خلاصه کتاب برادران کارامازوف

خلاصه کتاب برادران کارامازوف

فهرست مطالب

برادران کارامازوف آخرین رمانی بود که فئودور داستایوفسکی، رمان‌نویس بزرگ روسی، نوشت و تمام انرژی و شور آخرین کلمات یک مرد را دارد.به طور کلی یکی از بهترین رمان‌هایی است که تا به حال نوشته شده است.

خلاصه داستان این رمان حول محور قتل شاید یکی از نفرت انگیزترین شخصیت‌هایی است که تا کنون خلق شده است، یعنی فئودور کارامازوف، پدر برادران کارامازوف.

داستایوفسکی از این طرح داستان به عنوان ساختار اساسی برای ارائه فلسفه عمل می‌کند و سؤالات واقعاً بزرگی را مطرح می‌کند. مثل این که آیا ما اراده آزاد داریم؟ آیا خدا وجود دارد؟ چرا انسان باید رنج بکشد؟ ماهیت طبیعت انسان چیست؟ آیا عقل انسان محدودیت‌هایی دارد؟ آیا ما مقید به قوانین اخلاقی هستیم؟ چگونه به خوشبختی برسیم؟

برای خواندن خلاصه کتاب این اثر برجسته با این مقاله همراه شوید.

شناسنامه کتاب برادران کارمازوف 

  • عنوان اصلی : The Brothers Karamazov
  • نویسنده: ‏فئودور داستایفسکی
  • کشور: روسیه
  • سال انتشار: ۱۸۷۹
  • ژانر: رمان کلاسیک
  • مناسب برایهمه افراد 
  • امتیاز کتاب: ۴.۳۴ از ۵ (بر اساس وبسایت goodreads.com‏)

معرفی کتاب 

برادران کارامازوف، آخرین و احتمالاً بزرگترین رمان از داستایفسکی‎ ‎نویسندهٔ ‏شهیر روسی‎ ‎است‎. ‎برادران کارامازوف مشهورترین اثر داستایوفسکی است که نخستین بار به صورت ‏پاورقی در سال‌های ۸۰–۱۸۷۹ در نشریه پیام‌آور روسی منتشر شد.

داستایوفسکی برادران کارامازوف را به عنوان قسمت اول در یک پروژه رمان نویسی دو قسمتی در نظر گرفته بود. زمانی که او شروع به نوشتن رمان کرد، از قبل یک نویسنده مشهور بود، که نظراتش مورد توجه اشراف، سیاستمداران و ادبا بود.

این پروژه رمان دو قسمتی قرار بود پاسخ داستایوفسکی به پرسش‌های سوزان زمانه باشد، اما متاسفانه زندگی به او مهلت نوشتن قسمت دوم رمان را نداد و این نویسنده بزرگ چهار ماه بعد از پایان انتشار کتاب اول درگذشت‎.‎

برادران کارامازوف، داستان فئودور کارامازوف و پسرانش آلیوشا، دیمیتری و ایوان است. همچنین داستان پدرکشی است که داستایوفسکی برای آشکار شدن آن مبارزه ای بین عشق و نفرت همراه با پیامدهای عمیق روانی و معنوی ارائه می‌کند.

در برادران کارامازوف، داستایوفسکی بر مضامین مذهبی و فلسفی مورد علاقه اش متمرکز است یعنی: منشأ شر، ماهیت آزادی، و میل به ایمان

این رمان بیشتر به خاطر سه فصل معروف است که ممکن است در زمره بزرگترین صفحات ادبیات غرب قرار گیرد. این سه فصل حاوی مطالبی است که بسیاری آن را قوی‌ترین استدلال‌هایی می‌دانند که تاکنون علیه خدا صورت‌بندی شده است.

اما داستایوفسکی آن‌ها را به قصد رد چنین ادعاهایی گنجانده است تا بتواند واقعاً از مسیحیت دفاع کند. این یکی از بزرگ‌ترین پارادوکس‌های آثار داستایوفسکی است که رمان عمیقاً مسیحی او بیش از آن‌که حقش باشد از شیطان دفاع می‌کند.

این شاهکار ادبی مورد توجه سینماگران قرار گرفته است و چندین فیلم و اثر تلویزیونی برمبنای آن ساخته شده است که برخی از آنها عبارتند از : برادران کارامازوف (۱۹۵۸) یک فیلم اقتباسی. برادران کارامازوف (۱۹۶۴) یک اقتباس تلویزیونی بریتانیایی. براتیا کارامازوی (۱۹۶۹) فیلم دوران شوروی که نامزد اسکار شد.

شخصیت های اصلی کتاب برادران کارامازوف

معرفی شخصیت ها در خلاصه کتاب برادران کارامازوففئودور کارامازوف: پدر برادران کارامازوف و مردی شرور و بداخلاق است. او فقط به لذت‌های ‏نفسانی و کارهای خودخواهانه علاقه دارد و اصلاً به پسرانش اهمیت نمی‌دهد.‏

دیمیتری کارامازوف: پسر اولین ازدواج فئودور و تنها پسری که انتظار دارد وقتی بزرگ شد ارثی ‏داشته باشد. دیمیتری شخصیتی دارای اشتیاق دارد، پول خود را به آسانی خرج می‌کند، و خلق و خوی ‏تندی دارد.‏

ایوان کارامازوف: پسر دوم از ازدواج دوم فئودور، شخصیت ایوان توسط عقل و منطق اداره ‏می‌شود. او معتقد است که عقل پاسخی برای سوالات زندگی ‏دارد. به نظر او عقل و احساس متضاد هم هستند، و او به سختی می‌تواند راهی برای همزیستی این دو پیدا ‏کند.‏

آلیوشا کارامازوف :  پسرم سوم و برادر تنی ایوان است. عشق به انسانیت بر آلیوشا حکومت می‌کند. او بسیار صلح‌جوتر و منفعل‌تر از ‏برادرانش است. آلیوشا تلاش می‌کند به گونه ای زندگی کند که ثابت کند عشق به همسایه، عشق به ‏خالق و عشق به زندگی بیشترین اهمیت را دارد.‏

اسمردیاکوف: این مرد بیچاره محصول یک رابطه جنسی یا تجاوز جنسی بین فئودور و یک زن کم هوش است که ‏معروف به “لیزاوتای بدبو” بود. فئودور او را به ‏عنوان آشپز استخدام می‌کند و با پسر نامشروعش بهتر از یک برده یا خدمتکار رفتار نمی‌کند.‏

گروشنکا او زن زیباروی شهر است که دیمیتری کارامازوف مصمم است او را به دست آورد و با او ازدواج ‏کند. فئودور نیز بی شرمانه او را می‌خواهد  و امیدوار است که محبت او را به خود جلب کند. او یکی از ‏قوی‌ترین زنان رمان‌های داستایوفسکی است که به طور کلی شامل شخصیت‌های زن قوی می‌شود.‏

پدر زوسیما: کشیشی که به عنوان یک رهبر معنوی نقش مهمی‌ در شهر دارد. برخی از دهقانان حتی ‏گمان می‌کنند که او یک قدیس است و  معجزات کوچکی دا رد. او استاد آلیوشا در ‏صومعه است.

خلاصه کتاب برادران کارامازوف

فئودور کارامازوف از همسر اولش یک پسر – دیمیتری – و از همسر دومش، دو پسر – ایوان و ‏آلیوشا داشت. با این حال، هیچ یک از پسران کارامازوف در خانه خانواده بزرگ نشدند.

پس از مرگ مادرانشان، پدر زناکار مست شان، آنها را به اقوام مختلف سپرده است تا تمام انرژی و زمان خود را به عیاشی‌های بدنام خود اختصاص دهد.

دیمیتری با باز شدن رمان روی سن می‌آید و از پدرش تقتاضای ارثیه ای که مادرش به جا گذاشته را می‌کند. درخواست او مورد تمسخر قرار می‌گیرد. کارامازوف پیر وانمود ‏می‌کند که از هر گونه پول یا دارایی افسانه‌ای که متعلق به دیمیتری باشد، بی‌اطلاع است.

با ‏این حال، موضوع در اینجا به پایان نمی‌رسد. دیمیتری و پدرش خود را دشمنان خونی یکدیگر ‏می‌یابند. زیرا علاوه بر نزاع بر سر ارث، به خاطر گروشنکا نیز با یکدیگر رقابت می‌کنند.

در نهایت ‏پیشنهاد می‌شود که اگر قرار است در خانواده کارامازوف صلح برقرار شود، باید با هم به ‏صومعه بروند و به پدر زوسیما، استاد آلیوشا، اجازه داوری و حل نزاع‌ها را بدهند. ایوان، پسر ‏روشنفکر کارامازوف، نیز آنها را تا جلسه همراهی می‌کند.‏

اما بازهم امید چندانی برای ایجاد آشتی در صومعه وجود نداشت. فئودور ابتذال‌های ‏مشمئزکننده معمول خود را به نمایش می‌گذارد و وقتی دیمیتری دیر ‏می‌رسد، پسرش را به انواع انحطاط متهم می‌کند.

دیمیتری پاسخ می‌دهد که پدرش سعی ‏کرده است گروشنکا را با وعده ۳۰۰۰ روبلی جذب خود کند و در میان فریادهایشان، پدر ‏زوسیما تعظیم کرده و پاهای دیمیتری را می‌بوسد. این عمل به مشاجره پایان می‌دهد. همه در سکوت ‏و شوک فرو می‌روند. در ادامه کارامازوف پیر صومعه را ترک می‌کند و به آلیوشا دستور می‌دهد که او نیز آنجا ‏را ترک کند.‏

پدر زوسیما و صومعه در خلاصه کتاب برادران کارامازوفدر اینجاست که داستایوفسکی فاش می‌کند که کارامازوف احتمالاً پسر دیگری دارد. سال‌ها ‏پیش، یک دختر احمق که در شهر پرسه می‌زد، توسط کارامازوف اغوا شد و بچه‌ای به دنیا آورد.

این کودک که مبتلا به صرع است، اکنون بزرگ شده و برای کارامازوف پیر آشپزی می‌کند. این کودک، اسمردیاکوف عجیب است که اخیراً حملات صرعش ‏بیشتر شده است. جالب است که او از گفتگوی فلسفی با ایوان لذت می‌برد.‏

روز بعد از ماجراهای پیش آمده در صومعه، آلیوشا به ملاقات پدرش می‌آید. اما در میانه راه توسط دیمیتری ‏متوقف می‌شود. دیمیتری، پسر احساساتی و تکانشی کارامازوف به آلیوشا توضیح می‌دهد که از غم و اندوه بیمار شده ‏است. دیمیتری مدتی پیش با دختری به نام کاترینا نامزد کرده و اخیراً ۳۰۰۰ روبل از او قرض گرفته است تا ‏هزینه سفر با گروشنکا را تأمین کند.

او از آلیوشا می‌خواهد که با کاترینا صحبت کند، تا نامزدی را به ‏هم بزند و به او کمک کند تا راهی برای بازپرداخت این پول پیدا کند تا بتواند راحت با گروشنکا ‏فرار کند. آلیوشا قول می‌دهد تا جایی که بتواند کمک کند.‏

آلیوشا وقتی به خانه پدرش برمی‌گردد،سردرگمی‌ بیشتری پیدا می‌کند. زیرا اسمردیاکوف با صدای بلند با ‏خدمتکار دیگری درباره مذهب بحث می‌کند و بسیاری از ایده‌های ایوان را بیان می‌کند.

کارامازوف پیر به ایوان و آلیوشا درباره خدا و جاودانگی طعنه ‏می‌زند و ایوان پاسخ می‌دهد که به هیچ کدام اعتقاد ندارد. اما آلیوشا بی سر و صدا وجود هر دو را ‏تأیید می‌کند.

دیمیتری به دنبال گروشنکا می‌گردد و وقتی او را پیدا نمی‌کند به پدرش حمله ‏می‌کند و او را تهدید به کشتن می‌کند.‏ آلیوشا از زخم‌های پدرش مراقبت می‌کند، سپس به صومعه برمی‌گردد.

روز بعد طبق ‏قولی که به دیمیتری داده بود به دیدن کاترینا می‌رود و سعی می‌کند او را متقاعد کند تا نامزدی اش با دیمیتری به هم بزند. اگر او  و ایوان ‏یکدیگر را دوست دارند و نباید خودشان را نگران دیمیتری و مشکلاتش کنند اما ناموفق است.‏

بعداً در همان روز، آلیوشا در رستورانی به سراغ ایوان می‌رود و گفتگو درباره خدا و جاودانگی را که ‏در خانه پدرشان آغاز کرده بودند، ادامه می‌دهند. ایوان می‌گوید که نمی‌تواند جهانی را بپذیرد که ‏در آن خداوند انسان بی‌گناه را عذاب می‌دهد.  آلیوشا می‌گوید، اگرچه ایوان ‏نمی‌تواند منطق خدا را درک کند، کسی وجود دارد که می‌تواند همه را درک کند: عیسی.

سپس ‏ایوان با شعر خود «بازرس بزرگ» توضیح می‌دهد که عیسی نه پاسخی آماده و نه آسان برای ‏پرسش‌های اوست. زیرا با دادن آزادی کامل به انسان، بار غیرقابل تحملی را بر دوش انسان گذاشته شده است.‏

دیدرا آلیوشا و ایوان در خلاصه کتاب برادران کارامازوف

وقتی آلیوشا به صومعه باز می‌گردد، پدر زوسیما را نزدیک به مرگ می‌بیند. روز بعد بسیاری از مردم گرد هم می‌آیند تا جسد زوسیما مقدس را ببینند، زیرا سالهاست شایعاتی وجود دارد مبنی بر این که پس از مرگ زوسیما، معجزه ای رخ خواهد داد. با این حال هیچ معجزه ای رخ ‏نمی‌دهد.

در عوض، بوی گندیده و متعفن اتاق را پر می‌کند و همه عزاداران وحشت زده می‌شوند. ‏حتی آلیوشا عدالت خدا را زیر سوال می‌برد و لحظه ای تسلیم وسوسه می‌شود و به خانه گروشنکا ‏می‌گریزد.

اما پس از صحبت با گروشنکا، متوجه می‌شود که او آن زن گناهکاری نیست که فکر می‌کرده است. بلکه بسیار حساس و کاملاً فهمیده و دلسوز است. ایمان آلیوشا احیا می‌شود و  به ایمان خود به خدا و جاودانگی کاملاً اطمینان پیدا می‌کند.‏

در همین حال، دیمیتری دیوانه وار به دنبال راهی برای جمع آوری پول جهت بازپرداخت بدهی کاترینا ‏است. حتی به شهر همسایه رفته تا مبلغی را قرض کند، اما در آنجا هم شکست می‌خورد. بعد از ‏بازگشت متوجه می‌شود که گروشنکا دیگر در خانه نیست و مطمئن است که ‏تسلیم روبل‌های فئودور شده است.‏

دیمیتری، ابتدا به خانه پدرش می‌رود. سپس، پس از فهمیدن اینکه گروشنکا آنجا نیست، سعی می‌کند فرار کند اما ‏توسط یک خدمتکار قدیمی‌ گیر می‌افتد. دیمیتری خدمتکار را به کناری می‌زند و او را خون آلود و ‏بیهوش رها می‌کند و به خانه گروشنکا باز می‌گردد.

دیمیتری می‌خواهد محل مخفی شدن گروشنکا را بداند. در نهایت به او ‏گفته می‌شود که گروشنکا برای دیدن عشق سابقش به مکانی دیگر رفته است.

در این موقعیت، دیمیتری تصمیم نهایی خود را می‌گیرد: می‌خواهد یک بار دیگر و برای آخرین بار، گروشنکا را ببیند و سپس خود ‏را بکُشد. او به میعادگاه این زوج می‌رود، گروشنکا را در حال جشن گرفتن با معشوقش می‌بیند و به ‏آنها می‌پیوندد.

پس از مشاجره ای که به وجود می‌آید، سرانجام گروشنکا متقاعد می‌شود که معشوق ‏سابقش یک شرور است و این دیمیتری است که واقعاً او را دوست دارد. اما این دو عاشق قرار نیست ‏دوباره به هم برسند، زیرا پلیس از راه می‌رسد و دیمیتری را به قتل پدرش متهم می‌کند.

هر دو از وجود ‏شواهد حیرت زده می‌شوند، زیرا اتهام سنگین است و دمیتری واقعاً مجرم به نظر می‌رسد و ‏قرار است محاکمه شود.‏

در این بین آلیوشا با پسر مدرسه ای جوانی دوست می‌شود که پدرش به طرز وحشیانه ای توسط ‏دیمیتری مورد ضرب و شتم قرار گرفته، اما آلیوشا به تدریج تمایل خالصانه خود را برای کمک به این ‏پسر جوان ثابت می‌کند.

در همین حال ایوان، روشنفکر که نه شور عاشقانه دیمیتری را دارد و نه علایق گسترده و معنوی آلیوشا را وقتی از قتل ‏پدرش باخبر می‌شود، به فکر فرو می‌رود، سپس تصمیم می‌گیرد نظریه‌های خود را با اسمردیاکوف ‏در میان بگذارد. در این زمان اسمردیاکوف اعتراف می‌کند که او  مسئول قتل کارمازوف پیر است.

اسمردیاکوف که باهوش است،  مسئولیت کامل را رد می‌کند و معتقد است که ایوان ‏توجیه فکری و اخلاقی قتل را به او داده است. علاوه بر این، ایوان با ترک شهر اجازه این عمل را ‏به اسمردیاکوف  داده است تا آزادانه کاری که می‌خواهد را انجام دهد.

ایوان به سختی این استدلال را قبول می‌کند. اما پس از ‏قبول آن، کاملاً با منطق اسمردیاکوف متقاعد می‌شود. قبول این گناه تازه کشف شده، ایوان را دیوانه می‌کند و شب قبل از محاکمه دمیتری، تب سوزان مغز ایوان را می‌بلعد. همان شب ‏اسمردیاکوف خودکشی می‌کند. در نتیجه وضعیت دیمیتری به طور فزاینده ای خطرناک تر می‌شود.‏

در طول محاکمه، شواهد و قرائن به قدری کامل ارائه می‌شود که دیمیتری به طور منطقی به عنوان ‏قاتل فئودور محکوم می‌شود. او که انگیزه و اشتیاق لازم را داشته و در صحنه جنایت هم حاضر بوده است.

با این حال، ‏بدترین شواهد توسط کاترینا ارائه شده می‌شود. او نامه‌ای از دیمیتری را به دادگاه نشان می‌دهد که در ‏آن دیمیتری  می‌گوید که می‌ترسد ممکن است پدرش را به قتل برساند.‏

پس از محکومیت، دیمیتری با برنامه‌ای برای فرار خود موافقت می‌کند اما می‌گوید که فرار ‏از سرزمنی مادری اش روسیه و زندگی در تبعید برای او شکنجه و رنج بزرگی خواهد بود.‏

در مورد آلیوشا، آینده او نویدبخش امید و خوبی است. زیرا پس از مرگ پسر جوان و شرکت همه همکلاسی‌هایش در مراسم تشییع جنازه، ‏آلیوشا آنها را دور هم جمع می‌کند و عمیقاً آنها را با توضیح خود تحت تأثیر قرار می‌دهد. عشق و ‏دوستی پسرها به او بیشتر می‌شود و آلیوشا و خرد او را تشویق می‌کنند.‏

بخش هایی از متن کتاب 

“مهمتر از هر چیزی، هیچ وقت به خودتان دروغ نگویید. مردی که به خودش دروغ می‌گوید و به ‏دروغ خودش گوش می‌دهد به جایی می‌رسد که دیگر نمی‌تواند حقیقت را در درون خود یا اطرافش ‏تشخیص دهد و درنتیجه تمام احترامی‌که خود و دیگران را از دست می‌دهد. و بدون احترام، از عشق ‏باز می‌ایستد‎.”

“رمز و راز وجود انسان فقط در زنده ماندن نیست، بلکه در یافتن چیزی برای زندگی کردن است‎.‎”

” می‌توانم خورشید را ببینم، اما حتی اگر نتوانم خورشید را ببینم، می‌دانم که وجود دارد. و دانستن ‏اینکه خورشید آنجاست، همان زندگی کردن است.‏”

” کودکان را دوست بدارید، زیرا آنها نیز مانند فرشتگان بی گناه هستند. آنها زندگی می‌کنند ‏تا دلهای ما را نرم و پاک کنند و گویی آمده اند که ما را راهنمایی کنند.”‏

‏«ای انسان، به برتری خود نسبت به حیوانات مغرور مشو، زیرا آنها گناهی ندارند، در حالی که تو با ‏تمام عظمت خود، زمین را هر جا که ظاهر شوی نجس می‌کنی و ردی ناپسند از خود به جای ‏می‌گذاری، و این درست است، افسوس. تقریباً برای هر یک از ما!»‏

اما عاشق شدن به معنای عشق ورزیدن نیست. یک نفر می‌توان عاشق شود و همچنان متنفر بود.»‏

‏”زندگی بهشت است و همه ما در بهشت هستیم، اما از دیدن آن امتناع می‌کنیم.”‏

«عشق چنان گنجینه گرانبهایی است که می‌توان تمام دنیا را با آن خرید و نه تنها گناهان خود، بلکه ‏گناهان دیگران را نیز بازخرید کرد. برو و نترس.»‏

‏”همه چیز می‌گذرد، فقط حقیقت باقی می‌ماند.”‏

‏«از آنجایی که انسان نمی‌تواند بدون معجزه زندگی کند، معجزاتی را که خودش ساخته است برای ‏خود فراهم می‌کند. او به جادوگری و سحر و جادو ایمان خواهد آورد، اگرچه ممکن است بدعت ‏گذار، ملحد و یاغی باشد.»‏

نقد کتاب برادران کارامازوف

نقد کتاب برادران کارامازوفاز زمان انتشار این رمان توسط بسیاری از ‏اندیشمندان و دانشمندان همانند آلبرت اینشتین، زیگموند فروید، مارتین‌هایدگر، کورت ‏ونگات، لودویگ ویتگنشتاین‎ ‎و پاپ بندیکت شانزدهم‎ ‎مورد تحسین قرار گرفته‌است و به عنوان یکی از ‏بهترین اثرها در ادبیات شناخته شده‌است.

فروید برادران کارامازوف را «با شکوه ترین رمان نوشته شده تا کنون» نامید.

ویرجینیا وولف در  مورد برادران کارمازوف گفته است که داستایوفسکی، «به تنهایی در میان نویسندگان، قدرت بازسازی سریع‌ترین و پیچیده‌ترین حالات ذهنی را دارد».

این تعاریف کافی است تا بدانید این کتاب سبک نیست، نه در موضوعاتی که مطرح می‌کند و نه در سؤالاتی که خواننده را مجبور می‌کند هنگام خواندن از خود بپرسند.

روشی که این کتاب در مورد این سؤالات پیش می‌گیرد شبیه خواندن یک متن فلسفی نیست. اگرچه داستایوفسکی، فلسفه و دین را به شکل غیرداستانی مطالعه کرد، اما در نهایت به این نتیجه رسید که از طریق دنیای داستانی است که می‌تواند به بهترین شکل به این پرسش‌ها بپردازد.

بزرگترین چالش خواندن این کتاب، رویارویی با برخی از دشوارترین سؤالات زندگی است. 

داستایوفسکی استاد کلام نوشتاری است. شرح زیاده‌روی‌های دمیتری در حالت مستی با بازی‌های لفظی بین ایوان و شیطان و یادآوری ایمان مربیان روحانی آلیوشا همراه است.

این موضوعات، تضاد اساسی را در زیربنای داستان ایجاد می‌کند و به درک خواننده از هر شخصیت عمق زیادی می‌بخشد. داستایوفسکی بخش‌های زیادی از کتاب را به تحلیل افکار و انگیزه‌های درونی هر یک از برادران اختصاص می‌دهد که شخصیت‌های آنها را بیشتر توسعه می‌دهد.

«برادران کارامازوف» بسیار بیشتر از یک راز است. می توان گفت رمانی است درباره برخورد جهان بینی‌های رقیب. سبک زندگی لذت‌گرایانه دیمیتری با «الحاد اخلاقی» ایوان و مسیحیت کتاب مقدس آلیوشا به شدت در تضاد است. در نهایت، این جنگ بین سه ایده رقیب است که نتیجه چالش برانگیز کتاب را بسیار قدرتمند می‌کند.

بهترین ترجمه برادران کارامازوف کدام است؟

این رمان در ایران با ترجمه‌های مختلفی وجود دارد. بر اساس اطلاعات سایت کتابخانه ملی بیش از ۳۴ ترجمه از کتاب برادران کارامازوف در دسترس است. اما با این حال همه‌ی این ترجمه‌ها از کیفیت مطلوبی برخوردار نیستند.

هیچ یک از ترجمه‌های فارسی برادران ‏کارامازوف مستقیماً از نسخه روسی برگردانده نشده‌اند‎.

نخستین ترجمه فارسی کتاب را مشفق همدانی‎ ‎در سال ۱۳۳۵ از روی نسخه فرانسوی انجام داد. سه ‏ترجمه مشهور دیگر به فارسی را صالح حسینی، پرویز شهدی‎ ‎و احمد علیقلیان‎ ‎انجام داده‌اند.

اگر به خواندن سایر آثار نویسنده بزرگ روسیه، داستایوفسکی علاقه دارید، با کلیک بر روی لینک زیر می‌توانید خلاصه ای از یکی دیگر از آثار این نویسنده را مطالعه نمایید.‎

خلاصه کتاب قمارباز

خواندن کتاب قمارباز انواع واکنش‌ها‌ی احساسی را در شما برمی‌انگیزد. این کتاب شما را به دنیای بازی رولت می‌برد و می‌توانید قمار را از چشم یک قمارباز ببینید.

‎اکنون بخوانید‎

معرفی نویسنده 

نویسنده خلاصه کتاب برادران کارامازوففئودور میخائیلوویچ داستایوفسکی رمان‌نویس، داستان‌نویس، مقاله‌نویس و روزنامه‌نگار روسی بود. معمولاً او را یکی از بهترین رمان‌نویسانی می‌دانند که تاکنون زندگی کرده است. در زمان خود به دلیل فعالیت روزنامه نگاری‌اش نیز شهرت داشت.

زندگی فئودور میخائیلوویچ داستایوفسکی مانند رمان‌های بزرگی که نوشت، تاریک و دراماتیک بود. او در سال ۱۸۲۱ در مسکو به دنیا آمد، پسر یک جراح ارتش سابق بود که وحشیگری اش در مستی باعث شد مردم با ریختن ودکا در گلویش او را خفه کنند.

اولین رمان داستایوفسکی، رمان کوتاهی به نام مردم بیچاره (۱۸۴۶) به سرعت برای او موفقیت به ارمغان آورد، اما حرفه نویسندگی او با دستگیری اش به اتهام خرابکاری علیه تزار نیکلاس اول در سال ۱۸۴۹ کوتاه شد.

داستایوفسکی به مدت هشت ماه در زندان تحت “درمان سکوت” قرار گرفت و سپس برای اعدام به مقابل جوخه تیراندازی هدایت شد. او کفن مرگ پوشیده بود و منتظر اعدام بود که ناگهان دستور تخفیف حکم صادر شد.

سپس چهار سال را در یک زندان سیبری به کار سخت گذراند، جایی که در آن به صرع مبتلا شد، و ده سال پس از آن که ار زنجیر رها شد، به سن پترزبورگ بازگشت.

تجربیات زندان او همراه با گرایش‌اش به یک فلسفه محافظه کارانه و عمیقاً مذهبی اساس رمان‌های بزرگ او را تشکیل داد. اما ازدواج تصادفی او با آنا اسنیتکینا، پس از یک دوره فقر مطلق به خاطر قمار بازی چیزی بود که به داستایوفسکی ثبات عاطفی داد.

داستایوفسکی بیشتر به خاطر رمان یادداشت‌هایی از زیرزمین و چهار رمان بلند جنایت و مکافات، ابله، تسخیر شده (همچنین با نام‌ شیاطین) و برادران کارامازوف شناخته می‌شود. هر یک از این آثار به دلیل ژرفای روانشناختی خود شهرت دارند.

در واقع داستایوفسکی را معمولاً یکی از بزرگترین روانشناسان تاریخ ادبیات می‌دانند. او در تجزیه و تحلیل حالات روحی بیمارگونه  تخصص داشت. مدرنیسم ادبی، اگزیستانسیالیسم و مکاتب مختلف روانشناسی، الهیات و نقد ادبی عمیقاً تحت تأثیر افکار او شکل گرفته است.

آثار او اغلب پیشگویانه خوانده می‌شود، زیرا او به دقت پیش‌بینی کرده بود که انقلابیون روسیه در صورت به قدرت رسیدن چگونه رفتار خواهند کرد.

هنگامی‌که داستایوفسکی در سال ۱۸۸۱ درگذشت، آثار شاهکاری از خود به جای گذاشت که بر متفکران و نویسندگان بزرگ جهان غرب تأثیر گذاشت و او را به عنوان غولی در میان نویسندگان ادبیات جهان جاودانه کرد.

اگر به خواندن آثار کلاسیک و برترین کتاب‌های جهان علاقه دارید با دانلود اپلیکیشن ذهن می‌توانید مجموعه ای از برترین کتابها را در کمترین زمان مطالعه نمایید.

دانلود اپلیکیشن خلاصه کتاب ذهن

ارسال یک پاسخ

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید!
لطفا نام خود را در اینجا وارد کنید