فهرست مطالب
ما میتوانیم به شما بگوییم که یادگیری بیشتر در مورد تاریخ یک کشور، میتواند چیز خوبی باشد اما کتاب هزار خورشید تابان فقط نیمی از تاریخ کشوری است که طی نیم قرن گذشته تحولات سیاسی زیادی را به خود دیده است. این رمان بر زندگی افراد متمرکز شده است، کسانی که از جامعه طرد شدهاند اما قادر به انجام دادن کارهای بزرگی هستند. با خواندن کتاب هزار خورشید تابان چیزهای زیادی خواهیم آموخت!
درباره کتاب هزار خورشید تابان
شاید خالد حسینی نویسنده کتاب هزار خورشید تابان را از رمان ۲۰۰۳ او به نام بادبادک باز بشناسید. این کتاب ممکن است چند قطره اشک از چشمانتان جاری کند. هزار خورشید تابان روی افغانستان، زادگاه حسینی تمرکز دارند. این رمان بیشتر به زندگی زنان افغان پرداخته است.
حسینی برای اولین بار پس از تقریباً سی سال و درست قبل از نوشتن این رمان، به افغانستان بازگشت و تحت تأثیر داستانهای زنانی که در آنجا ملاقات کرد، قرار گرفت. تکههایی از این داستانهای واقعی به رمان او تبدیل شده است.
با خواندن کتاب هزار خورشید تابان، لیلا و مریم را خواهید شناخت، دو زنی که از اقشار مختلف جامعه هستند ولی زندگی کاملا متفاوتی دارند. لیلا از زندگی در خانه نسبتاً خوبی برخوردار است، در مدرسه سخت کار میکند و بعدازظهرها را با خیال پردازی درباره عمر خود میگذراند.
از طرف دیگر، مریم، دختر نامشروع یک تاجر ثروتمند است و از همان روز تولد خود با انبوهی از مشکلات اجتماعی روبرو میشود. خالد حسینی به دلیل تجربیات خود در افغانستان و تألیف هزار خورشید تابان، چنان تحت تأثیر شرایط کشورش قرار گرفت که بنیاد خالد حسینی را برای کمک به افغانهای نیازمند، به ویژه زنان تأسیس نمود.
مشخصات کتاب هزار خورشید تابان
- عنوان اصلی: A Thousand Splendid Suns
- نویسنده: خالد حسینی
- کشور: ایالات متحده
- سال انتشار: ۲۰۰۷
- ژانر: رمان، داستان
- مناسب برای: جوانان و بزرگسالان
- مترجم و انتشارات: این کتاب در ایران توسط ناشران و مترجمان بسیاری کار شده است.
- امتیاز کتاب: ۴.۳۴ از ۵ (بر اساس وبسایت goodreads.com)
خلاصه کتاب هزار خورشید تابان
خلاصه کتاب هزار خورشید تابان به این شرح است. مریم با مادرش در دهکده کوچک گل دامان زندگی میکند. او دختر نامشروع جلیل، تاجر ثروتمندی است که در نزدیکی شهر هرات نزدیکی زندگی میکند. پس از خودکشی مادرش، مریم را برای زندگی با جلیل اعزام میکنند. جلیل و همسرانش به سرعت مریم را به ازدواج با کفاشی به نام راشد تشویق کرده و تازه عروسها به کابل نقل مکان میکنند، جایی که مریم باردار میشود.
متأسفانه، مریم سقط جنین میکند. راشد خشمگین شده و نسبت به او بد دهنی میکند. در آن سوی کابُل، دختری به نام لیلا در همان شب متولد میشود که در آن زمان شورویها کنترل افغانستان را در دست گرفته بودند. بهترین دوست او طارق، پسر هم محلهای مریم است که وقتی کودک بود پایش را از دست داد.
با بدتر شدن جنگ، خانواده طارق تصمیم میگیرند که به پاکستان بروند و او و لیلا شب قبل از عزیمت با هم رابطه نزدیک برقرار میکنند. خانواده لیلا خیلی زود تصمیم میگیرند که آنجا را ترک کنند اما در حالی که مشغول بسته بندی ماشین بودند توسط یک موشک کشته میشوند. راشد و مریم تا بهبودی از لیلا مراقبت میکنند. در همین حین مردی میآید و به لیلا میگوید که طارق در بیمارستان درگذشته است.
راشد نیز از این فرصت استفاده میکند تا از لیلا بخواهد با او ازدواج کند. با کمال تعجب، او جواب بله به راشد میدهد زیرا معلوم میشود که او فرزند طارق را باردار است. برنامه او این است که راشد را متقاعد کند که این بچه فرزند اوست و پس از جمع کردن پس انداز کافی، به پاکستان فرار کند.
مریم در ابتدا از لیلا کینه به دل میگیرد اما سرانجام با لیلا و دختر جدیدش عزیزا، نزدیک میشود. لیلا از نقشه فرار خود به مریم میگوید و مریم تصمیم میگیرد به آنها بپیوندد. آنها سرانجام این طرح را انجام میدهند اما قبل از خروج دستگیر شده و با راشد به خانه فرستاده میشوند. اراشد چنان عصبانی است که تقریبا آنها را در حد مرگ، کتک میزند.
لیلا و راشد پسری به نام زلمی دارند. بعد از سوختن مغازه راشد، وی لیلا را مجبور میکند تا عزیزا را به یتیم خانه بفرستد. یک روز، پس از بازدید از عزیزا، لیلا به خانه باز میگردد و یک مهمان بسیار ویژه را میبیند، بله این طارق است. معلوم میشود مردی که سالها پیش آمده، توسط راشد برای فریب لیلا استخدام شده بود.
لیلا در مورد عزیزا به طارق میگوید و او قول میدهد که روز بعد با او ملاقات خواهد کرد. راشد همان شبی که از طارق با خبر میشود، شروع به ضرب و شتم لیلا میکند. مریم در نهایت برای محافظت از لیلا، راشد را میکشد. مریم مقصر اعلام میشود و در کابل باقی مانده و توسط طالبان اعدام میشود.
لیلا، طارق و بچهها به خانه طارق نقل مکان میکنند، جایی که زندگی راحتی در آنجا دارند. با این حال، پس از حمله ایالات متحده، لیلا تصمیم میگیرد به کابل برگردد. قبل از بازگشت به خانه، لیلا در هرات، زادگاه مریم متوقف میشود.
او به خانه کودکی مریم میرود و از پسر ملای محله جعبهای دریافت میکند که مخصوص مریم بوده واز پدرش جلیل است. این جعبه شامل یک نامه طولانی و همچنین سهم وی از ارث است. لیلا از این پول برای نوسازی پرورشگاه در کابل استفاده میکند و ما در انتهای کتاب میفهمیم که او کودک جدیدی را باردار است.
۱۰ جمله زیبا از کتاب هزار خورشید تابان
«برای ازدواج باید صبر کرد اما برای آموزش نه!»
«نمیتوان ماههایی که روی سقفهایش روشن و خاموش میشوند را شمرد یا هزار خورشید باشکوهی که پشت دیوارهای او پنهان میشوند.»
«از بین تمام سختیهایی که شخص باید متحمل شود، هیچ یک سختتر از عمل ساده انتظار نیست.»
«اگر جامعهای تحصیل نکرده باشد، شانس موفقیت ندارد.»
«پشت هر آزمایش و اندوهی که ما به آن دچار میشویم، خدا دلیلی دارد.»
«این را اکنون و به خوبی یاد بگیرید. مانند قطب نما رو به شمال، انگشت اتهام مرد همیشه به سوی یک زن است. همیشه این را به یاد داری مریم؟»
«من تو را تا انتهای دنیا دنبال خواهم کرد.»
«او نور چشم من و سلطان قلب من است.»
«میبینید، بعضی چیزها را میتوانم به شما یاد بدهم. برخی از آنها را از کتاب میآموزید اما چیزهایی وجود دارند که شما باید آنها را ببینید و احساس کنید.»
شخصیتهای کتاب هزار خورشید تابان
کتاب هزار خورشید تابان چهار شخصیت اصلی دارد که عبارتند از:
مریم
یکی از دو قهرمان زن کتاب، مریم است. مریم که برای ازدواج با یک تاجر ثروتمند و متاهل (جلیل)، به دنیا آمده است، از روشهای سختگیرانه مادرش و اینکه او فقط یک بار در هفته پدرش را میبیند، ناراحت است.
شرم مریم از نامشروع بودن باعث میشود که نتواند بر روی پای خودش بایستد. هنگامی که مادرش پس از فرار مریم در ۱۵ سالگی دست به خودکشی میزند. در طول ازدواج طولانی با راشد، ناتوانی مریم در بچهدار شدن او را به زنی کینه توز و ترسو تبدیل میکند.
این مورد به او کمک کرده تا مادر خودش را بهتر درک کند و با آمدن لیلا، همسر دوم راشد، زندگی مریم تغییر میکند. مریم با عشق به فرزندان لیلا و خود او میتواند آرزوی مادر شدن خود را برآورده کند و سرانجام به آنها عشق بورزد.
لیلا
دومین قهرمان زن، کوچکترین فرزند و تنها دختر حکیم و فریبا است. غیبت هر دو برادر بزرگتر لیلا که به جنگ رفتهاند، او را بالغتر کرده و احساس هدف مهم را در او ایجاد کرده است. لیلا تمایل زیادی دارد که از هوش و تحصیلات خود برای بهبود دنیای اطرافش استفاده کند.
در ۱۵ سالگی، لیلا از کودکی عاشق بهترین دوست خود طارق شد اما جنگ، طارق و والدینش را مجبور به فرار به پاکستان میکند. چند روز بعد، یک موشک والدین لیلا را میکشد و او را زخمی میکند و راشد و مریم برای بازیابی سلامتیاش از او پرستاری میکنند. آرمان گرایی و استقلال طلبی لیلا هنگامی به چالش میکشد که وی تصمیم میگیرد با راشد ازدواج کند تا فرزند طارق خود را به دنیا بیاورد.
به محض مادر شدن، لیلا فرزندان خود را در اولویت قرار میدهد و در مییابد که مایل است محدودیتهایی که قبلاً به سخره میگرفته است را قبول کند. از طریق روابط فزاینده خود با مریم، لیلا نه تنها از داشتن یک دوست و مادر بودن، شکل آرامش بخشی میگیرد بلکه با الگوبرداری از مریم شروع به درک فداکاریهای لازم برای یک مادر خوب را میکند.
راشد
راشد کفاشی بیوه است که همسر و پسر اولش سالها قبل از ازدواج با مریم ۱۵ ساله درگذشتهاند. راشد با محافظه کاری و اراده، به مریم دستور میدهد که باید یک همسری ایدهآل برای او باشد، مطیع و بارور!
وقتی مریم ثابت کرد که قادر به بچهدار شدن نیست، راشد صبر خود را از دست میدهد و با او بدرفتاری جسمی و لفظی میکند. راشد با انگیزه بی پایان از آرزوی جایگزینی پسر مرده خود، لیلا، دختر جوان دیگری با گزینههای محدود را به دام ازدواج میاندازد.
فقط وقتی لیلا پسری به او میدهد، خصوصیات خوب راشد ظاهر میشوند، صبور، دوست داشتنی و مهربان! راههای بیرحمانه راشد سرانجام منجر به کشته شدن مریم برای دفاع از خود شد.
طارق
او پسری است که در نزدیکی لیلا در کابل بزرگ میشود. او در حالی که خیلی جوان است پای خود را به دلیل گذاشته شدن بر روی مین از دست میدهد و با حمایت والدین مهربانش هرگز اجازه نمیدهد این معلولیت سرعت او را کم کند.
او و لیلا از کودکی بهترین دوستان هم بوده و از نوجوانی عاشق یکدیگر بودند. طارق پس از اجبار به همراه والدینش به پاکستان فرار میکند، به جرم قاچاق حشیش به زندان میافتد. علیرغم آزمایشهای زیادی که او با آنها روبرو بود، او باز هم به لیلا برمیگردد و به او اثبات میکند که وفادار بوده و او را بسیار دوست دارد.
پس از دیدار مجدد آنها، او از دخترش عزیزه با خبر میشود و پس از ازدواج با لیلا و انتقال وی به پاکستان، طارق از زلمی مراقبت میکند گویی که پسر خودش است. او مانند لیلا اشتیاقش به عدالت را تقسیم کرده و از تصمیم او برای بازگشت به کابل برای کمک به بازسازی شهر پشتیبانی میکند.
نقد کتاب هزار خورشید تابان
کتاب هزار خورشید تابان اثری خیالی از خالد حسینی است که سفر دو زن افغان، مریم و لیلا را روایت میکند. آنها در شهرهای مختلف با مسائل مختلفی بزرگ میشوند که ناگهان وسط کتاب، مسیرشان به هم گره میخورد زیرا هر دو با یک مردی به نام راشد ازدواج کرده بودند.
این رمان به شکلی طراحی شده است که روایت داستان به طور کلی روابط بین مریم و لیلا را نشان میدهد تا از طریق کتاب نگاهی دقیق به احساسات و عواطف خوانندگان داشته باشد. هدف از این کتاب، کشف مشکلات چند جانبهای است که زنان افغان در زندگی روزمره خود از جمله کمبود حقوق، رنج ناشی از خشونت خانگی و تحمل مسائل مردسالارانه در زندگی خود تجربه میکنند.
خالد حسینی رمان نویس افغانی – آمریکایی است که به دلیل دو کتاب خود، بادبادک باز و هزار خورشید تابان معروف است. احتمالاً، حسینی با افغانستان و مسائل اجتماعی آن ارتباط عاطفی عمیقی دارد زیرا او در طی کودکی برخی از جنبههای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی کشورش را تجربه کرده بود.
حسینی تصمیم گرفت برخلاف تصور کلیشهای غرب از زنان افغان رفتار کند. درعوض، وی ماهیت متفاوتی را برای هر مسئله اجتماعی در فرهنگها به تصویر کشید که هر یک به روشهای متمایز و حل و فصل آنها احتیاج داشتند.
نویسنده از اثر خود به عنوان شکلی از فعالیت استفاده میکند. وی با استفاده از رمانهای خود تصویری از افغانستان واقعی و ترکیب اجتماعی آن از دیدگاه مردم افغانستان را ترسیم کرده و موضوعات دشواری مانند مبارزه مردمش با مسائل مربوط به مردانگی و حقوق زنان را کشف میکند.
حسینی با نوشتن کتاب هزار خورشید تابان قصد داشت مسائل حقوق زنان را از دیدگاه زنان افغانستان به تصویر بکشد. این بازماندگان واقعی با مبارزات ناشی از مرد سالاری مسموم افغانستان سر و کار دارند. حسینی تصمیم گرفت رمان خود را در قالب داستان بنویسد تا بتواند دید شخصی و عمیق ری از این مسائل فمینیستی داشته باشد.
به این ترتیب، خوانندگان میتوانند با خواندن تجربیات روزمره و یادگیری افکار، عواطف، احساسات آنها در حوادث مهم زندگی خود، از نزدیک با لیلا و مریم در مورد حقوق زنان برخورد کنند. حسینی با موفقیت موضوع حقوق زنان و نکات اصلی که قصد داشت در مورد پدرسالاری و خشونت خانگی نشان دهد را به مخاطبان هدف خود ارائه داد.
رویکرد قصه گویی حسینی در نوشتن رمان خود از روشی که انتخاب کرد بسیار استقبال کننده زیرا دید دقیقتری در مورد مسائل مبارزات فمینیستی افغانستان ارائه میدهد. از آنجا که دانش در مورد موضوعات عدالت اجتماعی در خارج از کشور عمدتاً از طریق رسانهها برای ما قابل دسترسی است اما ما اغلب هنوز دید واضحی از شرایط زنان در افغانستان نداریم.
برای درک عمیق عمده مسائل عدالت اجتماعی که در اطراف ما اتفاق میفتند، باید گوشهایمان را تیز کنیم و به تجربیات افراد گوش فرا دهیم که هر روز به طور فعال با این موارد برخورد میکنند. حسینی تصمیم گرفت برخلاف تصور کلیشهای غرب از زنان افغان بنویسد. وی ماهیت متفاوتی را برای هر مسئله اجتماعی در فرهنگها به تصویر کشید که هر یک به روشهای متمایز و حل و فصل آنها احتیاج داشتند.
حسینی علاوه بر انتقال موفقیت آمیز به محتوای حقوق زنان افغان، همچنین موفق شد زنان رمان خود را به عنوان افراد نیرومندی معرفی کند. زنان افغان تا به امروز برای حقوق خود مبارزه کردهاند. شناخت تلاشها و شخصیتهای آنها در پرتو مشاهدات مردم شناسی غرب، ضروری است.
از کتاب هزار خورشید تابان چه میتوان آموخت؟
عنوان کتاب هزار خورشید تابان اقتباسی از شعر قرن هفدهم نوشته صائب تبریزی گرفته شده است. وی از سخنان خود برای زیبایی بخشیدن به جنبههای خاص افغانستان و دستاوردهای بزرگ فرهنگی آن استفاده کرد، جایی که از قضا، این رمان خوانندگان خود را به مسیر نابودی از نظر فرهنگی، اقتصادی و جهانی میبرد.
مرور صفحات کتاب حسینی نه تنها به طرح و نگاه اجمالی یک زندگی وحشتناک در جنگ افغانستان ضربه میزند بلکه احساس ذاتی به روح زنان را در کتاب به وجود میآورد. این کتاب البته ما را دگرگون میسازد و راهی برای ترحم و همدلی برای زنان افغانی فراهم میکند که در طول تاریخ معاصر جهان با رنجهای بسیاری روبرو شدهاند.
استبداد و جنگ تعداد زیادی از مردم از جمله طارق و خانوادهاش را از این رمان مجبور به ترک خانههای خود و فرار از افغانستان کرد تا در پاکستان و ایران مستقر شوند. حسینی تصویری محکم از استبداد مردسالار ارائه میدهد که در آن زنان توسط پدران، شوهران و به ویژه پسران به سختی مورد ضرب و شتم قرار میگیرند و داشتن فرزندان پسر تنها راه آنها برای رسیدن به موقعیت اجتماعی و تنها دلیل وجود آنها است.
داستان او تصویری قدرتمند و دلهره آور از افغانستان است که سرانجام همۀ ما را در هیبت روحیه تسلیم ناپذیر بانوان برجسته آن قرار میدهد. حسینی سقوط انقلاب کمونیستی، خدشهدار کردن اشغالگری شوروی، جنگ قبیله را علیه قبیله دیگر و افزایش تعداد افراد طالبان، مداخلات آمریکا و سرانجام تلاش برای بازسازی افغانستان توسط قدرتهای جهانی توصیف میکند.
نویسنده این دورهها را با نگاه مریم و لیلا طی میکند و نشان میدهد که چگونه وقایع بیرونی فراتر از درک آنها زندگیشان را تحت شعاع قرار داده است. حسینی بدون شک نویسندهای پرتحرک است که قول میدهد خوانندگان خود را در طول سفر کتابش نگه دارد. هزار خورشید تابان کتابی است که بیشتر از کلمات با احساسات صحبت میکند و حتی از اولین کتابش بادبادک باز هم جذابتر است.
مبارزات فمینیستی بسیاری قبل از وقایع اصلی کتاب رخ داده است. این مبارزات دارای یک قرن قدمت برای گفتن هستند که به دلیل زن ستیزی توسط قدرتهای پنهان سرکوب شدهاند که متأسفانه، ساختار اجتماعی هرگز فضایی برای آنها ایجاد نکرد.
زنان نه تنها از طریق بمب گذاریها رنج میبردند بلکه مورد ضرب و شتم و مورد تحقیر قرار گرفتند، هم زندانی شدند و حقوق آنها بار دیگر مورد نقض قرار گرفت. زنان را میربایند، به عنوان برده میفروشند تا با فرماندهان شبه نظامیان ازدواج میکنند.
این کتاب ادای احترام قلبی به شجاعت، استقامت و مقاومت مردم افغانستان است. همانطور که باباصاحب به درستی نقل کرد: «بیتفاوتی بدترین بیماری است که میتواند مردم را تحت تأثیر قرار دهد و عاملی مضر برای صلح است!»
درباره نویسنده کتاب هزار خورشید تابان
خالد حسینی به عنوان دیپلمات و معلم فارسی و تاریخ به دنیا آمد. خانواده وی بعداً برای کار پدرش به پاریس نقل مکان کردند و هنگام حمله اتحاد جماهیر شوروی به افغانستان، آنها در آنجا بودند.
هنگامی که او پانزده ساله بود، خانوادهاش به عنوان پناهجو به ایالات متحده آمدند و در کالیفرنیا اقامت گزیدند. حسینی در نهایت در دانشگاه سانتا کلارا و بعداً در دانشکده پزشکی تحصیل کرد.
حسینی پس از تبدیل شدن به نویسندهای پرفروش با انتشار کتاب بادبادک باز، کار اصلی به عنوان پزشک را کنار گذاشت تا مشغول نوشتن شود. در مارس ۲۰۰۳، وی به افغانستان بازگشت و مجبور شد بیشتر در مورد تجربیات افغانهای تحت سلطه طالبان بنویسد.
او همچنین سفیر سازمان ملل است و یک سازمان غیرانتفاعی تأسیس کمکهای بشردوستانه به افغانها را تأسیس کرده است. او اکنون به همراه خانوادهاش در کالیفرنیای شمالی زندگی میکند.
هر کتاب تجربهای متفاوت است که دیدگان خواننده را به روی عمیقترین رویدادهای زندگی باز میکند!
همین الان آپلیکیشن ذهن رو دانلود کن
این کتاب چقدر واقعیت جامعه افغانستان رو نشون میده؟
ممنون از حسن توجه شما
بله این کتاب در حقیقت تصویرگر دوره ای از تاریخ اقغانستان است.
کتابی بسیار زیبا که در پایان بغض و شاید گریه به شما مجال ندهد بطوریکه گاهی از انسانیت بیزار و گاهی از امید مردم این مرز و بوم شگفت زده میشوی
سلام و شاد باش
ممنون از حسن توجه شما
حال اما با روی کار آمدن رسمی طالبان در افغانستان ، زنانی که سعی در بیرون آمدن از منجلاب مردسالارانه ،خشونت و نقص حقوق انسانی خود بودند؛بیشتر فرو میروند. طالبانی که نه تنها زنان بلکه بهتر است بگوییم انسانیت را سخره گرفته است زیرا که مردان را نیز به یوغ تحجر میبرد.
کتابش بی نظیره من خوندم عالی بود اینقدر خوشم اومد که تو دو روز تمومش کردم