فهرست مطالب
آناکارنینا، یکی از بهترین آثار نویسنده مشهوری روس، لئو تولستوی است. این کتاب یکی از معروفترین کتابهای ادبیات اروپا بهحساب میآید. چقدر با این اثر آشنایی دارید؟ در ادامه با ماه همراه باشید تا معرفی و خلاصه کتاب آناکارنینا را با شما در ذهن به اشتراک بگذاریم.
خلاصه کتاب آناکارنینا
داستان رمان آناکارنینا با روایت زندگی استفان آرکادیچ و دردسر زندگی اش شروع میشود. آرکادیچ یکی از اشراف روس است که به مشکلاتی جدی در زندگی شخصی دچار میشود. داستان از همان داستانهای همیشگی خیانت و جدایی است. این بار پای یک معلم سرخانه وسط است. در خلاصه کتاب آناکارنینا میخوانید:
درواقع استفان با معلم سرخانه فرزندش، به همسرش داریا الکساندرونا خیانت میکند و داریا پس از فهمیدن این مساله، قصد ترک خانه و پایان دادن زندگیاش با آرکادیچ را دارد.
شروع داستان آناکارنینا با داستان فروپاشی یک خانواده اشرافی در روسیه اغاز میشود. جمله ابتدایی کتاب آناکارنینا این است: همه خانوادههای خوشبخت، شبیه هم هستند اما بدبختیهای هرخانواده منحصر به خودشان است.
تولستوی با همین یک جمله تکلیف خود را با خواننده مشخص کرده است. قرار است این کتاب، چالشهای یک خانواده را برای خوانندگان روایت کند. خانوادهای که در آستانه فروپاشی قرار گرفته است.
اما با ورود شخصیت اصلی داستان به خانه، مسیر داستان راه جدیدی را درپیش میگیرد. آناکارنینا، خواهر استفان آرکادیچ، کسی است که با فهمیدن مشکلات برادرش و همسرش، به خانه آنها سفر میکند تا بتواند سهمی از حل مشکلات خانواده برادرش داشته باشد.
مشکلات حل میشوند اما ورود آناکارنینا چالشهای جدیدی را میآفریند. چالشهایی که یکی از مسیرهای اصلی داستان را شکل میدهند.
آنا که آمده بود تا به چالشی که در اثر خیانت به وجود آمده بود پایان دهد، حالا خود درگیر عشق به یکی از اشراف شده است. مشکل اینجاست که آنا کارنینا همسر یکی از مقامات و اشراف سرشناس روس است! بله. یک خیانت دیگر!
طرف دیگر داستان، شخصیتی به نام لوین است. لوین دوست استفان آرکادیچ است و ربط چندانی هم به آناکارنینا ندارد. درواقع حتی آن دو در داستان برخورد چندانی هم باهم ندارند و تولستوی خطی دیگر از داستان به زندگی لوین، دوست استفان، پرداخته است. لوین شخصیتی اجتماعی دارد و بیشتر حرفهایش درمورد وضعیت اجتماعی و اوضاع کشاورزان است.
تولستوی تمام تلاشش را به کار گرفته است تا با پرداخت شخصیت لوین و مونولوگهایش، عقاید و هرآنچه که دغدغه ذهنیاش به حساب میآمده است را به خوانندگان القا کند.
البته رمان آناکارنینا صرفا داستان آناکارنینا و لوین نیست. تولستوی چند خط داستانی دیگر را هم در این کتاب برای خواننده روایت میکند. درواقع میتوان گفت آناکارنینا هم مانند جنگوصلح، از هردری که فکرش را بکنید حرف زده است. عشق، عقاید اجتماعی و کشاورزی، خیانت و جدایی.
رمان آناکارنینا با موضوع عاشقانه و اجتماعی نوشته شده است.
چرا آناکارنینا را بخوانیم؟
برای حرف زدن از این اثر لئو تولستوری، گفتن از خلاصه کتاب آناکارنینا کافی نیست. میتوان از داستان آناکارنینای تولستوی ساعتها حرف زد و ابعاد آن را بررسی کرد. ویژگیهای قلم تولستوی و نگاه او به فضای داستان، آناکارنینا را تبدیل به اثری ممتاز در ادبیات روسیه کرده است.
تولستوی عاشق پرداختن به جزییات است. او در پرداختن به توصیفها و شرح صحنهها بسیار دست و دلباز عمل کرده است. گاه بعضی از جزییات آنقدر ریز و طولانی هستند که صفحههای زیادی را به خود اختصاص میدهند.
البته جای تعجبی ندارد. ویژگی منحصربهفرد ادبیات داستانی قرن هجدهم و نوزدهم توصیفهای طولانی و توجه بیش از اندازه به جزییات است. گویا نویسندگان در این دوره اثری را فاخرتر میدانستند که دنیای داستانیاش کامل توصیف شده باشد.
[su_note note_color=”#a631a8″ radius=”10″ class=””]
دغدغه تولستوی در نگارش آناکارنینا، موجودیتی به نام فرهنگ و زبان روسیه است. تولستوی به وضوح در این کتاب از به قهقرا رفتن فرهنگ روسیه و نابودی ارزشهای روسی انتقاد میکند و در این راه، طبقه اشراف را نشانه گرفته است که رفتارشان مانند سرمایهداران نوظهور خودباختهای است که تمام آمال و آیندهشان را در فرهنگ فرانسه جستجو میکنند.
[/su_note]
او به این کتاب به چشم تریبونی برای بیان عقاید و انتقادش نگاه میکند و رسالت خود را در قبال نویسنده و روشنفکر جامعه روسی ادا میکند.
تولستوی با نوشتن آناکارنینا نشان داده است که روانشناس قهاری هم هست. او شخصیتهای داستان را جوری طراحی کرده است که با خواندن کتاب به سادگی ویژگیهای هرکدام را باور میکنید و با آنها ارتباط برقرار خواهید کرد.
جان کلام این که آناکارنینا از همه لحاظ کتابی کامل است. آنقدر کامل که حتی اگر این کتاب را دوست نداشته باشند، نمیتوانند القابی مانند ضعیف و یا ناقص را روی آن بگذارند. فکر میکنم این کتاب را فارغ از سلیقه و ذائقه ادبی، حتما باید یک بار بخوانید تا با نمونههای فاخر ادبیات داستانی آشنا شوید.
[su_box title=”همچنین بخوانید: ” style=”bubbles” box_color=”#a631a8″ radius=”20″]
[su_animate type=”shake” duration=”0.5″]خلاصه کتاب صد سال تنهایی ؛ بهترین رمان صد سال اخیر[/su_animate]
[/su_box]
قسمتهایی از آناکارنینا
- استفان آرکادیچ خندید: هه! همه اش اخلاق! ولی نه، فکرش را بکن! تو در برابر دو زن قرار داری. یکی جز حق خود را نمی بیند و به اصرار می خواهد آن را به دست آورد، و این حق، عشق است که تو نمی توانی به او بدهی. آن یکی همه چیزش را فدایت می کند و در مقابل هیچ نمی خواهد. تکلیف چیست؟ چه می کنی؟ تراژدی وحشتناک همین جاست.
- اگر عقیده مرا در این خصوص می خواهی می گویم که گمان نمی کنم که مساله کاری با تراژدی داشته باشد. حالا چرا! به عقیده من عشق… هر دو جور عشقی که، اگر یادت باشد، افلاطون در “ضیافت” خود وصف می کند، هر دو محکی هستند برای شناختن آدمها.
بعضی از مردم فقط یک جورش را می فهمند و بعضی دیگر جور دیگرش را. کسانی که جز عشق غیرافلاطونی نمی شناسند بیهوده صحبت از تراژدی می کنند. این جور عشق کاری با تراژدی ندارد. “از لذتی که نصیبم کردید بی نهایت متشکرم، خداحافظ!” سراسر تراژدیشان جز این نیست. در عشق افلاطونی هم جایی برای تراژدی نیست، چون در این جور عشق همه چیز روشن و پاک است.
- استفان آرکادیچ : موضوع این است که فرض کن زن داری و زنت را هم دوست داری و عاشق زن دیگری می شوی … – : معذرت میخواهم، از این جا دیگر هیچ حرفت را نمیفهمم…این حرف تو برای من درست به همان اندازه عجیب و نا مفهوم است که فرض کن وقتی اینجا خوب سیر شدیم، از کنار نانوایی که رد میشویم یک نان قندی بدزدیم!
ما همچنین برای شما در ذهن خلاصه کتاب های : عقاید یک دلقک، بلندی های بادگیر، کیمیاگر، قلعه حیوانات و دهها کتاب پرفروش دیگر را آورده ایم.