فهرست مطالب
مدیر قوی بودن بود باعث نمیشود تا شخصی، یک رهبر و رئیس قدرتمند و عالی نیز باشد. تمامی ما به دنبال اشخاصی می رویم که این دو عنوان را به جای یکدیگر استفاده میکنند و این امر تواند بسیار ناراحت کننده و ناامید کننده باشد.
دانستن تفاوت بین ریاست (رهبریت) و مدیریت، به شما کمک می کند تا نقش خود در سازمان خود را متوجه شوید. با دانستن این تفاوت، می توانید تواناییهای خود را برای رسیدن به بیشترین میزان پتانسیل و توانایی خود پرورش دهید. دانستن عاملی که باعث جدا شدن مدیران و رهبران می شود نیز می تواند به شما کمک کند تا به چگونگی دسترسی به بهترین تعادل بین مدیریت و رهبریت دست یابید.
در این مقاله، با یک دیگر شباهت ها و تفاوت های بین مدیران و رهبران را ذکر خواهیم کرد و به شما کمک می کنیم تا راه رسیدن به بهترین موقعیت در ریاست و مدیریت را دریابید.
ریاست و مدیریت به چه معناست است؟
رهبری چیست؟
قدرت یک رهبر نشات گرفته از توانایی او برای پذیرفته شدن و موافق بودن با او، توسط مردم است. رهبران از تاثیر خود برای به چالش کشیدن هنجارها استفاده می کنند و افراد را به سمت نوآوری و خلاقیت راهنمایی میکنند.
همان طور که Drucker اشاره می کند، بعضی اوقات رهبران، با تغییر قوانین، باعث ایجاد تغییرات می شوند.
او این مسئله را به طور مناسب و مستعدانه ای بیان میکند:
“تنها تعریف یک رهبر، شخصی است که پیروان مخصوص خود را دارد. او برای به دست آوردن این پیروان باید فرد تاثیر گذاری باشد، او برای به دست آوردن این پیروان، باید بر روی مردم تاثیر بگذارد، اما برای رسیدن به این امر، باید دارای کمال و بی عیبی باشد و بدون وجود آن نمی تواند به این مقام برسد”.
مدیریت چیست؟
مدیران باید اطمینان حاصل کنند که کارمندان آن ها مطابق با استانداردها عمل میکنند و پیرو سیاست های تعیین شده هستند. آن ها به رهبران خود اطمینان می دهند که اهداف آن ها انجام میشود. آن ها توانایی انجام این کار را دارند و افراد مسئولیت پذیری هستند، اما سهم آن ها در سازمان ها، به شدت طبق قوانین و مقررات می باشد.
مدیران، افرادی هستند که وظیفه ی مدیریت را توسط اشخاص خاصی به عهده گرفته اند و به طور کلی، این مدیران از طریق عملکرد های کلیدی و مهم مثل برنامه ریزی و بودجه بندی، سازمان دهی و مدیریت کارمندان، حل مسائل و کنترل کردن، به اهداف خواسته شده یرخود می رسند.
مدیریت در مقایسه با رهبریت
رهبری و مدیریت دارای ویژگی های متفاوتی هستند و مراکز توجه متفاوتی دارند.
در ادامه، ۹ تفاوت اصلی بین رهبریت و مدیریت، که توسط مثال های مختلف نشان داده شده است را با یکدیگر بررسی میکنیم:
۹ تفاوت اصلی رهبر با رئیس :
۱. تمرکز بر روی اهداف و دیدگاه های آینده، در مقایسه با تمرکز بر روی وظایف
رهبران در جهت اهداف و دیدگاه های آینده شرکت حرکت می کنند. آن ها به تصویر کلی و بزرگی که از آینده در سر دارند نگاه میکنند و به روش های جدید برای تحقق بخشیدن به این تصویر ذهنی میرسند. هنگامی که رهبران، مسائل و روش های جدید را امتحان می کنند، همیشه ایده های خود را به ماموریت اصلی و وظیفه ی مهم شرکت مرتبط می دانند و همیشه وظیفه و ماموریت اصلی شرکت را در تمامی ایده های جدید خود در نظر میگیرند.
مدیران، افراد خبره ای در انجام وظایف هستند. در حالی که ممکن است آن ها نیز به اهداف و ماموریت مهم شرکت و سازمان اهمیت دهند، اما شغل اصلی آن ها، رعایت کردن و پی بردن به سیاست های سازمان است.
مدیران، ایده های بزرگ و وظایف مهم را برای رهبران سازمان خود انجام می دهند.
۲. فروش، در مقایسه با گفت و گو
از آن جایی که مدیران، دائما بر پایه ی نوآوری و خلاقیت عمل میکنند، باید توانایی این را داشته باشند تا دیگران را متقاعد کنند که ایده هایشان ارزشمند است. به خاطر داشته باشید که آن ها اعتبار خود را، از طریق تشویق دیگران برای خرید خط فکری خود به دست میآورند. از طرفی دیگر، مدیران نیازی نیست تا ایده ی خود را بفروشند، زیرا نقش آن ها، تنها اجرای سیاستها است. آن ها باید روش ها و سیاست های خود را به نحوی را انجام دهند که مدیران به آن ها میگویند.
۳. ریسک پذیری در مقابله با حداقل ریسک
هر زمان که چیزی جدید را انتخاب می کنید، ریسک آن را نیز قبول کنید. مدیران همیشه در حال مواجهه با این ریسک ها هستند، زیرا دائماً در حال ایجاد تغییر و پذیرفتن آن هستند.
مدیران به این جهت در این جایگاه قرار داده شده اند که میزان این ریسک ها را به حداقل برسانند. آن ها اطمینان حاصل میکنند که کارمندان، کاری را که باید انجام دهند، انجام می دهند و وظایف خود را طبق گفته ها و دستورات کمپانی به انجام می رسانند. هنگامی که مشکلات افزایش پیدا میکنن ، مدیر ممکن است مشکلات را با ریاست یا رهبری مطرح کند تا سیاست های موجود را اصلاح کنند.
۴. تشویق کردن در مقایسه با آموختن و راهنمایی کردن
تفاوت بین مدیریت و ریاست، در این قسمت، بسته به چگونگی رویکرد یک مدیر در انجام وظایف خود است. درنهایت، رهبران و روسا، کارمندان را تشویق می کنند تا ذهن خود را باز تر کنند و آینده ی پیش روی خود را بسیار درخشان ببینند و هدف و تصویری بزرگ در سر داشته باشند.
مدیران معمولا راهنمایی های واضح و روشنی در رابطه با جنبه های مختلف محیط کاری خود دارند. آن ها نیز ممکن است تشویق هایی را برای کارمندان خود در نظر بگیرند، اما کار اصلی آن ها، توضیح در رابطه با چگونگی انجام شدن کارها می باشد. آن ها اشخاصی هستند که شما در هنگام مواجهه با مشکلات و پیدا کردن بهترین راه حل برای انجام کار خود، به آن ها مراجعه می کنید.
۵. انجام کارهای غیر معمول، در مقایسه با انجام کارها به صورت معمول و روتین
روسا و رهبران، نیاز دارند تا وضعیت موجود و فعلی خود را به چالش بکشند، در غیر این صورت، سازمان در معرض رکود قرار می گیرد. آن ها روش ها و مسائل جدید را امتحان می کنند تا ببینند آیا چالشها و مسائل جدید میتواند موثرتر باشد یا خیر. آن ها برای تنظیم سیاستهای شرکت خود، با اهداف و دیدگاه های کمپانی کار می کند.
از طرفی دیگر، مدیران وضعیت موجود را حفظ می کنند. آنها سعی میکنند تا به بهترین نحو ممکن، بر اساس گفته ها و راهنمایی های روسا کار کنند.
۶. انگیزه، در مقایسه با تایید
هنگامی که روش های جدید را امتحان میکنید، ممکن است در زمینه ی مورد نظر بهبود و افزایش نداشته باشید و شکست بخورید. رهبران باید افراد با انگیزه ای باشند و در حفظ انگیزه ی دیگران، به بهترین نحو ممکن عمل کنند. آن ها تمام کارهایی که انجام می دهند، بر اساس دیدگاه و هدف کلی سازمان تنظیم می کنند. هنگامی که یک شرکت، دیدگاه و هدفی قوی و روشن داشته باشد، رئیس آن میتواند از این هدف به عنوان مرکز توجه، برای الهام بخشیدن به کارمندان استفاده کند.
هنگامی که شما در حال مدیریت افراد هستید، هدف اصلی شما باید تصمیم گیری در جهت رسیدن به اهداف و موفقیت باشد. مدیران دائما افراد زیر دست شان نگاه می کنند و تعیین می_ کنند که آیا این افراد، مطابق استانداردهای تعیین شده توسط شرکت عمل می کنند یا خیر.
۷. “قوانین را بشکنید”، در مقایسه با “از قوانین پیروی کنید”
رهبران باید به سرعت و طبق قوانین عمل کنند تا بتوانند رو به جلو حرکت کنند .اغلب قوانینی که برای ایجاد نوآوری و خلاقیت تنظیم میشوند، معمولا بسیار سفت و محکم هستند، به این معنی که رهبران اغلب از این قوانین سرپیچی می کنند و آن ها را منحرف می کنند. هنگامی که وضعیت اقتصادی شرکت یا سازمانی در وضعیت بدی قرار دارد، رهبران ممکن است قوانین را به طور کامل نادیده بگیرند. یک مدیر، به دلیل این که شغل خود را حفظ کند، باید به استراتژی هایی که توسط سرپرست یا رئیس شرکت تعیین می شود، پایبند بماند. شکستن قوانین، موجب تضعیف موقعیت آن ها میشود و میتواند عملکرد و موفقیت شرکت را کاهش دهد.
۸. القا کردن و الهام کردن اعتماد، در مقایسه با انتظار کنترل
هنگامی که شخصی شما را از طریق روش ها و محیطی جدید هدایت می کند، باید اعتماد خود به آن ها را افزایش دهید و به عملکرد آن ها اطمینان داشته باشید. یک رئیس قوی، در الهام و القای اعتماد به افراد، صحیح و بی نقص عمل می کند و می تواند آن ها را از طریق اعتمادی که به او دارند، به جایگاه ها و مکان هایی ببرد که این افراد هرگز تا به حال در آن جا قرار نگرفته اند (موفقیت).
اعتبار مدیران، وابسته به توانایی آن ها برای کنترل کامل می باشد. نیازی نیست تا به مدیر خود علاقه یا اعتماد داشته باشید تا کارهایی را انجام دهید که به شما محول کرده است. مدیران نیاز دارند تا کنترل اوضاع را به دست گرفته و مطابق با راهنمایی ها و اصولی که به آن ها گفته شده است عمل کنند تا بتوانند کار خود را به خوبی انجام دهند.
۹. پرورش دادن ایده ها، در مقایسه با اختصاص دادن و مشخص کردن وظایف
رهبران، برای پیشرفت و بهبود، روش های جدید را امتحان می کنند. آن ها ایده های جدید و تفکر آزادانه را پرورش می دهند; زیرا این امر از اهداف آن ها حمایت می کند. آن ها میدانند که اگر بتوانند مردم بیشتری را تشویق کنند تا به صورت آزادانه فکر کنند و افکار موفقیتآمیزی در سر داشته باشند، قدرت ذهنی گروهی آن ها، باعث میشود تا خلاقیت و بهره وری بیشتری تولید شود.
مدیران نمیتوانند تفکر آزاد را تشویق کنند و ترویج دهند، زیرا در این صورت، نمی توانند تا انتظارات شرکت را به طور کامل برآورده کنند. یادآوری و گفتن وظایف افراد به آن ها، تنها راهی است که مدیران میتوانند مطمئن شوند تا کارمندان، کاری را که به آن ها محول شده است را، به روشی که باید به انجام برسانند، انجام می دهند.