با ضرورت تفکر سیستمی در کسب و کار آشنا شوید

ضرورت تفکر سیستمی

فهرست مطالب

تفکر سیستمی نقش مهمی در درک فرآیندها و ارتباط پدیده‌ها با یکدیگر بازی می‌کند. به‌کارگیری تفکر سیستمی در کسب‌وکار و استفاده از آن در ریشه‌یابی مسائل یا حل مشکلات بسیار موثر و مفید خواهد بود. در این مقاله با ضرورت تفکر سیستمی و اهمیت به‌کارگیری آن در کسب‌وکار آشنا خواهید شد. با ما در ذهن همراه باشید.

تفکر سیستمی

تفکر سیستمی طیف وسیعی از گزینه‌های موجود برای حل مسائل را در اختیار ما قرار می‌دهد. تفکر سیستمی به ما کمک می‌کند که بتوانیم تفکرمان را گسترش دهیم و توانایی نگرش به مسائل از راه‌های جدید را به ما می‌بخشد. درعین حال اصول تفکر سیستمی به ما می‌آموزد که هیچ راه حل بی‌کم و کاستی وجود ندارد. همین مسئله، ضرورت تفکر سیستمی را به ما اثبات می‌کند.

با استفاده از تفکر سیستمی درک خواهیم کرد که تصمیماتی که ما اتخاذ می‌کنیم تاثیری انکارناپذیر بر دیگر اجزا سیستم خواهد گذاشت. هیچ جزئی از سیستم‌ها نمی‌توانند مستقل از یکدیگر عمل کنند و همگی با هم درارتباطند. این دید، ما را مجاب می‌کند که هر تصمیم، اقدام یا صحبت را قبل از اقدام، سبک و سنگین کنیم و انتخاب آگاهانه‌ای داشته باشیم.

تفکر سیستمی می‌تواند برای عملکرد سیستم توصیف قانع‌کننده‌ای بیاورد. دیگر ضرورت تفکر سیستمی هم اینجا آشکار می‌شود و منجر به تولید ایده‌های ارزشمند خواهد شد. در ادامه از اهمیت این نگاه با شما حرف خواهیم زد. نکته مهم در رابطه با تفکر سیستمی این است که بدانید که چه مواقعی استفاده از این تفکر ضروری است. تفکر سیستمی در موارد زیر، به‌صورت موثری چاره‌ساز خواهد بود:

زمانی که با مسئله مهم و قابل تاملی مواجه می‌شویم.

زمانی که مسئله ما نه یک موضوع مشخص، که مبهم و مزمن است.

زمانی که مشکل آشنا به‌نظر می‌رسد و قبلا هم اتفاق افتاده است.

زمانی که قبلا هم توانسته‌اید مشکل را با موفقیت حل کنید.

حالا نوبت آن است که به‌صورت جدی‌تری به ضرورت تفکر سیستمی در کسب‌وکار یا حتی زندگی شخصی بپردازیم. دلایلی که در ادامه آن‌ها را با شما به اشتراک می‌گذاریم شما را مجاب خواهند کرد که به تفکر سیستمی بهضرورت تفکر سیستمی

بیشتر بخوانید: تفکر سیستمی چیست و چطور سیستمی فکر کنیم

 

اول: درک درست فرآیند کلی وتصویر بزرگ سیستم

اولین ضرورت تفکر سیستمی شیوه ادراکی است که به ما می‌بخشد. این تفکر به ما کمک می‌کند که فرآیندها را به‌درستی درک کنیم و اجزا مختلف یک سیستم را جدا از هم فرض کنیم. با کمک تفکر سیستمی درک خواهیم کرد که هیچ محصولی از خروجی‌های سازمان، مانند یک جزیره نیست. یعنی نمی‌تواند از سایر محصولات و اجزاء سیستم جدا باشد.

هر خروجی سیستم، مجموعه‌ای از تجربیات منسجم و یکپارچه است. یک بار به فرآیندهایی که هر محصول طی می‌کند تا تولید شود فکر کنید. فرقی نمی‌کند چه چیزی باشد. حتی رفتارهایی که محصول یک سیستم اجتماعی خاص هستند هم فرآیندهای مشابهی را طی می‌کنند تا به‌وجود بیایند.

اگر سعی کنیم تمام فرآیند را با یک نخ بهم متصل کنیم، این ارتباط را بهتر درک خواهیم کرد. آنوقت است که دیگر محصول یک سیستم را از سایر اجزا جدا نخواهیم دید. آنوقت درک جزئیات سیستم و همبستگی آن‌ها در یک کل بزرگتر را بهتر درک خواهیم کرد.

بیشتر بخوانید: استارتاپ چیست؟ آموزش راه‌اندازی استارتاپ

دوم؛ حل سریع مشکلات جدی

نارسایی راه‌حل‌ها یا مشکلاتی که در حل مسائل به‌وجود می‌آیند غالبا از این مسئله ریشه می‌گیرند که ما اصولا مشکلات را جدا از سایر اجزا سیستم و به‌صورت ایزوله می‌بینیم. ضرورت تفکر سیستمی همینجا آشکار می‌شود. تفکر سیستمی به ما می‌آموزد که مشکلات را به‌صورت درست شناسایی کنیم تا بتوانیم از پس حل کردن آن‌ها بربیاییم.

درواقع در یک سیستم، کوچک‌ترین تغییر در هر جزء می‌تواند موجب ایجاد تغییرات بسیار بزرگ و جدی شود. اما بدون اعمال تفکر سیستمی در شناسایی نارسایی‌ها، تاثیرگذارترین اجزاء سیستم از دید ما پنهان می‌ماند. این واقعیت انکارناپذیر است و تفکر سیستمی درک این مسئله را برای ما آسان می‌کند.

کافی است سعی کنیم تمام فرآیند را به‌صورت یک کل یکپارچه نگاه کنیم و هر جز را بدون توجه به میزان نزدیکی به نارسایی بررسی کنیم. آن‌وقت می‌توانیم از درصد خطا به صورت محسوسی بکاهیم.

در همین رابطه بخوانید: تفکر سیستمی در سازمان

سوم؛ تشخیص الگوها

سومین ضرورت تفکر سیستمی کمک به درک چرایی روندها در یک سیستم است. بگذارید ساده‌تر توضیح بدهم. می‌دانیم که هر سیستم روندها  و فرآیندهایی دارد که موجب ایجاد موقعیت‌های متفاوت و محصولات خاص می‌شود. تفکر سیستمی به ما کمک می‌کند طبیعت روندها و فرآیندها را درست تشخیص بدهیم و درک کنیم که چرا یک سیستم فرآیندی متفاوتی از سیستم دیگر را طی می‌کند. اما فایده این مسئله چیست؟

درک صحیح فرآیندهای یک سیستم، می‌تواند به ما کمک کند تا ضعف‌ها و نارسایی‌های فرآیندها را شناسایی کنیم و در دراز مدت به سمت بهبود نتایج برویم. چشم‌اندازی که این ادراک به ما می‌بخشد، منحر به درک بهتر تاریخچه هر سیستم و روند تکاملی آن می‌شود و می‌تواند الگوهای رفتاری یک سیستم را بهتر به ما بفهماند.

برای مطالعه بیشتر: کارآفرینی چیست؟ چگونه به کارآفرینی موفق تبدیل شویم؟

چهارم؛ اجزاء اضافه را از بین می‌برد

چهارمین ضرورت تفکر استراتژیک از بین بردن اجزاء اضافه و کوچک نگه داشتن سیستم است. باید درنظر بگیرید که بهترین راه‌حل در مشکلات هر سیستم، راه‌حلی است که منجر به ایجاد اجزاء جدید و بزرگ‌تر کردن سیستم نشود.

هرچقدر که اجزاء سیستم محدودتر باشند، مدیریت کردن آن راحت‌تر است و مشکلات بهتر حل می‌شوند. گاهی نباید به دنبال راه‌حل‌های عجیب و غریب باشیم. بعضی مواقع بهترین راه‌حل به سادگی پیدا کردن فردی مناسب برای اتخاذ سیاست‌های درست است. تفکر سیستمی به ما کمک می‌کند زواید را از بین ببریم و اجزا اصلی را به نحو بهینه‌تری مدیریت کنیم.

اما عملکردها و حل مشکلات به روش‌های غیر سیستماتیک، ممکن است لایه‌ای غیرضروری به سیستم اضافه کنند که جز تحمیل زمان و هزینه اضافه به سیستم، کارایی دیگری ندارند.

پنجم؛ شکست به معنای شکست شما نیست!

شیوه تفکر متفکران سیستماتیک نسبت به شکست هم جالب است. درواقع این تفاوت، ضروت تفکر سیستمی را بیش از پیش به ما اثبات می‌کند. متفکران سیستمی هرگز به شکست به عنوان عدم موفقیت یا بن‌بست نگاه نمی‌کنند. وقتی به‌صورت سیستمی به فرآیند کاری نگاه کنید، درک خواهید کرد که شکست مربوط به نارسایی سیستم است، نه شما یا سازمان‌تان.

همه دوست دارند کارشان به پیروزی منجر شود و به موفقیت برسند. اما باید درنظر بگیرید که بعضی از شکست‌ها می‌توانند درس خوبی برای رسیدن به موفقیت باشند. شکست‌ها می‌توانند دید درستی نسبت به کارایی سیستم به شما ببخشند که در آینده به پیروزی شما کمک خواهند کرد.

اگر توماس ادیسون بعد از ۹۹۹۹ شکست تسلیم می‌شد، هرگز موفق نمی‌شد در دفعه بعد به اختراع بزرگش برسد. او به تلاشش ادامه داد و درنهایت، راه خود را پیدا کرد.

مقاله مرتبط: تفکر تحلیلی و تفکر ترکیبی؛ کدام یک کارایی سیستم را افزایش می‌دهند؟

ششم؛ درک ارتباطات متقابل

شاید برایتان جالب باشد که بدانید بعضی از شرکت‌ها، ساختمان‌هایشان را جوری طراحی می‌کنند که کارکنان دپارتمان‌های مختلف در رفت‌وآمدهایشان دائما با هم برخورد کنند. این کار دلیل خاصی دارد و آن چیزی جز افزایش ارتباطات نیست. این طراحان با درک ضرورت تفکر سیستمی طراحی این ساختمان‌ها را از قصد جوری طراحی می‌کنند که کارمندان (که جزئی از سیستم به‌حساب می‌آیند) با ارتباط با یکدیگر به‌صورت تصادفی راه‌حل‌های غیرمعمول اما کاربردی پیشنهاد کنند.

تفکر سیستمی به ما اثبات می‌کند که همه‌چیز به‌صورت پویا درهم تنیده است. هر فرد برای دستیابی به موفقیت، به همکاری سایرین نیاز دارد. سبک تفکر سیستمی به شما ابزاری می‌دهد که با استفاده از آن با درهم پیوستن اجزاء سیستم موجب افزایش خلاقیت و بهره‌وری در محیط کار شود.

هفتم؛ افزایش عشق به چالش‌ها

تمام تلاش مدیران در مجموعه‌های کاری، جلوگیری از بروز مشکلات است. آن‌ها وقت خود را به‌صورت جدی برای جلوگیری از پیشامدهایی که منجر به ایجاد چالش می‌شوند به‌کار می‌گیرند. این کار اشتباه نیست؛ اما نباید در اولویت قرار بگیرد. همزمان که شما در سیستم کاری‌تان برای به حداقل رساندن مشکلات کار می‌کنید، باید درک کنید که بعضی از مشکلات ارزشمند هستند و باید آنها را با جزئیات بیشتری بررسی کنید.

ضرورت تفکر استراتژیک در محیط کاری آنجایی مشخص می‌شود که افراد با دخالت دادن این تفکر در پروژه‌ها، به مشکلات به چشم فرصتی برای رفع نقایص نگاه می‌کنند. آن‌ها می‌دانند که هرچه مشکل پیچیده‌تر باشد، حل آن نتیجه شگفت‌انگیزتری را به‌دنبال خواهد داشت.

حل مشکلات پیچیده می‌تواند راه‌حل‌های بالقوه برای توسعه نوآوری و خلاقیت دراختیار شما قرار دهد که منجر به ارائه محصولات جدید شوند. محصولاتی که ممکن است تمام شرکت را دگرگون کند. به‌جای جلوگیری از بروز خطا، با آغوش باز سراغ مشکلات و چالش‌های پیش آمده بروید و مطمئن باشید نتایج جذابی منتظر شما هستند.

ارسال یک پاسخ

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید!
لطفا نام خود را در اینجا وارد کنید