارند و آنها را پنهان نمی کنند. بلکه تفاوت هایشان را توجیه کرده و داستان‌های قابل باوری برایشان می سازند. به همین سادگی به آن‌ها تجسم می بخشند!

از آنجا که نیازی به اثبات چیزی ندارند، تفاوت هایشان را به عنوان مانعی در راه پیشرفت نمی بینند. بلکه از آنها به عنوان منبعی برای ساخت مسیر مخصوص خودشان استفاده می‌کنند.

اینکه به خودتان اجازه متفاوت بودن بدهید، مستلزم خودآگاهی است.

باید بدانید منحصر به فرد بودن شما چطور به قدرت خاص شما تبدیل می شود. ارتباط برقرار کردن با دیگران توسط این قدرت ها به شما نشان خواهد داد، اگر جایی که به آن تعلق دارید را پیدا کنید، دیگر نیازی به تلاش برای پذیرفته شدن نیست.

  • گوش می‌دهند و سوال می‌پرسند

هر جا که می‌رویم دوست داریم یک شخصیت “همه چی دان” از خودمان نشان دهیم. این کار اعتماد به نفسمان را بالا برده و احساس برتری به ما می‌دهد.

ترجیح می دهیم اطلاعات خودمان را به رخ بکشیم و برای این کار از بحث هایی که اطلاعاتی درباره شان نداریم، می گذریم. ساعت های زیادی را صرف حل مسائل می کنیم تا ضعیف به نظر نرسیده و حرفی برای گفتن داشته باشیم.

آنهایی که تفکری قوی دارند، مشکلی ندارند که در همه چیز متخصص نباشند. آنها برای فهمیدن گوش می‌دهند، نه پاسخ دادن. در ذهن آنها سعی برای دانستن همه چیز، نبردی است که نمی توانند پیروز آن باشند.

پس در عوض، سوالات خوبی می پرسند و اطلاعات را جمع آوری می کنند.

سوال پرسیدن برای آنها نشانه ضعف نیست، بلکه ابزاری برای تغذیه حس کنجکاوی شان است.

دفعه بعد که خواستید برای نشان دادن خودتان، موضوع مکالمه‌ای را عوض کنید، صبر کنید و گوش دهید. به جای یادآوری اینکه چه اطلاعاتی را کم دارید، قدردان فرصتی باشید که برای یادگیری نصیبتان شده است.

  • با خودشان صادق هستند

با سرعت بالای زندگی امروز، پیدا کردن زمانی برای فکر کردن به احساساتمان یک دارایی گرانقیمت محسوب می‌شود. از آنجا که سرمان خیلی شلوغ است، برای بهبود عملکردمان از پنهان کردن احساساتمان استفاده می‌کنیم.

ترجیح می‌دهیم احساساتمان را سرکوب کنیم تا کسب و کارمان به شکل معمول بگذارد، تا اینکه نسبت به چیزی که برای مقابله با آن آماده نیستیم واکنش واقعیمان را نشان دهیم.

افراد با تفکر قوی تنها به این خاطر که خودشان را انعطاف پذیر نشان دهند، احساساتشان را نادیده نمی گیرند. بلکه برعکس عمل می کنند؛ انتقادپذیری، قدرت بزرگی برای آنها محسوب می‌شود.

آنها هم به حرف های دیگران و هم به نظرات خودشان گوش می دهند، برای بررسی احساساتشان وقت گذاشته و خودپذیری شان را افزایش می‌دهند. خودآگاهی بخش بزرگی از هوش آنهاست.

هرگاه خواستید که احساساتتان را، به بهانه اینکه یک حواس پرتی غیر ضروری است، سرکوب کنید، به دنبال منبع آن بگردید. تنها زمانی که واقعاً ضعف خود را بشناسید می توانید روی نقاط قوتتان حساب کنید، و تنها زمانی که ترسهایتان را بشناسید می‌دانید چطور باید شجاع باشید.

نظرات نهایی

علاوه بر تمرین های کوچک روزانه ای که هر زمان که بخواهید می توانید انجام دهید، کارهای زیادی برای تقویت تفکر جهت تصمیم‌گیری بهتر وجود دارد.

نیاز به الهام گرفتن از تجربیات سبک زندگی دارید؟ وارد دنیای “تیم فریس” شوید.

احساس می کنید باید تصمیمات روزمره تان را بررسی کرده و به نگرش خود کم بینی غلبه کنید؟ به وبلاگ Khe Hy سر بزنید.

می‌خواهید بدانید رهبران امروز چطور با ترس هایشان کنار می‌آیند؟ به پادکست های محرک فکری گوش کنید.

خبر خوب این است که رسیدن به تفکر قوی، نیاز به تظاهر یا فدا کردن چیزی ندارد. همچنین چیزی نیست که انسان با آن به دنیا بیاید.

تفکر قوی مربوط به نگرشی است که در مقابله با هر چیزی در زندگی انتخاب می‌کنید، چه بزرگ و چه کوچک، و انتخاب این نگرش تنها مستلزم این است که بتوانید به خودتان گوش کنید و شجاعت تعامل با جهان از موضع واقعی تان را داشته باشید.

چرا خوشحال نیستم؟ ۵ گام برای پیدا کردن دلیل آن

در دنیای پر آشوب ما، که هر کسی می‌خواهد خود را متمایز کرده و هر کسی دیدگاه خودش را درباره همه چیز دارد، یک ایده تقریبا جهانی وجود دارد که همه ما مشتاقانه به دنبال آن هستیم – فارغ از سن، نژاد، موقعیت، جنسیت – همه می‌خواهیم شاد و خوشبخت باشیم

می‌خواهیم احساس کنیم که مهم هستیم، دوست داشته می‌شویم و از ما قدردانی می شود، بدون هیچ مشکل و بدون هیچ دغدغه ای و از لحاظ مالی نیز خیالمان راحت باشد.

در واقع این به یکی از وسواسی ترین تلاش‌ها در جامعه تبدیل شده است – که به هر قیمت و به هر وسیله ای به خوشبختی برسیم و شاد باشیم.

مطالعات بیشماری نشان دهنده مزایای بی‌چون و چرای این حس هستند – از وضعیت فیزیکی و روحی گرفته تاا شغل، روابط و وضعیت مالی.

هرچند توصیه‌های مختلفی برای رسیدن به این وضعیت مطلوب وجود دارد، اما هیچ کسی یک معجون جادویی برای آن ندارد – یک چیز یا عمل یا فکر که بتواند همه ما را به این حس خوب برساند.

البته که مشخص است برای هر کس راه حلی متفاوت وجود دارد، و این راه هم معمولاً ترکیبی از چیزهایی است که هرکدام از ما هر روز انجام می‌دهیم تا به آن وضعیت شاد و روشن برسیم.

دلیل اینکه یک راهکار واحد برای احساس افسردگی و غم وجود ندارد ممکن است این باشد که، چنین حسی می‌تواند از میلیون‌ها دلیل متفاوت نشأت بگیرد. تقریباً برای هر کس دلیل، مسیر و تجربه متفاوتی وجود دارد.

این مسئله شبیه به پدیده “تردمیل خوشبختی” است – یک چرخه بی پایان (و نسبتا خسته کننده) از جستجوی چیزی که در واقع هیچ کسی نتوانسته است میزان آن را اندازه بگیرد.

مشکل دیگر خوشحالی این است که همه ما بسیار درگیر خود هدف می شویم – وضعیت ایده‌آلی که میخواهیم “یک روز” به آن برسیم.

شما می‌توانید تمام زندگیتان منتظر این باشید که خوشحالی به سراغتان بیاید – امیدوار باشید، مدام آن را پیش‌بینی کنید و در نارضایتی دائمی به سر ببرید – و این لحظه ممکن است هیچ وقت فرا نرسد.

و بعد یک روز به عقب نگاه می کنید و از خودتان می پرسید – آیا من واقعاً اینقدر ناراحت و درمانده بودم یا فقط قربانی وسواس خوشبختی شده بودم؟

این طور است که متوجه می‌شوید که واقعاً فردی ناراحت و ناراضی هستید یا نه، که خوشبختی برای هر کسی معنای متفاوتی دارد، اندازه گیری مستقیم آن غیر ممکن است و نسبتاً گذراست.

پس بیایید از تبتدا شروع کرده و علت، علائم و درمان ناراحتی را بررسی کنیم.

فهرست محتوا

  1. علائم نارضایتی
  2. دلایل احساس ناراحتی و نارضایتی
  3. پنج گام برای پیدا کردن علت
  4. توصیه نهایی
  5. سخن آخر

علائم نارضایتی

بعضی از علائم معمول که نشان می‌دهند شما فردی ناراحت و ناراضی هستید، عبارتند از:

  • احساس کنید که به اندازه دیگران خوب نیستید
  • احساس کنید که قربانی شرایط خارج از کنترل نشده‌اید
  • احساس کنید که زندگی روزانه شما بی‌معنی و کار محور است
  • احساس درماندگی، ناامیدی یا بدبینی
  • کسی را به حریم احساسی تان راه ندهید
  • سعی کنید احساس تعلق پیدا کنید اما به ندرت موفق شوید
  • احساس شکست دربرابر چالش هایی که در زندگی با آن مواجه می‌شوید
  • احساس افسردگی، اضطراب یا نگرانی دائم
  • احساس کنید که به اندازه کافی از شما قدردانی نمی‌شود

اگر در یک روز عادی از زندگیتان، هیچ یک از اینها را احساس می‌کنید، باید بگویم که فرد خوشحالی نیستید.

دلایل احساس ناراحتی و نارضایتی

مهم‌ترین چیزی که نشان می‌دهد از اوضاع راضی نیستید، احساس “کمبود” چیزی است. ممکن است ندانید آن چیز دقیقا چیست، اما احساس پوچی و نقص می‌کنید و می‌دانید که باید کاری انجام دهید تا دوباره زنده شوید.

پیداکردن دلایل ناراحتی‌ها امری حیاتی برای تشخیص گامهای درست جهت حل آنها است.

بنابراین، در اینجا به چند دلیل معمول برای احساس ناراحتی و نارضایتی، یا احساس اینکه “دیگر لذتی در زندگی وجود ندارد” اشاره می‌کنیم.

فقدان معنا

هر متخصصی به شما خواهدگفت که این یکی از مهم‌ترین دلایل احساس نارضایتی و ناراحتی است. به ویژه در زندگی شغلی، فقدان اهمیت و معنا می‌تواند ناامیدکننده باشد.

مقاله‌ای در نیویورک تایمز درباره فارغ التحصیلان هاروارد وجود دارد؛ کسانی که در سال ۱.۲ میلیون دلار درآمد دارند اما احساس بدبختی کرده و این طور توصیف می کنند که “زندگی‌شان را هدر می‌دهند”.

به بیان ساده‌تر، ممکن است احساس ناراحتی شما به این علت باشد که “دلیل” خود زندگی کردن را درک نمی‌کنید.

عوامل اخلالگر شادی

حتی مشکلات فرضی ما هم می‌تواند برای ما واقعی جلوه کند و هرگونه مشکل فرضی یا واقعی شخصی، مالی، شغلی یا فیزیکی می‌تواند باعث کاهش سطح رضایت و شادی ما شود.

ممکن است مسائل و موانع بسیاری بر سر راه ما قرار بگیرد؛ برای مثال، ظاهرتان را دوست نداشته باشید، :درآمد کافی نداشته باشید، هیچ دوست یا فرد خاصی در زندگی شما وجود نداشته باشد، سلامتیتان دچار مشکل شده باشد.

کمبود عزت نفس و احترام به خود

در سال ۲۰۰۳ مقاله‌ای دنیای علم را تکان داد، با این عنوان که “آیا عزت نفس بالا منجربه عملکرد بهتر، موفقیت بین فردی، شادی و شیوه زندگی سالم تر می‌شود؟”. در واقع ایده این مقاله وجود ارتباطی بین عزت نفس و شادی بود.

می توان گفت عزت نفس بالا در نهایت به شادی بیشتر منجر می‌شود.

به‌علاوه به گفته نویسنده و سخنران، Gary Vaynerchuk، دلیل اصلی که مردم ناراضی و ناراحت هستند این است که احترام به خود ندارند – به این معنی که آنها نظرات دیگران را بر نظرات خودشان مقدم می‌دانند. این استدلال به نظر منطقی می‌رسد و مطمئنا برای خیلی از ما صادق است.

شخصیت

دلیل دیگر، که غلبه بر آن، اگر ممکن باشد، می تواند کمی چالش برانگیز باشد، شخصیت شماست.

البته، پیشه خودیاری فرض می کند که شما با قدرت اراده خود می توانید در کل به شخصیت دیگری، یعنی نسخه بهتری از خود فعلی تان، تبدیل شوید.

اما آنچه که متخصصان به ما می گویند این است که شما یا یک فرد امیدوار به دنیا آمده اید یا نه.

البته شما می توانید روی خودتان کار کنید و نیمه پر لیوان را ببینید. اما ممکن است هرگز به پای کسی که با خلق و خویی رها از اهمیت متولد شده، نرسید.

انتظارات نامعقول

طبق تحقیقات، داشتن انتظارات زیاد از خود، می تواند مفید بوده و به عملکرد بهتر شما، منجر شود. به این پدیده، “پیگمالیون” می گویند.

بااین حال، داشتن انتظارات زیاد از خود، می توانید برعکس عمل کرده و هرنوع مشکل سلامتی روانی را در شما ایجاد کند، مثل افسردگی، خود زنی، تنبیه خود و غیره. و این امر بر کل زندگی شما تاثیر می گذارد.

گرایشات اجتماعی

حداقل چند مقاله یا حتی یک کتاب لازم است تا همه دلایلی که می تواند باعث احساس ناراحتی ما شود را لیست کنیم.

برخی از دلایل اجتماعی که در زندگی شما باعث ناراحتی می شوند: ساعت های طولانی کار کردن در محیط کار، فرهنگ جدید “همیشه در دسترس بودن” در اینترنت، افزایش زمان تماشای تلویزیون یا کسالت در زندگی (کمبود هیجان).

اعتیاد به نارضایتی

ظاهرا، می شود به نارضایتی اعتیاد پیدا کرد. به این معنی که، برخی افراد احساسات منفی را می پسندند و “از ناراحت بودن خوشحال می شوند”، که نگران کننده است.

دلایل غیر قابل توضیح

گاهی اوقات نمی توانید یک چیز خاص، یا هیچ چیز دیگری را علت بدانید، به همین دلیل است که نه می دانید چه چیزی باعث ناراحتی شما می شود و نه می دانید چه چیزی شما را خوشحال می کند. احساس می کنید که این همه ماجراست و کل زندگی شما آشفته است.

اما این پایان داستان نیست. مهمترین سؤالاتی که باید از خودتان بپرسید اینها هستند:

چرا؟ علت نارضایتی من چیست؟

چون اگر ندانید که مشکل از کجاست، نمی توانید درستش کنید. درسته؟

۵ گام برای پیدا کردن علت

اگر بیشتر علائم زیر را داشته باشید، بسیار محتمل است که هم اکنون در بهترین حالتتان زندگی نمی کنید.

بنابراین، در اینجا توصیه هایی داریم برای این که بدانید چگونه مشکلتان را حل کنید.

  1. به این فکرکنید که « شادی » برای شما چه معنایی دارد

خوشبختی می تواند شکل های مختلفی داشته باشد، مانند لذت، رضایت از زندگی، تحقق اهداف. همه اینها، چه جداگانه چه با هم، می توانند آبشارهای شادی را در زندگی ما جاری کنند.

و از آنجا که زندگی ما بسیار متنوع است، برای هر کدام از ما، پیگیری موارد فوق شکلی متفاوت دارد.

به عنوان مثال، خوشحالی آخر هفته من، این است که کتاب بخوانم یا بنویسم، در حالی که ممکن است کسی دوست داشته باشد معاشرت کند، به پیاده روی برود، یا خرید کند.

یا رضایتم از زندگی می تواند این باشد که یک خانواده بزرگ داشته باشم و از این طریق در جهان اثری بگذارم. ممکن است رضایت از زندگی برای شخصی دیگر، رسیدن به شهرت و ثروت باشد.

اما درهرصورت، اسیر “تله های داستانی” جامعه نشوید – اینکه حقوق بیشتر، خانه، یک شغل خاص، فردی خاص و … باعث سعادت بی پایان شما خواهد شد. اینطور نیست و علم این را بارها و بارها ثابت کرده است.

بنابراین، هنگامی که می دانید خوشبختی شما چه شکلی دارد، تصور بهتری درباره آنچه که در زندگی خودتان گم کرده اید، خواهید داشت.

  1. دوباره به انتظارات خود مراجعه کنید

همانطور که قبلاً نیز اشاره کردم، انتظارات غیر منطقی که شما از خودتان دارید، می تواند شما را از احساس خشنودی دور کند.

اغلب،اهداف و خواسته های ما تاریخ انقضا دارند. آنچه شما ده یا پنج سال (یا حتی شش ماه) پیش می خواستید، شاید به وضعیت امروز شما ربطی نداشته باشد و آن را کنار گذاشته باشید.

مسئله دیگر این است که فرهنگ، به همه ما فشار می آورد تا بیشتر و بهتر عمل کنیم، سعی کنیم در ۲۴ ساعت شبانه روز را اندازه ۳۰ ساعت فعالیت کنیم، به دنبال تجلیل و شناخته شدن باشیم. هر نتیجه کمتر از طلایی، با محرومیت از ارتباط با افراد حسابی و قدرت، پاداش و قدردانی کمتر، مجازات خواهدشد.

در نتیجه، اضطراب، افسردگی و احساساتی از این دست، به ذهن ما نفوذ کرده و هر چیز دیگری را که ممکن است باعث خوشحالی و رضایت ما شود را از بین می برند.

بنابراین، بررسی دوره ای انتظارات – اعتبار و اهمیت وجود آنها در لیست شادی شما، برای جلوگیری از ناخرسندی در زندگی، حائز اهمیت است.

  1. مسیر تفکر خودتان را بررسی کنید.

در قلب نظریه به اصطلاح رفتار احساسی عقلانی (REBT) ، که توسط روانشناس آمریکایی آلبرت الیس در سال ۱۹۵۶ بیان شد، این ایده وجود دارد که این واقعیت ها نیستند که ما را ناراحت می کنند، بلکه تفسیر و افکار ما از آنهاست. با استنتاج به این نظریه، تغییر افکارمان، اضطراب ما را کاهش می دهد (و در بهترین حالت، از بین می برد).

بیایید این را بیشتر بسط بدهیم. مثبت اندیشی (نه به شکل خیال بافانه) مدتها است که در زمینه سلامت روانی برنده است. اگر متوجه شدید که وارد مارپیچی از افکار منفی درون خودتان می شوید، باید فوراً خود را متوقف کنید. این تله نارضایتی است.

البته انجام این کار، و هوشیار و مراقب بودن در تمام مدت کار آسانی نیست. البته روانشناسان می گویند، این می تواند تبدیل به یک عادت شود. کارهای زیادی می توانیم انجام دهیم تا به خودمان بیاموزیم که منفی بودن درونمان را مهار کنیم.

و فراموش نکنید که سپاسگزار باشید. این، بهترین شادی است.

  1. نکات مثبت و منفی

لیست کردن نکات مثبت و منفی مدتهاست که مورداستفاده است، اگرچه ممکن است به نظر روش جذابی نباشد برای فهمیدن اینکه شما ناراضی هستید یا نه – اما هنوز هم یک ابزار عالی برای شماست که بتوانید موارد را از نزدیک بررسی کرده، گزینه های مختلف را ارزیابی کنید و به جوابهای رضایت بخش برسید.

جالب است که تاریخ، این اختراع را در قرن هجدهم و به بنجامین فرانکلین، ربط داده است.

او که به خاطر عملکرد بالایش شهرت دارد، تقریباً در همه کارهای زندگی خود، روش نکات مثبت-منفی را به کار گرفته است.

زیبایی این روش، در سادگی آن نهفته است. بنابراین، به تابلوی زندگی تان برگشته و چیزهایی را که در زندگی تان دوست دارید و دوست ندارید، طراحی کنید.

همچنین چیزهایی که با اطمینان می دانید شما را امروز در زندگی تان خوشحال می کنند.

فکر کنید که چه کاری می توانید انجام دهید تا آنچه زیرمجموعه “چیزهایی که باعث نارضایتی من در زندگیم می شود” می باشد را، به سمت روشن تر زندگیتان سوق دهید.

شاید از این تعجب کنید که در ساختن شادی خود، بیشتر از شانس، شرایط یا دیگران حرف برای زدن دارید.

  1. پاکسازی ذهنی

این روزها سلامت روان، تقریباً و به درستی مورد توجه قرار گرفته است.

نحوه مراقبت از بدن و ذهن ما ارتباط مستقیمی با بسیاری از نتایج زندگی مان دارد.

آشفتگی ذهنی می تواند مانعی برای سلامت و شاد زیستن ما باشد. تفکر بیش از حد، کینه های قدیمی، وقایع گذشته، همه می توانند برای رسیدن به حس آرامش و راحتی، بسیار چالش برانگیز باشند.

انجام یک پاکسازی ذهنی یک بار در ماه، می تواند راهی برای پیشبرد خود در مسیر بهبودی سعادت باشد.

به گذشته سفر کنید تا با ترس های خود مقابله کرده، از دست افرادی که به شما حس تحقیر می دهند خلاص شده و خود را از هرگونه بند و بار احساسی، رها کنید. این به شما کمک می کند تا صدای سرکوبگر درون خود را خاموش کنید.

هرچندوقت یکبار، همه چیزهایی که به شما حس اضطراب و ناتوانی می دهند را بررسی کنید. چرا چیزهایی را که می دانید باعث ناراحتی و اندوه شما هستند، در زندگیتان نگه می دارید؟

به دوش کشیدن بارهای احساسی، بدون انجام کاری برای رهایی از آنها، یک رفتار مخالف شادی و خوشنودی است. مگر اینکه شما یکی از معتادان نارضایتی باشید!

توصیه نهایی

پیدا کردن پاشنه آشیل خوشبختی می تواند سخت باشد. زمان می برد، و به تلاش آگاهانه و اشتیاق صادقانه نیاز دارد. همچنین نشانگر این است که ما آماده هستیم که دست به خودیاری زده و برای بهبود اوضاع خودمان، اقدامتی جدی انجام دهیم.

اما این تحقیق به ما می گوید که علت گمشده ای وجود ندارد و غیرممکن نیست که بطور مداوم خودمان را خوشحال و راضی نگه داریم.

در اینجا چند پیشنهاد جامع وجود دارد:

یکی از کارهایی که می توانید انجام دهید این است که به زندگی خود معنا دهید. و بهترین راه برای حل این مسئله عوض کردن داستان است. در این مورد می توانیم به داستان سفر جان اف کندی به ناسا در سال ۱۹۶۲ اشاره کنیم؛ او در ناسا به یک مستخدم برخورد کرد و وقتی از او پرسید که چه کاری انجام می دهد، پاسخ داد: “به رفتن به کرده ماه کمک می کنم.”

گرتچن روبین به ما می گوید که خوشبختی دو مسیر اصلی دارد که زندگی پر تحرک تری را با خود به همراه دارد:

یک روش از طریق روابطمان است – داشتن پیوندهای قوی و احساس تعلق خاطر.

روش دیگر از طریق بهبود خودشناسی انجام می گیرد – اینکه چه چیزهایی ما را خوشحال یا ناراحت می کند. و بعد زندگی مان را بر اساس ارزش ها و اهداف خودمان، نه دیگران، پایه گذاری کنیم.

این احساس که ما پیشرفتی نمی کنیم، قطعا شادی ما را خراب می کند.

ما باید عاقلانه مقایسه کنیم، علایقمان را پیدا کنیم و تجربیات متنوعی را کسب کنیم.

اینها قرص هایی جادویی نیستند بلکه فرصت هایی هستند تا وقت خود را در اینجا ارزشمند و هدفمند بگذرانیم.

سخن آخر

به دست آوردن خوشبختی، بسیار دشوار است.

تعریف واحدی از رضایت و هیچ راه واحدی برای رسیدن به آن وجود ندارد. این یکی از آن مواردی است که شما نمی توانید و به اصطلاح، احمقانه است که آن را تعیین کنید.

هرروز بیشتر و بیشتر زمزمه هایی از دنیای علم می شنویم که برای رسیدن به شادی باید نقص ها، کاستی ها، و شکست های زندگی را بپذیریم.

البته، پیدا کردن راه حلی برای این مشکل، با دانستن اینکه چه چیزی باعث نارضایتی مان می شود، امکان پذیر است. احساس نارضایتی مداوم، خوب نیست و نیاز به بررسی دقیق تر دارد.

سرانجام، از این تله کلیشه ای اجتناب کنید که می گوید: اگر ناراضی هستید، حتما مشکل از شما است.

داشتن احساس نارضایتی طبیعی است، حداقل برای مدتی.

در غیر این صورت، اگر لحظات غم انگیز و سخت زندگی را نداشته باشید، چطور می خواهید از درخشش لحظات برجسته زندگی خود قدردانی کنید؟

یا همانطور که خواننده بزرگ لئونارد کوئن به ما می گوید:

“در همه چیز شکاف وجود دارد. از این طریق است که نور وارد می شود.”

ارسال یک پاسخ

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید!
لطفا نام خود را در اینجا وارد کنید