فهرست مطالب
پراگماتیسم و تفکر پراگماتیستی اولین بار در آمریکا پدید آمد و تأثیر فراوانی بر تفکرات آنها و نگرششان گذاشت. ولیام جیمز و جان دیویی متفکرانی بودند که در اواخر قرن ۱۹ این تفکر را پایه نهادند. این تفکر قصد دارد تمامی عقایدی را که فایدهای برای زندگی انسان ندارند را دور بریزد و در مقابل مسائلی را بیان کند که تأثیر به سزایی در رشد عقلی انسانها دارند. به عبارتی میتوان گفت پراگماتیسم انقلابی در برابر ایدئالگرایی است.
واژهشناسی تفکر پراگماتیستی
واژه پراگماتیست برگرفته از پراگما است که در زبان یونانی به معنای عمل است به همین علتپراگماتیسم را عملگرایی نیز میخوانند. اولین بار واژه پراگماتیسم توسط یک منطق شناس آمریکایی به نام چارلز ساندرز پیرس بهکاربرده شد. او درواقع قصد داشت روشی را برای حل مسائل عقلی و ارزشیابی آنها بیان کند؛ اما بهمرورزمان این واژه معنای دیگری به خود گرفت و به تفکر پراگماتیستی تغییر کرد.
تفکر پراگماتیستی چیست؟
پراگماتیسم نظریهای است که بیان میکند: حقیقت چیزی جدا از انسان نیست. هر چه که برای انسان نتایج خوبی در پی داشته باشد حقیقت است. در تفکر پراگماتیسم هر نظریه یا رویدادی را از روی نتایجی که از آن به دست میآید قضاوت میکنیم. درواقع آنچه در عمل اتفاق میافتد مهم است و نه چیز دیگر. اگر رویدادی نتایج مثبت و خوبی برای انسان داشت، حقیقت است.
برای درک بهتر تفکر پراگماتیستی میتوانیم یک مثال را بررسی کنیم. وجود سیارههای دیگر و منظومه شمسی چند سالی است که کشفشده است. این در حالی است که حتی قبل از وجود انسانها منظومه شمسی وجود داشته و حقیقتی غیرقابلانکار بوده است؛ اما در این تفکر حقیقت داشتن یک پدیده یا حقیقت نداشتن آن تنها وابسته به یک عامل است و آن سودمندیاش برای انسان است. اگر این پدیده برای انسان سودمند باشد حقیقت دارد و در غیر این صورت باطل و نادرست است. لذا این تفکر معنای صدق یک قضیه را کاملاً تغییر داده است. درست بودن یا نادرست بودن قضیه تنها بر مبنای نتایجی که از آن برمیآید قضاوت میشود و تحت تأثیر هیچگونه عامل خارجی دیگری نیست.
بر مبنای این تفکر وجود قاره آمریکا قبل از کشف را نه میتوان درست دانست و نه غلط؛ اما بعد از کشف آمریکا وجود آن حقیقی شد. درواقع قبل از کشف آمریکا وجود سرزمینی میان آسیا و اروپا امری ناشناخته بود؛ زیرا نتایج عملی وجود نداشت.
تفکر تونلی مانعی برای رشد و قاتل حس رضایت – همه چیز درباره تفکر تونلی
تفکر تونلی نوعی بینش به زندگی است که فرد اصطلاحا تنها نیمه خالی لیوان را می بیند و میلی ندارد نکات مثبت زندگی خود را پیدا کند.
تأثیرات تفکر پراگماتیستی در جامعه و فرهنگ
تفکرهای گوناگون و پارادیم های مختلف تأثیراتی را بر جامعه، فرهنگ، تاریخ و اشکال زندگی مردم داشتهاند. این تفکر هم از این قاعده مستثنی نبوده و در ابعاد گوناگون مؤثر واقعشده است. در ادامه برخی از این اثرات را بررسی کرده و به اهمیت هر یک خواهیم پرداخت.
۱. زمانی که اروپاییان قاره آمریکا را کشف کردند برای ساخت یک اجتماع بدون تاریخ و تمدن دستبهکار شدند. همه تلاش کردند بهصورت عقلانی مهارتهای خود را بهکارگیرند تا نتیجه مطلوبی میسر شود. آنها آموختند که بر خود متکی باشند و در راستای رسیدن به اهدافشان تلاش کنند. این پویایی و بهرهگیری از نیروی عقلانی، توسط مهاجران اروپایی و همچنین مشخص شدن اثر نیروی تلاش یک فرد بر رشد اجتماع، تفکر پراگماتیستی یا عملگرایی را تحت تأثیر خود قرار داد.
۲. زندگی اجتماعی در آمریکا دارای تحرکاتی بود که موجب تقویت پایههای تفکر پراگماتیستی شد. ازآنجاییکه نظام مهاجران اروپایی به همان شکل در آمریکا برقرار نشد، تفرقه در اجتماع موجبات پویایی و عملگرایی در جامعه را فراهم آورد.
۳. در جامعه جدید آمریکا نه تاریخی وجود داشت که بتوان به آن استناد کرد و نه فرهنگ و تمدنی. لذا تمام گرایش جامعه آمریکا به سمت آینده و درخشش در آینده بود. آنها افکار و اعتقادات فلسفی را در جهت حل مشکلات و مسائل به کار گرفتند تا بتوانند آینده را بسازند.
۴. دو عامل مؤثر در رشد اجتماعی، آزادی فردی و توجه به پیشرفت علوم بود که در جهت توسعه جامعه به کار گرفته شد. این دو عامل یکدیگر را تشدید میکنند و در کنار هم و با تقویت هم تمام آنچه برای پیشرفت یک جامعه نیاز است را فراهم میکنند. لذا توجه به این دو رکن از دیگر عواملی بود که منجر به تقویت پایههای تفکر پراگماتیستی شد.
تفکر پراگماتیستی چه زمانی به وجود آمد؟
گروهی از فارغالتحصیلان دانشگاه هاروارد معتقد بودند برای پیشرفت بایستی به آیندهنگری و عمل در آن راستا روی آورد. آنها معتقد بودند باید در برابر موج ایدئالگرایی که جامعه را بهشدت در برگرفته بود راهحل بهتری ارائه دهند و این مسئله را چون مسئولیتی بر گردن خود میدانستند. آنها عقیده داشتند تنها بایستی بر علم و تجربه تکیه کرد و روشهایی را به کار گرفت که برای انسان سودمند باشند. آنها علم را ابزاری کارآمد و قدرتمند برای تغییر زندگی بشر و قرار دادن او در مسیر درست میدانستند و معتقد بودند اگر فلسفه بخواهد همتراز با علم باشد بایستی به علم و تجربه اتکا کند تا بتواند برای بشر سودمند باشد.
جایگاه اعتقاد در تفکر پراگماتیستی
جان گرین یکی از اعضای این گروه معتقد بود: «انسانها بر اساس اعتقاداتشان آماده رفتار میشوند.» مفهوم این جمله کاملاً واضح است. اعتقاد منشأ تصمیمگیری در ارتباط با رفتارهای گوناگون است. البته این جمله که توسط گرین عنوان شد درواقع تعریفی است که او بعدها در غالب دو مقاله منتشر کرد. این مقالات را میتوان منشأ اصلی تفکر پراگماتیستی دانست.
جایگاه حقیقت در تفکر پراگماتیستی
حقیقی بودن مسائل در تفکر پراگماتیسم امری دائمی نیست. یک گزاره تا زمانی حقیقت پنداشته میشود که برای انسان دارای سود و مزیت باشد؛ در غیر این صورت کاملاً باطل خواهد بود. تا زمانی که تفکری برای حل مشکلات بشر سودمند باشد بهعنوان یک حقیقت شناخته میشود. لذا میتوان گفت نظریهها برحسب اوضاع و شرایط مختلف در جایگاههای گوناگونی قرار میگیرند.
بنابراین حقیقت امری پایا و تغییرناپذیر نیست. بلکه ممکن است نظریهای که در حال حاضر بهعنوان یک حقیقت پذیرفتهشده است، در آینده هیچگونه جایگاهی در میان حقایق نداشته باشد. حقیقت کاملاً تحولپذیر است و ممکن است توسعه یابد یا بهکلی تغییر کند. همچنین آن را میتوان به بسیاری از پارامترهای دیگر مثل پیشرفت علم، تاریخ، جغرافیا و فرهنگ وابسته دانست.
حقیقت مطلق وجود ندارد، چراکه همواره شرایط زندگی ما دچار تغییر است. همواره علم و دانش درحالتوسعه و پیشرفت است لذا مشکلات زندگی ما و همچنین راههای حل این مشکلات تغییر میکنند. پس میتوان گفت حقیقت امری نسبی و وابسته به شرایط است.
حقیقت را میتوان رابطه تجربهای مشخص با سایر تجارب مشابه دانست. پس نهتنها امری جدا از تجربه نیست؛ بلکه کاملاً برگرفته از آن است. به همین علت است که همیشه امری دستیافتنی و قابلمشاهده پنداشته میشود.
افزایش قدرت تصمیم گیری ، پلی برای رسیدن به موفقیت
افزایش قدرت تصمیم گیری را می توان پلی برای رسیدن به موفقیت دانست.
جایگاه معرفتشناسی در تفکر پراگماتیستی
ازنظر پراگماتیسمها ذهن موجودیتی فعال و جستجوگر دارد و با محیط اطراف خود در ارتباط است. ارتباط ذهن با محیطی که در آن پرورش میابد درواقع امری دوطرفه است. معرفت را میتوان شناخت ذهن از محیط و دادوستد آن دو دانست. چراکه بخشی از واقعیت در نظر انسان آن پیشینهای است که در اثر محیط اطراف در وی نقش بسته است.
در نظر طرفداران تفکر پراگماتیسم فکر زمانی درست است که بتوان آن را به کار گرفت. یا به عبارتی در عمل برای صاحبفکر و سایرین مفید تلقی شود. همچنین آنها معتقدند وقتی فکری ازلحاظ عینی و یا علمی نتایج مطلوب و رضایت بخشی را در اختیار میگذارد یک فکر درست است. از منظر دیگر میتوان گفت فکر باید در عمل نتیجهبخش باشد و وقتی به کار گرفته میشود سودمندی خود را نشان دهد.
فلاسفه طرفدار پراگماتیسم همچنین براین عقیده هستند که بهترین راه برای کسب معرفت روش هوشی است. در زمان مواجه با مسئله، هوش پیشنهادهایی را ارائه میکند. پیشنهادی که بیشتر از همه سودمند باشد درواقع حقیقت مسئله را بهتر نشان میدهد و میتوان آن را حقیقیتر دانست. دیویی که یکی از پایهگذاران تفکر پراگماتیسم است این فرضیه را اظهارنظر مطمئن نامگذاری کرده است. در نظر دیویی این فرضیه، ادعایی است که میتواند به حل مسئله و ایجاد نتایجی مطلوب منجر شود.
جایگاه ارزشها در تفکر پراگماتیستی
در تفکر پراگماتیسم ارزشها ثابت نیستند. بلکه وجود قواعد درست در رفتارها و کردارها وابسته به جامعه و کاملاً نسبی است. نسبی بودن ارزشها به این معنا نیست که هرروز یا هرسال با روز یا سال قبل متفاوتاند، بلکه به این مفهوم است که در طول زمان و در جوامع مختلف ارزشها تغییر میکنند. لذا اصلی که امروز بهعنوان یک ارزش میشناسیم ممکن است ده سال بعد هیچ جایگاهی در میان اخلاقیات نداشته باشد. حتی در همین زمان یکسان هم میتوان جامعهای را مثال زد که این ارزش هیچگونه ماهیتی در آن ندارد. همینطور ممکن است در زمان یکسان و در جامعه یکسان ارزشی وابسته به شرایط، وضعیت متفاوتی داشته باشد. مثلاً آسیب زدن به دیگران در حالت کلی امری ناپسند است؛ اما در شرایط جنگ این امر نهتنها ناپسند نیست؛ بلکه حتی کشتن دشمن، پسندیده و صحیح تلقی میشود.
لذا ما باید با آموزش به کودکانمان اتخاذ تصمیم درست در شرایط گوناگون را بیاموزیم. القای دستورات نامنعطف نهتنها تصمیمگیری را برای آنها آسان نمیکند بلکه درنهایت منجر به سردرگمی و دوگانگی در کودک خواهد شد.
جایگاه ارزش ها در تفکر پراگماتیستی
طرفداران مکتب پراگماتیسم براین عقیدهاند که ارزشها هم مانند افکار باید همواره مورد آزمایش قرار بگیرند. ممکن است ارزشی کارآمدی خود را ازدستداده باشد. لذا همانگونه که مبنای گزینش افکار صحیح را تأثیر آنها بر حل مشکلات بشر تلقی میکنیم، ارزشها را هم باید بدون تعصب و پیشزمینه ذهنی تنها از جهت سودمند بودن برای حل مسائل، موردبررسی قرار دهیم. ارزشهایی که به ما القاشدهاند لزوماً ارزشهای صحیحی نیستند، لذا بهتر است تصورات صحیح افراد در گزینش این ارزشها در قالب بحثهای آزاد جمعآوری و از آنها نتیجهگیری شود.
متفکران پراگماتیسم معتقدند فرد و جامعه نباید یکدیگر را دچار الزام کنند. به عبارتی نهتنها فردگرایی نباید جامعه را در معرض استثمار قرار دهد بلکه جامعه نیز نباید فردیت افراد را در خود ناپدید کند. جامعه آرمانی پراگماتیسمها جامعهای است که در آن افراد شخصیت و اعتقادات خود را داشته باشند و فردیت آنها دچار آسیب نشود. همچنین درعینحال بتوانند با جامعه در ارتباط بوده و زندگی اجتماعی را تجربه کنند.
چالشهایی در مقابل تفکر پراگماتیستی
پایهگذاران تفکر پراگماتیستی همه ارزشها و تفکرات را بر مبنای نتایج آنها میسنجیدند. همچنین طرفداران این مکتب معتقدند انسان نباید در خدمت ارزشها و عقاید باشد. بلکه این عقاید و ارزشها هستند که بایستی در خدمت تجارب و مسائل زندگی انسان باشند. لذا براین مبنا حقیقت اندیشههای عقلانی و فلسفه بسته به آن است که تا چه حد در عمل برای ما سودمند واقع شوند. برای سنجش این اندیشهها میتوانیم پرسشهایی را مطرح کنیم. برای مثال بگوییم اعتقاد به این ارزش چه سودی برای ما دارد؟ و یا عمل به این اندیشه چه نتیجهای بر زندگی ما خواهد گذاشت؟
در منظر پیروان پراگماتیسم تا زمانی که اندیشه یا ارزشی بر عملکرد فرد یا جامعه تأثیری نگذارد هیچگونه حقیقتی ندارد و اصلاً میان وجود یا عدم وجود آن تفاوتی نیست. لذا آنها هر چیز را به همین وسیله میسنجند و درصورتیکه بر اساس دیدگاههایشان تفکری در عمل سودمند نباشد آن را رها کرده و بیارزش میدانند.
تفکر پراگماتیستی هم مانند هر تفکر یا فلسفه دیگری موردانتقاد هایی واقعشده است که در ادامه بهاختصار به برخی از آنها خواهیم پرداخت.
دل آگاهی
ما تصادفی و بیهوده اینجا نیستیم ، هستی از جنس آگاهی است و آگاهی نمی تواند نا آگاه باشد
نقد جایگاه ارزش در تفکر پراگماتیستی
یکی از بزرگترین نقدهایی که به تفکر پراگماتیسم وارد است نسبیگرایی بیشازحد است. در راستای این نسبیگرایی درواقع تمامی تفکرها ارزش یکسانی دارند و هر فرضیه را میتوان همتراز با فرضیه دیگر دانست. چراکه ممکن است در موقعیت و شرایط گوناگون، ارزش هرکدام تغییر کند. درحالیکه هیچیک از تفکرات و فلسفههای دیگر قائل به این موضوع نیستند. درواقع میتوان گفت از منظر این تفکر بخشی از اعمال ما تکیهبر حقایقی دارند که کاملاً جدا هستند.
نقد بر پراگماتیسم و تعلیم و تربیت
در تفکر پراگماتیستی آموزش در مدارس نهتنها در راستای آماده شدن برای زندگی در جامعه نیست بلکه در نوع خود اصل زندگی است. براین مبنا باید مدرسه بهعنوان بخشی از جامعه مورد تحلیل قرار بگیرد. درحالیکه در عمل برای آموزش در مدارس فضای مصنوعی تعبیه میشود تا کودکان بتوانند مهارتهای موردنیاز برای زندگی در جامعه را بیاموزند. حتی میتوان گفت بخش زیادی از مطالبی که به دانش آموزان آموخته میشود نهتنها کاربردی در زندگی آنها ندارد بلکه کاملاً با دنیای واقعی ناسازگار است؛ اما پراگماتیسمها از این قاعده غافل شدهاند.
نقد اتکای کامل بر عمل در تفکر پراگماتیستی
اصلیترین پایه تفکر پراگماتیسم را میتوان عملگرایی بیشازحد آن دانست. بر اساس این تفکر تمامی علومی که در عمل نقش سودمندی برای انسان ندارند کنار گذاشته میشوند و از این طریق توسعه دانش و شناخت از جنبههای ژرف انسان و هستی نامیسر خواهد بود.
همچنین در این تفکر احتمام ورزی به رشد، بدون در نظر گرفتن مسیر مشخصی برای آن انجام میشود. به عبارتی میتوان گفت برخلاف تأکید فراوانی که به رشد فرد میشود مبنایی برای آن در نظر گرفته نشده است و نمیتوان گفت مسیر رشد از جامعه به فرد است یا از فرد به جامعه.
سخن پایانی
با توجه به نقاط اتکا و پارامترهای تفکر پراگماتیسمی، این تفکر را میتوان کاملاً بر مبنای عمل و ظواهر دانست. درواقع وجود یا عدم وجود حقایق در این تفکر نه بر اساس ماهیت آنها بلکه بر اساس میزان تأثیر آنها بر زندگی انسان تعیین میشوند. پیروان این مکتب همهچیز را در خدمت انسان دانسته و توجه خود را تنها به بهبود زندگی انسان معطوف کردهاند.