فهرست مطالب
آیا فردی غمگین هستید؟ در مورد علائم غمگین بودن چه می دانید؟ نشانه هایی وجود دارد که به کمک آنها می توانید سریعا وجود مشکل را شناسایی کنید:
۱. گله و شکایت کردن
۲. از دست دادن کنترل
۳. انتظارات
۴. ترس
۵. نارضایتی
۶. محدودیتها
گله و شکایت کردن
غر می زنید، شکایت و انتقاد می کنید؟
البته که این ها را انجام میدهید. همه تا حدی این کار را انجام میدهند. با حال این اتفاق عادی نیست و باید آن را به عنوان یک هشدار در مورد علائم غمگین بودن در نظر بگیرید.
گله و شکایت در صورتی خوب است که بتوانیم از آن به عنوان ابزاری برای آگاهی از اشتباه بودن مسیرمان استفاده کنیم. اما اگر این کار به یک عادت تبدیل شود، به زودی ناراحتی را به همراه خواهد داشت. چرا که نشان میدهد ما به کارهایی اولویت میدهیم که راضی مان نمی کند، و کسانی را در زندگی خود نگه میداریم که به ما در رسیدن به بهترین نسخه از خودمان کمک نمی کنند، و اجازه میدهیم که انرژی های منفی واکنش های ما را کنترل کنند.
[su_highlight background=”#d991e3″ color=”#000000″ class=””]باید هر چیزی را که باعث گله مندی شما می شود تشخیص داده، ارزیابی کرده و تغییر دهید.[/su_highlight]اغلب فکر میکنیم که دنیا باید برای ما تغییر کند تا بتوانیم خوشحال باشیم – این طرز فکر غیر واقعی است. ما هرگز نمی توانیم دیگران، چیزها و شرایط را تغییر دهیم. کنترل ما فقط روی خودمان است؛ توانایی تغییر آن چه را انجام میدهیم، زمانی که آن را انجام میدهیم، کسانی که انتخاب می کنیم در زندگیمان حضور داشته باشند، و واکنش های مان را داریم.
هروقت متوجه شدید که دارید از چیزی شکایت میکنید، به این فکر کنید که چطور میتوانید آن را تغییر داده، یا چطور میتوانید واکنش خودتان را اصلاح کنید. از این نشانه و هشدار خوشحال باشید، علت ناراحتی را پیدا کنید و برای تغییر آن برنامه بریزید. به جای گله و شکایت از لبخندتان پیروی کنید!
از دست دادن کنترل
احساس می کنید از کنترل خارج شده اید؟ احساس آشفتگی، اضطراب و تردید دارید؟
اگر هریک از این احساسات را دارید، آن را یک نشانه و هشدار از علائم غمگین بودن برای نیاز به دستیابی به شفافیت، تمرکز و هماهنگی در نظر بگیرید. همه ما در لحظاتی از زندگی احساس کرده ایم که از کنترل خارج شدهایم و اجازه داده ایم که تعهداتمان، کنترل تمرکز ما را در دست بگیرند. زمانی که لیست کارها کنترل به دست بگیرد، اغلب دید ما نسبت به هدف نهایی کم شده و این باعث دور شدن ما از نتیجه دلخواهمان میشود.
هر وقت این احساسات به سراغتان آمد و کنترل را از دست دادید، فرصت خوبی برای جلب تمرکز و شفافیت دوباره است. از خودتان بپرسید هدف نهایی تان چیست و تمرکز، عادات و واکنشهایتان را دوباره سازماندهی کنید تا به هدف مورد نظرتان نزدیکتر شوید.
درگیر کدام کارها هستید که به شما در رسیدن به اهدافتان کمک می کند؟
چه کارهایی به شما احساس درست و خوبی می دهد و شما را هیجان زده میکند؟ کدام افراد زندگیتان باعث میشوند حس بهتری نسبت به خودتان داشته باشید؟ و برعکس؛ انجام چه کارهایی به شما احساس منفی میدهد؟ آیا افرادی در زندگی شما هستند که تصویر ضعیفتری از شما را پررنگ کنند؟
[su_note note_color=”#a631a8″ radius=”10″ class=””]
مهم است که این احساسات را شناسایی کنید، متوجه هشدارها و علائم غمگین بودن شوید و تغییر ایجاد کنید. ادامه این شرایط خارج از کنترل، منجر به ناکامی و ناراحتی شما خواهد شد.
[/su_note]
انتظارات
آیا اجازه میدهید انتظارات، خشنودی شما را کنترل کنند؟ آیا احساس می کنید که چیزهای زیادی از شما انتظار میرود؟ آیا اجازه میدهید اعمال شما تحت کنترل طرز فکر بقیه باشد؟
احساس میکنید فرد دیگری تصمیم های زندگی شما را گرفته و باعث بروز ناراحتی در آن شده است؟ اول ارزیابی کنید که چه کسی این انتظارات را برایتان تعیین کرده، و بعد بررسی کنید که آیا با هدف نهایی تان هماهنگی دارد؟[su_highlight background=”#d991e3″ color=”#000000″ class=””]گاهی اوقات، انتظارات خود را با انتظاراتی که دیگران از ما دارند اشتباه میگیریم.[/su_highlight]
برای اعتقادتان زندگی کرده و مسیری را دنبال کنید که شما را به آرمانهایتان نزدیک تر میکند. سعی برای راضی و خوشحال کردن دیگران آسان است، اما با این حال میتواند منجر به احساس نارضایتی در خودمان شده و ما را درباره هدفی که داریم سردرگم کند.
انتظاراتی که برایتان اهمیت دارند را شناخته و ذهنتان را از دیدگاه های دیگران خالی کنید (مگر اینکه مشابه دیدگاه خودتان باشد).
ترس
آیااز ترس از اینکه چه اتفاقی ممکن است بیفتد، از انجام کارها منصرف می شوید؟ آیا از ناشناخته ها میترسید؟ آیا اجازه میدهید که شکست ها مانع از موفقیت های احتمالی شما شوند؟ آیا به دنبال چیزهای بیشتری هستید، اما راحتی و آرامش جایی که در آن قرار دارید مانع از حرکت شما میشود؟ترس یک غریزه طبیعی و ضروری برای زندگی است و ما را از فاجعه در امان نگه میدارد. ذهن و بدن ما به روشی غریزی، هشدارها و آسیبهای گذشته را به یاد آورده و سعی میکنند تا حد ممکن ما را از شرایط سخت دور نگه دارند.
[su_note note_color=”#a631a8″ radius=”10″ class=””]
بنابراین اگر نتوانیم به خوبی ارزیابی کنیم، ممکن است ذهن ما نظرمان را نسبت به فرصت های رشد تغییر داده و باعث شود به خاطر ترس فرضی، برای مدت طولانی هیچ پیشرفتی نکنیم.
[/su_note]
زمانی که ترس بروز میکند و احساس میکنید که دارید جلوی خودتان را میگیرید و سعی میکنید نظرتان را عوض کنید، به دنبال علت آن باشید. “چرا دارم این فرصت را از دست می دهم؟ آیا این بهانه ای است برای باقی ماندن در منطقه امن زندگی ام؟ آیا این تصمیم با نتیجه مورد علاقه من همخوانی دارد؟”
نارضایتی
آیا بیحوصله، بی میل ؛ ناراضی هستید؟ در پایان روز احساس خلا و پوچی میکنید؟
زمانی که این احساسات به ما دست میدهند،یکی از علائم غمگین بودن در شما نمایان شده است.در واقع ما بدون هیچ تلاشی در حال تکرار اتوماتیک کارها هستیم. بخش های زندگیتان که دیگر برایتان هیجان انگیز نیستند را پیدا کنید، این ها بدون هیچ تلاشی از سمت شما، باعث بروز چنین احساساتی میشوند.
زمانی که علاقه مان را دنبال می کنیم، نوری درون ما روشن شده و به ما انگیزه و الهام میبخشد. پس زندگیتان را از کسانی پر کنید که به شما انرژی لازم برای دنبال کردن علاقه های تان را میدهند. بخشی از زندگی که احساس تهی بودن را دارد انتخاب کرده، به آن هیجان و انگیزه بدهید.[su_highlight background=”#d991e3″ color=”#000000″ class=””]احساس رضایت در هر بخشی از زندگی، بعد مهمی از داشتن شادی است.[/su_highlight]
۵ گام برای پیدا کردن “علت نارضایتی در زندگی چیست؟” را بخوانیم تا با از بین بردن آنها بتوانیم از زندگی لذت ببریم.
محدودیتها
زندگی پر محدودیت ها، مرزها و موانع دارید؟ چه باور های محدودکننده ای دارید؟
باور های محدود کننده در واقع از علائم غمگین بودن درونی شماست. محدودیتها شامل فرضیات و پیشبینی هایی هستند که بر اساس شکست ها و اتفاقات قبلی شکل گرفتهاند. آیا اجازه میدهید که این محدودیتها مانع شما از رسیدن به علاقه واقعی تان شود؟ آیا زمان، پول یا منابع کافی ندارید؟
محدودیت های زندگی خود را تشخیص داده و علت آنها را پیدا کنید. می توانید نگرش قدیمی تان را از بین برده و از این محدودیتها دست بکشید؟ تعیین حد و مرز برای محافظت از خودمان مهم است، اما حضور کدام یک از آنها دیگر لازم نیست؟ چطور میتوانیم در این بخش های محدود شده، حمایتی بیابیم تا به ترس ها غلبه کرده و رشد کنیم؟