فهرست مطالب
یکی از مهمترین اقداماتی که در مواجهه با چالشهای زندگی انجام میدهیم، بررسی علت چالشها و ریشهیابی مشکلات است. چگونگی ریشهیابی مشکلات و بررسی آن، از دو نوع تفکر ( تفکر خطی وسیستمی )متفاوت سرچشمه میگیرد.
تفکر خطی و تفکر سیستمی. در این نوشته به بررسی تفکر خطی و چگونگی تاثیر آن در ریشهیابی مشکلات با شما صحبت خواهیم کرد. در ذهن با ما همراه باشید.
تفکر خطی چیست؟
بگذارید برای توضیح تفکر خطی مثالی معروف بزنم. همه ما چیزهای زیادی از جنگ جهانی دوم خواندهایم و میدانیم درچه سالی اتفاق افتاد و کدام کشورها در این جنگ درگیر بودهاند. حالا فرض کنید کسی بخواهد از این جنگ صحبت کند و ریشه آن را بررسی کند.
اگر این فرد تفکر سیستمی داشته باشد، خواهد گفت که علل مهم جنگ جهانی دوم، تنشهای باقی مانده از جنگ جهانی اول، وضعیت تقسیم قدرت در نظام بینالملل و جنگ قدرت میان ابرقدرتها بوده است. اما فرض کنید ترور ولیعهد اتریش را علت جنگ جهانی اول بیان کند. این استدلال ریشه در تفکر خطی دارد.
تفکر خطی ریشه اتفاقات را تنها یک پدیده خاص میداند و کسی که خطی فکر میکند همه معلولها را نشات گرفته از یک علت خاص میداند و علل دیگری را در ریشهیابی مشکلات دخیل نمیداند.
تفکر خطی در مقایسه با تفکر سیستمی، بینشی سطحیتر و سادهانگارانه از رویدادها دارد و نمیتواند نگاه همهجانبهای را به مسائل داشته باشد.
درواقع اگر کوه یخی را درنظر بگیریم، تفکر خطی تنها نوک کوه یخی که از سطح دریا بیرون زده است را میبیند؛ اما تفکر سیستمی همه آن نوددرصد کوه یخ را که در آب قرار گرفته است مدنظر قرار میدهد و به آن توجه میکند.
تفاوت تفکر خطی و سیستمی
درحالیکه تفکر سیستمی برای ریشهیابی مشکلات و پدیدهها به دنبال دلایل مختلف و عوامل اثرگذار متعدد است، تفکر خطی بر این باور است که هر پدیده لزوما یک علت خاص دارد و از یک مشکل نشات میگیرد.
تفکر سیستمی یک پدیده کلنگر است و همه عوامل را در ارتباط با یکدیگر میبیند و معتقد است که عوامل مختلف بر هم تاثیر میگذارند و از هم تاثیر میپذیرند. اما تفکر خطی جزییتر است و نگاهی محدودتر به پدیدهها دارد و معتقد است که اجزا مختلف ارتباط چندانی با یگدیگر ندارند.
[su_note note_color=”#a631a8″ radius=”10″ class=””]
تفکر سیستمی عمیقتر و ریشهایتر به پدیدهها نگاه میکند، اما تفکر خطی نگرشی سطحینگرانهتر نسبت به پدیدهها دارد. تفکر خطی بر شخص متکی است و تفکر سیستمی به اثر کار و تفکر تیمی اعتقاد دارد.
[/su_note]
هدف در تفکر سیستمی تغییر خودمان است تا بتوانیم اتفاقات را تغییر دهیم، اما در تفکر خطی، این دیگران هستند که مقصرند و باید تغییر کنند، نه ما.
در تفکر سیستمی همه متغیرها بررسی میشوند اما در تفکر خطی، متغیرهای اثرگذار بر بروز یک اتفاق، نادیده انگاشته میشوند.
چرا باید کمتر خطی فکر کنیم؟
اختلال در روابط فردی
تفکر خطی افراد را در تحلیل رفتار دیگران دچار اشتباه و خطا میکند. این نوع تفکر علت رفتار دیگران را تنها یک دلیل میبیند و متغیرهای متفاوت را نادیده میانگارد. این مساله باعث میشود در برخورد با روابط دیگران دچار سوتفاهم شویم و این سوتفاهم ما را وارد چالشهای جدی با افراد میکند.
اختلال در عیبیابی مسائل
تفکر خطی باعث میشود رویدادها را بدون نگرش همهجانبه و عمیق بررسی کنیم و بررسی ناقص ما در عیبیابی، تشخیص صحیح علل وقوع پدیدهها را با اختلال مواجه میکند.
گرفتاری در دام افراط و تفریط
تفکر خطی باعث نگرش صفر و یکی میشود. کسانی که خطی فکر میکنند و بینش خطی دارند، یک عامل را تماما مقصر اتفاق پیشآمده میدانند و همه تقصیرها را به گردن آن میاندازند.
از طرفی دیگر، نگرش خطی باعث میشود عوامل دخیل و اثرگذار در وقوع یک اتفاق را نادیده بگیریم و درمورد رفتار دیگران دچار قضاوتهای اشتباه شویم. مثلا کسی که خطی فکر میکند، اگر برای شخصی پیام بگذارد و جوابی دریافت نکند، باخودش نتیجه میگیرد که حتما جواب ندادن طرف مقابل از روی غرض خاصی بوده است.
درصورتیکه با تفکر سیستمی به این نتیجه میرسیم که ممکن است سر مخاطبمان شلوغ بوده باشد، مشکلی برایش پیش آمده باشد یا شاید اصلا پیاممان را ندیده باشد.
مدیریت ناقص
کسانی که خطی فکر میکنند، نمیتوانند مدیران موفقی باشند. مدیریت موفق مستلزم نگرش همهجانبه به مسائل و تحلیل درست وقایع و پدیدهها است. اما مدیرانی که خطی فکر میکنند با تحلیل غلط از رویدادها و شخصمحوری، راه را اشتباه طی میکنند.
تفکر سیستمی مستلزم بهکارگیری همه تفکرات و مشورتگیری از همه اعضای تیم یا سازمان برای ریشهیابی مسائل و مدیریت مشکلات است. اما با تفکر خطی و تکیه به افراد، مفهوم کار گروهی معنای خود را از دست میدهد و عملا کارایی سازمان افت میکند.
چطور تفکر خطی را کاهش دهیم؟
کل نگر باشید
یکی از موانع بزرگ تفکر سیستمی و خطی فکر کردن، توجه به جزییات و تمرکز بیش از اندازه بر واقعه است. برای آنکه از این نوع از تفکر دوری کنید، باید تفکر کل نگری را سرلوحه بینش خود قرار دهید.
درواقع سعی کنید وقتی به یک رویداد خاص نگاه میکنید و قرار است علت آن را بررسی کنید، بیرون از رویداد به آن نگاه کنید. سعی کنید جدا از تمام پیشفرضهای ذهنی و احساساتتان نسبت به یک موضوع به علل آن فکر و درباره ریشههای آن کنکاش کنید.
از کارشناسان کمک بگیرید
برای دوری از تفکر خطی، باید دانش و آگاهی وسیعی داشته باشیم. قطعا نمیشود که در تمام زمینهها دانش کافی داشته باشیم. پس به نظرتان باید چه اقدامی انجام بدهیم؟
چاره کار این است که درمواقع موردنیاز از کارشناسان و متخصصانی که در زمینه موردنیازمان از دانش کافی برخوردارند، کمک و مشورت بگیریم. مشورت و کمک از کارشناسان و همه اعضای گروه باعث میشود که همکاری در سطح گروه افزایش پیدا کند و همه اعضا خودشان را در پیشبرد اهداف گروه، به صورت واضح و عملی موثر ببینند.
هرچقدر همکاری و همفکری در گروه افزایش پیدا کند، همدلی و دوستی میان اعضای گروه افزایش خواهد یافت و بازدهی کار گروهی به نحو مطلوبی پیشرفت خواهد کرد.
[su_box title=”همچنین بخوانید: ” style=”bubbles” box_color=”#a631a8″ radius=”20″]
[su_animate type=”shake” duration=”0.5″]آیا با تفکر گروهی آشنا هستید؟[/su_animate]
[/su_box]
قضاوت عجولانه و شتابزده را کنار بگذارید
در بررسی علل رفتار نامطلوب و یا نتایج منفی از پدیدهها، شتابزده عمل نکنید. رفتار ما تحت تاثیر هیجانات روانی و احساساتمان، نمیتواند رفتار یا قضاوت مطلوبی باشد و معمولا ما را به اشتباه میاندازد.
سعی کنید آرامش خودتان را حفظ کنید و هروقت از لحاظ احساسی و روانی آرامتر شدید درمورد اتفاقی که افتاده فکر کنید.
به حواشی توجه کنید
در بررسی پدیدهها و وقایع به غیر از تفکر درمورد خود پدیده و عوامل موثر بر آن، به حواشی آن هم توجه کنید. وقتی به یک رویداد به عنوان جزیی از یک سیستم نگاه میکنید، باید بدانید که تمام عوامل، از جزییات و حواشی تا پدیدههای وابسته به آن میتوانند روی وقوع یا عدم وقوع آن تاثیرگذار باشند.
سعی کنید جزییات و حواشی را با دقت بررسی کنید و از هیچ نکتهای نگذرید. دراین صورت میتوانید ادعا کنید بینش و تفکر شما درمورد یک رویداد، خطی نبوده است.
تمرکز بر کیفیت به جای کمیت
گاه تمرکز بیش از اندازه روی آمار و ارقام میتوانند ما را در توضیح رویدادها به اشتباه بیندازند. تفکر خطی همان تفکری است که بیش از اندازه به آمارها تکیه میکند و از اعداد برای توجیه علل وقوع استفاده میکند.
این اشتباه دقیقا همان اشتباهی است که افراد در بیان کلمه رشد به جای توسعه مرتکب میشوند. اگر سیستمی فکر کنید، میدانید که رشد الزاما به معنای توسعه نخواهد بود. چرا که صرفا بر کمیت تاکید دارد و الزاما همراه با کیفیت مطلوب نخواهد بود. اما کسانی که سیستمی فکر میکنند، واژه توسعه را واژه مناسبتری برای بیان پیشرفت همهجانبه درنظر میگیرند.
درآخر باید به این نکته اشاره کنم که نمیتوانیم تفکر خطی را تفکر غلطی بدانیم. تفکر خطی الزاما تفکر غلط نیست، اما در مواقعی که پدیدهها بیش از یک علت دارند، افراد را به اشتباه میاندازد. برای بهبود شرایط، تفکر خطی و غیر خطی را باید کاملا بشناسیم.
بههمین دلیل توصیه میکنیم که سعی کنید برای دوری از قضاوت اشتباه از تفکر خطی کمتر استفاده کنیم و سعی کنیم بینش سیستمی را به عنوان تفکر غالب در ریشهیابی رویدادها و اتفاقات انتخاب کنیم.