فهرست مطالب
امکان ندارد کتابخوان باشید و اسم شاهکار تولستوی، یعنی کتاب جنگ و صلح را نشنیده باشید. جنگ و صلح، معروفترین اثر لئو تولستوی و یکی از بینظیرترین رمانهای تاریخ ادبیات است.
بسیاری به جنگ و صلح، لقب کاملترین رمان دنیا را دادهاند. اگر هنوز این کتاب را نخواندهاید و با آن آشنایی ندارید با ما در ادامه این مقاله، همراه باشید تا مروری بر خلاصه کتاب جنگ و صلح داشته باشیم.
معرفی و خلاصه کتاب جنگ و صلح
هسته اصلی داستان جنگ و صلح، در روزهای انتهایی تاریخ روسیه قبل از حمله ناپلئون به این کشور میگذرد. داستان از یک مهمانی شروع میشود که بسیاری از اشراف روسیه در آن حضور دارند. درواقع تولستوی سعی کردهاست تا با به تصویر کشیدن مهمانی، به خوبی شرایط روسیه تزاری و نظام حاکم بر مناسبات اجتماعی آن را به تصویر بکشد.
میهمانی دقیقا در آستانه جنگ شکل گرفتهاست. دیالوگهای بین مهمانان در این مراسم، گویای دغدغه مردم روسیه است که باید بین جنگیدن و فرار کردن، انتخابی دشوار داشته باشند. طولی نمیکشد که نبرد سهمگین ارتش ناپلئون و ارتش روسیه شروع میشود. قسمتهایی که بخش مهمی از تاریخ روسیه را به خود اختصاص دادهاند.
درواقع رمان تولستوی، داستان شخصیتهایی از طبقه اشراف روسیه است که با درگیر این کشور در جنگ، تصمیم میگیرند به جبهههای نبرد بروند. دراین میان، اتفاقاتی پیش میآید که تمام شالوده کتاب را تشکیل میدهند.
تولستوی سعی کرده است داستان شخصیتهای کتاب را در میان آتش این نبرد سنگین به تصویر بکشد. شما در کتاب جنگ و صلح، هر موضوعی که فکرش را بکنید پیدا خواهید کرد.
از عشق و نفرت و شهوت، تا جنگ و خشم و آزادی. تولستوی در خلال روایت داستان شخصیتهای کتاب، درواقع تاریخ پرفراز و نشیب جنگ روسیه با ارتش ناپلئون را مکتوب کرده است. باید بدانید که با کتابی طرف هستید که در روایت داستانهای شخصیتهای بیشمارش، همه جوانب را رعایت کرده است.
جنگ وصلح، رمانی در ستایش صلح
موضوع اصلی رمان تولستوی، ستایش صلح و آزادی است. او در این کتاب، وضعیت انسان را در شرایط جنگی و در لحظات حساس زندگی به تصویر کشیده است. تولستوی به این نکته اشاره میکند که اگرچه زندگی پر از لحظات سخت و اندوهناک است، اما انسان نباید حتی در بدترین شرایط زندگی، ایمان به زندگی و امید را از دست بدهد.
جنگ وصلح، رمانی در ستایش صلح
در خلاصه کتاب رمان جنگ و صلح اشاره می شود به :
او حتی به مقوله جنگ و سیاستمداران هم نگاهی متفاوت و ویژه دارد. او علیرغم اینکه دیگران را از خطا مبرا نمیداند، به این نکته تاکید میکند که هیچکس، شر مطلق نیست.
او سعی کرده است در جنگ و صلح به خواننده بیاموزد که حتی سیاستمداران هم بانیان اصلی جنگ و تصمیم گیرندگان مطلق جنگ بهحساب نمیآیند. درواقع تولستوی، نگاهی کلی و جامع نسبت به پدیدههای انسانی دارد. نگاهی که به او اجازه میدهد به هر موضوعی، نه مطلقگرا، بلکه کاملا نسبی نگاه کند.
چرا باید جنگ و صلح را بخوانیم؟
در همان ابتدای کتاب، شما با بسیاری از شخصیتهای جنگ و صلح آشنا خواهید شد. اما خبر بدی برایتان دارم. این کتاب آنقدر شخصیت دارد که احتمالا شما را سردرگم خواهد کرد. گفته میشود که جنگ و صلح، حدودا ۵۰۰ شخصیت دارد!
توصیه میکنم موقع خواندن رمان یک کاغذ و قلم کنار دستتان بگذارید تا اسامی را یادداشت کنید که از یادتان نروند. نوشتن خلاصه قسمتهای کتاب جنگ و صلح هم راهکار خوبی به نظر میرسد.
اما یکی از عجایب کار تولستوی همینجاست. او با وجود همه شخصیتهایی که در رمانش از آنها اسم می برد، آنقدر خوب و کامل شیرازه داستان را جمع میکند که هیچ روایتی و هیچ شخصیتی ناتمام باقی نمیماند.
[su_note note_color=”#a631a8″ radius=”10″ class=””]
گفته میشود که نوشتن رمان جنگ و صلح، حدود هفت سال زمان برد. تولستوی هفت سال تمام با حوصلهای مثال زدنی، بخش مهمی از تاریخ کشورش را در قالب این رمان، جاودان کرده است. پرداخت کامل شخصیتها، گیرایی داستان، اوج و فرود مناسب، سیر داستان، جریان گرهافکنی و گرهگشایی و جذابیت روایتها انقدر کامل و بیعیب هستند که بدون شک، هرخوانندهای را به تحسین وا می دارد.
[/su_note]
تولستوی، در این رمان، روانشناسی است که به جامعه و تاریخ مسلط است. او به خوبی شخصیتهای کتاب را در زمان جنگ و در لحظات حساس، پردازش میکند. او به هیچ شخصیتی، حالت الهه گونه نبخشیده و در پی قهرمان سازی نیست. تولستوی سعی میکند به خواننده بیاموزد انسانها، مجموعهای از خطا و خصایص انسانی هستند و هرکسی حق خطا دارد.
این موضوع، با توجه به دوره زمانی که تولستوی در آن زندگی میکرد و با توجه به جریان ادبی مسلط در آن دوره، ارزش کار تولستوی صدچندان میشود. تصویر واقعگرایانهای که تولستوی در این کتاب ارائه میکند، تفاوت بسیاری با آنچه که نویسندگان معاصر او ارائه کردهاند، دارد.
قسمتهایی از کتاب
هر کس با دید خودش زندگی میکند. تو برای خودت زندگی میکردی و میگویی که چیزی نمانده بود که زندگیت تباه شود، و خوشبختی را وقتی شناختی که شروع کردی برای دیگران زندگی کنی، ولی کار من درست عکس این بود. هدف من در زندگی کسب افتخار بود، ولی خوب، مگر افتخار چیست؟ همان عشق بهدیگران است. میل بهخدمت بهآنها برای لذتبردن از ستایش آنها.
پرنس آندرهی گفت: «بله، شما او را، این بناپارت را، دیدید؟ چطور بود؟ استنباطتان از او چیست؟» دلگاروکف که پیدا بود به این نتیجه کلی که از ملاقات خود با ناپلئون به دست آورده دل بسته است، تکرار کرد: «بله، او را دیدم و مطمئن شدم که بیش از هرچیز از یک درگیری همگانی وحشت دارد.
اگر از روبرو شدن با ما نمیترسید چرا تقاضای ملاقات با امپراتور را داشت. چرا پیشنهاد مذاکره میکرد و از همه مهمتر چرا عقب مینشست. حال آنکه عقبنشینی با روش هدایت جنگ او منافات دارد. حرفم را باور کنید. او میترسد، از درگیری همگانی وحشت دارد. ساعت سرنگونیش فرارسیده است. این را از من قبول کنید.»
وقتی انسان جانوری در حال مرگ را میبیند وحشت میکند، زیرا زوال موجودی زنده را – وجود خودش را – در نظر میآورد؛ میبیند که موجودی زنده از حیطه هستی بیرون میرود.
اما هنگامی که محتضر انسانی باشد، آن هم انسانی مورد علاقه، احساس گسیختگی نیز بر وحشت نیستی افزوده میشود، زخمی روحی که مانند زخم جسمانی گاه کشنده است و گاه التیام مییابد، اما جای ان همیشه دردناک میماند و از تماس جسمی خارجی که اسباب تحریک آن شود میگریزد.
با توجه به متن بالا و حس ناخوشایند انسان در از دست دادن عزیزان پیشنهاد خواندن مقاله چند نقل قول موثر درباره پذیرفتن و کنار آمدن با مرگ عزیز و کسی که دوستش داریم را به شما می کنم.