چگونه کتاب بخوانیم ؟ (تجربه من بعد از خواندن ۳۰۰ کتاب در ۳ سال قبل)

چگونه کتاب بخوانیم ؟ (تجربه من بعد از خواندن 300 کتاب در 3 سال قبل)
چگونه کتاب بخوانیم ؟ (تجربه من بعد از خواندن 300 کتاب در 3 سال قبل)

فهرست مطالب

 

من در ۳ سال گذشته تاکنون موفق شدم ۳۰۰جلد کتاب بدون احتساب کتاب‌هایی که شروع کردم و موفق نشدم به پایان برسانم و همچنین محتواهایی که به شکل آنلاین روی وب سایت‌های گوناگون خواندم، مطالعه کنم. در طول ۹ سال گذشته تنوع کتاب‌هایی که من مطالعه کردم از توسعه فردی تا کسب و کار و فلسفه بود. همچنین نویسندگان زیادی را مورد مطالعه قرار دادم، نویسندگانی فمینیست تا رهبران بزرگ دنیا. شاید عجیب باشد اما من حتی «هنر معامله کردن» دونالد ترامپ و «شدن» از میشل اوباما را هم خواندم. کتاب‌های جدید، قدیمی، کتاب‌هایی با تصویرسازی‌های نوین، نقشه‌های فانتزی و کتاب‌های بسیاری که الان هم چیزی راجع به آن‌ها برایم قابل درک نیست را خواندم. بیش از ۹۰ % عناوین کتاب‌های مطالعه شده در سال‌های اخیرم غیرداستانی بودند. برای خواندن کتاب، فقط خریدن آن کافی نیست بلکه باید بتوانید هنر کتاب خواندن را بیاموزید و به کار برید.

در ادامه به شما هنر کتاب خواندن که از خواندن سیصد کتاب و محتواهای فراوان به دست آوردم را در میان می‌گذارم. همراه من باشید تا با هم ببینیم که چگونه کتاب بخوانیم ؟

چگونه کتاب بخوانیم ؟

پیدا کردن کتاب خوب سخت است

کتاب خوب را می‌توان به دو دسته کلی تقسیم کرد. متأسفانه هر دو دسته اندک و نایاب هستند:

  • کتاب خوب به واسطه محتوای خوب. این کتاب‌ها، بر اساس محتوای خوبی که دارند، پیام مناسب و بی‌نظیری هم ارائه می‌دهند. کافی است که نوشتار کتاب به اندازه کافی مناسب باشد تا شما را همراه خود نگه دارد.
  • کتاب خوب به واسطه مهارت خوب نویسنده. در این نوع کتب، مقدار محتوا و مطالب موجود در مقابل هنر نویسنده برای بیان مفاهیم ناچیز است. نوشتار می‌تواند آن‌قدر زیبا باشد که یک کتاب چند صفحه‌ای مفهومی همانند کتاب چند جلدی داشته باشد.

البته باید گفت که قلم نویسنده و نوشتار هر دو نوع کتاب خوب بی‌نهایت نایاب و گران‌بها است و به ندرت می‌توانید در کتاب‌فروشی‌ها کتاب‌هایی با این ویژگی پیدا کنید؛ اما اگر خوش‌شانس بودید و دو دسته کتاب خوبی که آن‌ها را معرفی کردم را یکجا پیش رویتان داشتید، می‌توانید به پیشنهاد من کتابی از دسته اول انتخاب و خریداری کنید. برای من که طرفدار رمان هستم، کتاب‌های خوب از دسته اول گزینه مناسبی است اما اگر شما طرفدار کتاب‌های انتزاعی باشید که باید قلم نویسنده در آن شیوا باشد، راه شما از من در انتخاب بین دو دسته جدا است.

جدای از اینکه کتاب خوبی که انتخاب می‌کنید جز کدام دسته است، می‌تواند گنج نایاب و ارزشمندی به منظور کسب آگاهی و روش زندگی باشد.

چه کتاب هایی بخوانیم ؟
چه کتاب هایی بخوانیم ؟

کتاب‌های به درد نخور هم زیاد هستند

کاپ رتبه اول نفرت‌انگیزترین کتاب‌های به درد نخور برای من به «کتاب‌های زرد توسعه فردی و کسب و کار» تعلق می‌گیرد. کتاب‌هایی پر از روش‌های مختلف و همگی صد درصد عملی و واقعی، توسط نویسنده‌ای که یک‌بار هم آن‌ها را امتحان نکرده است. این کتاب‌ها برای من حکم تلف کردن وقت باارزش را دارند.

توقع داریم زمانی که نویسنده‌ای راهی نشان می‌دهد در آن به واسطه تجربه، تحصیلات دانشگاهی یا مشاوره‌هایی که داده است، صاحب‌نظر باشد؛ اما متأسفانه عموم نویسندگان کتاب‌های رتبه اول نفرت‌انگیزترین‌های من، هیچ کدام از این موارد را ندارند و فقط جیب پرپول و انتشاراتی همکار داشتند.

کتاب‌های توسعه فردی بی‌نظیری هم داریم که توسط دانشمندان، کارآفرینان موفق و افراد سرشناس نوشته شدند؛ اما تعداد این کتاب‌ها در مقابل نوشته‌های دوستانی که آگاهی آن‌ها دریایی وسیع به عمق یک سانتیمتر است، به چشم نمی‌آید. عمده نویسندگان کتاب‌های آبکی کسب و کار و توسعه فردی هم خودشان را مهندس، کارآفرین (هیچ‌کاره)، مدیرعامل شرکت (ورشکسته) یا یک جهانگرد (گردشگر) می‌نامند. آخرین باری که دستم به کتابی با این ویژگی برخورد، متعلق به نویسنده‌ای بود که از هواپیما بر فراز کنگو سفر کرده بود و عنوان کتابش «زندگی در کنگو» بود.

به عبارت بهتر، اگر به نویسندگان این کتاب‌ها توهین نکرده باشم، کتاب‌هایی به این سبک فقط مناسب فروش در دکه‌های روزنامه‌فروشی و ترمینال‌های مسافربری است. منی که اکنون با افتخار اعلام می‌کنم کتاب‌های نفرت‌انگیز را شناسایی کردم و اصلاً نمی‌خوانم تا چندین سال گذشته به طور تصادفی هر از چند ماه به واسطه معرفی توسط دوستانم یا رسانه‌ها مجبور به خواندن این دسته از کتاب‌ها می‌شدم؛ اما الان انتخاب های هوشمندانه تری دارم .

[su_box title=”چرا کتاب نخواندن بهتر است ؟!” box_color=”#483046″]به این دلیل کتاب ها را تا آخر نخوانید و به فکر خواندن کتاب بیشتر هم نباشید![/su_box]

دو صد خواندن چو نیم کردار نیست

مسلماً تحقیقات علمی زیادی در مورد مطالعه کردن و تأثیر آن بر افزایش هوش ما انجام شده است. همین‌طور می‌دانید که افراد موفق عموماً به طور مرتب کتاب می‌خواندند و علاقه زیادی به آن داشتند؛ اما این را هم در نظر داشته باشید که آن‌ها در کنار کتاب‌خوانی یک تلاشگر واقعی هم بودند.

گمراهانی در عرصه کتاب‌خوانی وجود دارند که همیشه دوست دارند برای موفقیت تلاش کنند و تلاش آن‌ها بیشتر به شکل خواندن کتاب است. چرا که جایی خوانده یا شنیدند افراد موفق کتاب بسیار می‌خواندند و کتابخانه‌ای پر از کتاب داشتند. عادت شاخص این افراد کتابخانه‌های بزرگ با کتاب‌هایی غالباً در مورد موفقیت و دستاورد‌های اندک است.

متأسفانه من و شما باید این دوستان و افسانه‌هایی به مانند خواندن دو کتاب هم زمان توسط آلبرت انیشتین را قبول کنیم. من نمی‌خواهم کتاب خواندن افراد موفق را نقد کنم یا بگویم که اصلاً این چنین نبوده است. بی‌شک خواندن کتاب ذهن و مغز هر کسی را بیشتر از قبلش آماده و با طراوت می‌کند اما چیزی که من دوست دارم به شما بگویم این است که «صرفاً خواندن کتاب راز موفقیت نیست»

زمانی که چند سال پیش تصمیم گرفتم اولین کسب و کار خودم را شروع و راه اندازی کنم. تا آن روز باورش سخت است اما من دو جین کتاب در مورد کارآفرینی، خلاقیت مدیران، مدیریت، بازاریابی، تقسیم‌بندی مشتریان، فروش محصول، طراحی و هر آنچه که مربوط به کسب و کارم بود را خواندم.

اما زمانی که وقت تصمیم‌گیری و عمل رسید، بزرگ‌ترین نیرویی که من را پیش می‌راند تجربیات شخصی خودم بود. در برخی موارد استفاده کردن از «تحقیقات» به معنی واقعی دور شدن از راه اصلی بود. استفاده از آنچه که در کتاب‌ها آورده شده است در کنار تجربه می‌تواند مفید باشد. لذا به جای اینکه کتاب‌های زیاد بدون امکان اجرایی شدن خریدار کنید، بهتر است کتاب‌های بهتر با تصمیمات واقعی‌تر انتخاب نمایید.

گری وینرچاک سخنران و کارآفرین بلاروسی-امریکایی در همین مورد به زبان شیوا و فصیح خود می‌نویسد:

چه تعداد کتاب تخصصی به نظرتان برای قبل از دست به کار شدن کافی و لازم است؟ این را در نظر داشته باشید که هر چقدر هم که کتاب بخوانید، زمانی فرا خواهد رسید که باید عمل کنید.

 

اگر برای رشد کردن می‌خوانید، با هدف پاسخ دادن به سؤالات خاص مطالعه کنید

از کتاب‌های پزشکی تا کتاب‌های مهندسی شما می‌توانید به سؤالات زیادی با خواندن آن‌ها پاسخ دهید. کتاب‌ها منبع سرشار از پاسخ برای سؤالات گوناگون است. بر اساس موقعیتی که در آن قرار دارید، تصمیم به خواندن کتاب‌های خاص به قصد پاسخ دادن به نیاز کنونی خود کنید. کتاب برای شما نمی‌تواند معجزه کند اما می‌تواند به شما تجربه فرد دیگری را انتقال دهد. من بارها و بارها با خواندن کتاب به زندگی امیدوار شدم، این در حالی است که اگر همان کتاب نبود شاید به شدت شکسته و خرد می‌شدم.

زمانی که احساس کردید پاسخ سؤالاتی که در ذهن دارید را با خواندن کتاب دریافت کردید، کتاب را ببندید و دست به عمل شوید. در غیر این صورت همانند توصیفی که از عالمان بدون عمل داشتیم، دانش‌آموزی بیش نخواهید بود.

چگونه کتاب بخوانیم ؟
چگونه کتاب بخوانیم ؟

خواندن نوشته‌های دست اول

یکی از بهترین‌ها و علایق من در انتخاب کتاب مربوط به زندگینامه‌هایی که توسط خود اشخاصی که به شدت آن‌ها را مورد تحسین قرار می‌دهم، است. رتبه‌های اول و بهترین‌های نمونه زندگینامه نویسی شخصی که با اختلاف زیاد جلوتر از دیگر نمونه‌های مشابه قرار دارند صفر تا یک به قلم پیتر ثیل و بلیک مسترز، جادوی بزرگ به نویسندگی الیزابت گیلبرت، فشن اسپانیایی است از الیزابت هاوس، چیز دشوار در مورد مسائل دشوار به قلم بِن هوروویتس و انسان در جستجوی معنی از ویکتور فرانکل هستند. البته نمی‌توانم در این زمان کوتاه و مقاله محدود اسامی چند صد اتوبیوگرافی دیگر من جمله زندگی‌نامه شخصی به قلم گری وینرچاک را معرفی کنم.

به چه دلیل من بیوگرافی‌هایی که توسط خود شخصیت تهیه شده و به اصطلاح دست اول هستند را بیشتر از بیوگرافی‌های متعارف دوست دارم؟ چرا که من دوست دارم روند فکری شخصیت دوست‌داشتنی‌ام را دنبال کنم. بدانم دقیقاً در سرش چه می‌گذشت و میلی به خواندن زندگینامه‌های تحریف شده ندارم. به نظر من اغلب زندگینامه‌هایی که به دست افراد غیر از خود شخصیت اصلی بیوگرافی نوشته شدند، فقط کاغذ پاره‌هایی برای فروش بیشتر است.

البته در این میان غیر اتوبیوگرافی‌هایی هم وجود دارند که دست کم از بیوگرافی‌های دست اول ندارند. از جمله می‌توانم به کتاب دوباره‌کاری از جیسون فرید و دیوید هاینمیر هانسن اشاره کنم. همچنین یک نمونه دیگر کتاب قوانین موفقیت از هیل است. مورد دوم در قطعاتی از کتاب تجربه‌های شخصی از رهبری ارائه می‌دهد که برای من تاکنون بی‌مانند بوده و می‌توانم به‌جرئت بگویم یکی از موردعلاقه‌ترین فلسفه‌های مدیریتی من است.

در این میان نمی‌توان کتاب‌هایی که بر اساس مستندات و شواهد جمع‌آوری ‌شده دقیق از سوی برخی از مستندسازان و نویسندگان همانند میهای چیکسنتمیهایی در کتاب جریان هستند را در طبقه‌بندی کتاب‌های دست اول قرار ندارد. لذا اگر می‌خواهید کتابی انتخاب کنید، حتماً به دست اول بودن آن دقت کنید و روایت‌های بی‌اساس را نخوانید.

[su_box title=”چه طور موفق شویم؟” box_color=”#483046″]با این ۱۲ قدم جزو ۸ % ی ها شوید و به هر هدفی که می خواهید برسید[/su_box]

زمان و موقعیت خواندن کتاب همه‌چیز است

ممکن است ما عاشق کتاب خاصی بوده باشیم اما همیشه و هرزمانی نمی‌توانیم آن را باز و شروع به خواندنش کنیم. هر کتاب جا و مکان خاصی دارد. روزی یکی از دوستانم دست‌نویسی از کتابش را به من داد، این کتاب بیشتر جنبه دست‌نوشته داشت؛ اما دوست نویسنده عزیزم یک خواسته کوچک از من داشت، این کتاب را فقط مواقعی که می‌گوید باید می‌خواندم. دقیقاً همین‌طور هم شد مواقعی که شروع به خواندن کتاب غیر از زمان‌های پیشنهادی توسط دوستم می‌کردم، بعد از چند دقیقه تصمیم به بستن و نیمه‌تمام گذاشتن کتاب می‌کردم.

همچنین این احساس برای من بسیار آشنا بود. مواقعی که تصمیم به خواندن کتاب‌های فلسفی می‌گیریم، دوست ندارم هر بیست ثانیه در اتاقم باز و بسته شود. خواندن فلسفه تمرکز زیادی لازم دارد و در محیط‌های عمومی نمی‌توانیم حواس خودمان را جمع و به نتیجه مطلوب از خواندن کتاب دست پیدا کنیم. از این رو باز هم می‌توانم بگویم، هر کتاب جایی و هر موضوع مکانی دارد. علاوه بر درک بهتر موضوعاتی که نیاز به تمرکز دارند در محیط‌های آرام‌تر، سرعت خواندن کتاب و متون هم افزایش می‌یابد.

نکته کوچک دیگری در این بحث باقی مانده است. برخی از موضوعات همانند فلسفه که نیاز به سنین خاص برای درک بهتر دارد، عموماً بر اساس مقتضی سنی باید خوانده شوند. خواندن زودهنگام کتاب فلسفی به واسطه ثقیل بودن مطالب باعث ترد شدن خواننده از مطالب این چنینی حتی تا بعد از سنین مناسب کتاب شود.

چه کتاب هایی بخوانیم ؟
چه کتاب هایی بخوانیم ؟

احتمال تعصب و جانب‌داری نویسنده را فراموش نکنید

نویسنده‌ها هم انسان معمولی هستند. مراقب هر آنچه که می‌خوانید باشید. فارغ از دیدگاه خودتان در مورد موضوعات مختلف همیشه می‌توانید نویسنده‌ای پیدا کنید که هم سو با دیدگاه شما باشد. نویسندگان فمینیست، نویسندگان مرد ستیز، نویسندگان جانب‌دار زیادی وجود دارند که از اصطلاحاتی همانند «زن قوی» در نوشته‌های خود غالباً استفاده می‌کنند و وظیفه خود می‌دانند که در نوشته‌های خود «بر جنس مرد غلبه» کنند.

می‌توانید آثار مختلفی از نویسندگان عصبی، دارای گرایش جنسی خاص، افسرده و نویسندگانی از همه جنبه‌های مختلف زندگی بخوانید؛ بنابراین اگر شما به دنبال نوشته‌ای باشید که اعتماد به نفس و خواسته خودتان را در آن بیابید، کافی است سری در کتابخانه‌های شهر بزنید، مسلماً گوشه‌ای از آن کتاب مورد نظرتان خفته است.

کتابی خوب کتابی است که به شما قدرت فکر کردن می‌دهد و احساسات خاص و دیدگاهی را به شما تحمیل نمی‌کند. هنگام خواندن کتاب باید در نظر داشته باشید که دیدگاه خودتان را در مورد مسئله پیش رویتان حفظ کنید. این موضوع مخصوصاً زمانی که در کتاب به دنبال پیدا کردن جواب سؤالتان هستید، بسیار اهمیت پیدا می‌کند. می‌توانید از همان ابتدای جستجوی پاسخ از کتاب‌ها، نویسندگانی هم سو با فکر خودتان انتخاب کنید یا به هنگام استخراج پاسخ سؤال، آن را ارزیابی کنید. در صورتی که مطابق با دیدگاهتان باشد آن را قبول و در غیر این صورت رد کنید.

به همین ترتیب، فراموش نکنید که نظر هر شخص در یک کتاب می‌تواند تنها بخشی از زندگی او باشد و همه او را شامل نمی‌شود. این بخش از زندگی می‌تواند در گذر زمان تغییر کند. لذا اگر بخواهید نویسنده‌ای را بر اساس آثارش قضاوت کنید، بهتر است موقعیت‌هایی که کتاب‌هایش نوشته شده است را هم در نظر بگیرید.

[su_box title=”زندگینامه جذاب جی کی رولینگ” box_color=”#483046″]جادوی موفقیت بی‌نهایت با الهام از زندگی جی کی رولینگ و داستان هری پاتر[/su_box]

کتاب‌خوانی یک فرایند شخصی است

برای یک موضوع یا کتاب می‌توان چندین برداشت کرد. گاهی اوقات برای یک نفر در عین حال که یک کتاب بسیار ارزشمند است برای دیگری بی‌معنی و خالی از محتوا به نظر می‌رسد. به همین دلیل است که من هیچ وقت کتابی را با قطعیت معرفی یا تعریف نمی‌کنم.

یکی از دوستانم با خواندن کتاب «شیر و عسل» از روپی کور بسیار تحت تأثیر قرار گرفته بود. این شوق او باعث شد تا کتاب را به من معرفی کند. این کار همیشگی من و او بود تا کتاب‌هایمان را به همدیگر و دیگران معرفی کنیم. این بار او از من خواست کتاب را بخوانم و معرفی کنم. متأسفانه من برای چند ساعت قطعه‌های مختلفی از کتاب را مطالعه کردم تا بتوانم مفهومی که دوستم از آن سخن می‌گفت را برداشت کنم، اما متأسفانه هیچ اتفاق خاصی نیفتاد.

بخشی از این بی‌علاقگی و عدم برانگیختگی شوق و شور من یا شما نسبت به کتابی که دیگران آن را بسیار موفق می‌دانند می‌تواند مربوط به شخصیت، ارزش‌های تعریف شده برای شما همچنین فردیت باشد. علاوه بر این عواملی که در این مقاله به مانند زمان و مکان که به آن‌ها اشاره شد هم بی‌تأثیر نیستند. شاید اگر جای دیگری کتاب را می‌خواندم، نظر دیگری داشتم.

اگر ما بخواهیم از خواندن لذت ببریم، به دست گرفتن و نگاه کردن به هر متنی می‌تواند لذت‌بخش باشد. همچنین کتاب خواندن زمانی که فواید آن برای رشد شخصیتی ما بیش از موانع آن باشد، تبدیل به یک موهبت می‌شود.

4 دیدگاه‌ها

  1. سلام و عرض ادب
    یکی از کاربردی ترین و واقع گرا ترین مقالاتی بود که در این حیطه خوندم.بابتش ممنونم.
    خواهش میکنم عنوان های ۳۰۰ کتابی که مطالعه کرده بودید(یا برترین کتبی که ارزش خوندن داشتن) رو بهم ایمیل کنید!؟
    fatemehjavahery7396@gmail.com

    • سلام و شاد باش
      ممنون از حس توجه شما
      ببینید اکثر رمان های مشهور جهان و کتاب های مربوط به روانشناسی و توسعه فردی را خوندم، ولی خب لیستی ازشون در اختیار ندارم، ولی شما هم می تونید کتاب های معروف تو حوزه ای که علاقه دارین رو پیدا کنین.

  2. سلام
    خواندن مقاله ی شما برای بنده بسیار واجب بود
    خوشحال می شوم کتاب هایی ارزنده در موضاعات مختلف را معرفی بفرمایید با تشکر

ارسال یک پاسخ

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید!
لطفا نام خود را در اینجا وارد کنید