فهرست مطالب
« در زندگیمان از یک جایی به بعد نسبت به همه چیز و همه کس بیاعتنا میشویم، دیگر نه از کسی میرنجیم و نه به عشق کسی دل میبندیم!» این یکی از جملات زیبای کتاب صد سال تنهایی است.
[su_note note_color=”#a631a8″ radius=”10″ class=””]
صد سال تنهایی به انگلیسی One Hundred Years of Solitude و اثری از گابریل گارسیا مارکز نویسنده کلمبیایی است که در سال ۱۹۶۷ منتشر شد.
مارکز برای نوشتن این کتاب ۱۸ ماه خودش را در خانه اش حبس کرده بود که دسترنج این تلاش برنده شدن جایزه نوبل ادبیات در سال ۱۹۸۲ میلادی برای او بود.
[/su_note]
ما در این مطلب قصد داریم که نقد و بررسی رمان صد سال تنهایی را به همراه خلاصه این کتاب به شما تقدیم کنیم و دست آخر[su_highlight background=”#d991e3″ color=”#000000″ class=””]شما را به خواندن بهترین ترجمه آن و شنیدن کتاب صوتی صد سال تنهایی در ذهن دعوت کنیم؛[/su_highlight]پس برای دقایقی فارغ از دغدغه های روزمره و شلوغ زندگی با ما همراه باشید.
ژانر صد سال تنهایی
صد سال تنهایی یک رمان خیالی است که از زبان سوم شخص روایت شده است.
کتاب سرشار از تمثیل ها و نمادهاست و در مجموع به سبک رئالیسم جادویی نگارش شده است.
سبک رئالیسم جادویی سبکی است که یکسری اتفاقات واقعی رخ می دهد اما سرمنشا آن اتفاقات جادو و خیال است.
به عبارتی رئالیسم جادویی حد وسطی بین واقعیت و خیالات محض است.
مانند بارانی که ۱۴ سال می بارد و تمامی ندارد و بعد قطره های باران تبدیل به گل میشود و از آسمان گل میبارد.
مارکز در این داستان با آوردن شخصیت کولیها وجود اتفاقات جادویی و خیالی را طبیعی جلوه میکند.
صفحه اول این کتاب یک شجره نامه ترسیم شده است که در آن نسبتهای خانوادگی تمام شخصیتهای گفته میشود.
در ابتدای امر ممکن است این صفحه را نخوانید و از نظر شما بی اهمیت جلوه کند اما وجود چند نکته خواندن این صفحه را اجباری میکند.
اولاً تعداد شخصیتها در این داستان زیاد است، ثانیاً چون اسامی شخصیتها بر اساس نام پدر و پدر بزرگهایشان نام گذاری شده است ممکن است سبب گیج شدن مخاطب شود.
در این رمان شما میتوانید داستان جنگها و تحولات سیاسی آمریکای لاتین را به صورت زیرپوستی دنبال کنید.
اتفاقاتی نظیر ظهور دیکتاتوریها، جنگهایی بر سر قدرت و مباحث سیاسی که در تمامی داستان های گابریل گارسیا مارکز به صورت زیرلایه و درونمایه ظهور میکنند، در این داستان نیز دیده میشود.
در نهایت میتوان گفت سرنوشت تمامی اعضای خانواده بوئندیا به سمت تنهایی و انزوا میرود.
ما در این ویدیو به شما می گوییم چرا باید صد سال تنهایی را بخوانید و در همین حین خلاصه کتاب صد سال تنهایی را به صورت انیمیشن می بینید.
خلاصه کتاب صد سال تنهایی
صد سال تنهایی همانطور که از اسمش مشخص است یک دوره صد ساله از زندگی سرهنگ آئورلیانو بوئندیا را روایت میکند.
شروع این داستان مقارن است با روایت صحنه تیرباران شخصیت اصلی داستان.
آئورلیانو بوئندیا درحالیکه مقابل جوخه اعدام ایستاده است خاطرات زندگی گذشته اش را در ذهنش مرور میکند.
درست همین جا آغازی است برای این که خواننده زندگی شش نسل خانواده بوئندیا را که در دهکدهای به نام ماکوندو زندگی می کردند را دنبال کند.
در این داستان دو شخصیت به نام های خوزه آرکاردیو بوئندیا و اورسلا با هم ازدواج میکنند.
اما آنها از بچه دار شدن میترسیدند به این دلیل که حاصل ازدواج خاله اورسلا با پسر دایی خوزه، بچه ای با دم تمساح بوده است.
از طرفی اهالی ده نیز خوزه را بابت این مسئله مسخره میکردند.
خوزه که از این وضعیت عذاب میکشید پس از یک نزاع تصمیم میگیرد ده را ترک کند و با همسرش به مقصدی نامعلوم سفر کند.
به این ترتیب او و همسرش و سایر کسانی که در ده بچه دار نمی شدند، در سفر نامعلومشان در ماکوندو توقف میکنند.
ماکوندوی خیالی در یکی از شبه جزایر کارائیب در قاره آمریکای جنوبی ترسیم شده است.
روستای دورافتاده ماکوندو آنقدر ناشناخته بوده که بسیاری چیزها هنوز اسمی نداشتند و برای نامیدنشان باید با انگشت به آن ها اشاره میکردند.
بوئندیا پس از آمدن به این سرزمین خیالی در آنجا تمدنی جدید شکل میدهد.
اورسلا و خوزه بعد از ۱۴ ماه صاحب فرزندی می شوند که از قضا شباهتی به تمساح ندارد.
آنها ماکوندو و محل زندگیشان را بانی باطل شدن طلسم میدانند.
در همین میان کولی ها کم کم وارد دهکده ماکوندو میشوند و با ورود خود ابزارها و اختراعات جدیدی را وارد این جامعه کوچک میکنند.
مِلکیادسِ جادوگر سردسته کولی ها است که به همراه با کولیهای دیگر وارد دهکدهی ماکوندو میشود و نقش مهمی در روایت داستان صد سال تنهایی دارد.
اولین و یکی از این اختراعات کولی ها آهنربا بود.
چیزی که سبب شد پدر آئورلیانو یعنی خوزه آرکاردیو بوئندیا که رییس دهکده ماکوندو بود؛ بابت آن پولهای خانوادهاش را به باد بدهد.
او تمام پول خود را صرف خرید آهنربا برای یافتن طلا، دوربین و نقشه جغرافیایی میکرد.
به همین دلیل تمام بار مسئولیت خانواده بر دوش همسرش اورسلا و فرزندانش بود.
پسر بزرگ خوزه و اورسلا در یک ماجرای عاشقانه شکست بدی میخورد و از ده خارج میشود.
اورسلا که نگران پسرش بود به دنبال او از دهکده خارج میشود.
چند ماه از این دو خبری نبود تا این که یک روز اورسلا با عده ای غریبه به ده باز میگردد.
غریبه ها که متوجه خاک حاصلخیز ماکوندو میشوند در ده باقی ماندند و کم کم ده رونق پیدا میکند.
بدین ترتیب جمعیت ماکوندو روز به روز بیشتر میشود.
یکی دیگر از اختراعات کولی ها دندان مصنوعی بود که با آمدن آن به ده مردم ترسیدند و خواستند مهاجرت کنند.
در این میان اورسولا مردم را متقاعد کرد که از دهکده نروند و بدین ترتیب خوزه نیز از فکر و خیال دست کشید و تصمیم گرفت به فکر آموزش و تربیت بچه هایش باشد.
چند ماه بعد دخترکی با استخوانهای پدر و مادرش و یک نامه به دهکده ماکوندو میشود.
در آن نامه مشخص میشود که دختر با اورسلا و خوزه نسبت فامیلی دارد.
همچنین در نامه از آنها خواسته شده که طبق رسوم استخوانها را به خاک بسپارند.
بدین ترتیب دخترک نیز پیش آن ها میماند اما سرخپوستی که با اورسولا و خوزه زندگی میکرد به آنها تذکر میدهد که کار بدی کرده اند و این اتفاق مثل یک بیماری فراموشی گریبان همه را خواهد گرفت.
هیچکس حرف سرخپوست را باور نکرد تا این که بعد از چند وقت همه مردم ده متوجه شدند که کمکم دچار مریضی فراموشی میشوند.
[su_highlight background=”#d991e3″ color=”#000000″ class=””]فراموشی تا جایی شدت میگیرند که هیچ دارویی آنها را درمان نمیکند و مجبور شده بودند روی تمامی وسایل نام و کاربرد استفادهاش را بنویسند[/su_highlight].
در این میان ملکیادس شربتی به اعضای ده میدهد که بیماری را به کل ریشه کن میکند و همگی حالشان خوب میشود.
خانواده بوئندیا به پاس تشکر از او میخواهند که تا آخر عمر با آن ها زندگی کند.
ملکیادس این توانایی را دارد که با وجود زندگی در دهکده عقب افتاده ماکوندو، با جهان بیرون پیشرفته خارج از ده ارتباط برقرار کند.
او در خانه بوئندیا به نوشتن مکاتیبی به زبان سانسکریت میپردازد که خوزه و بعدها آئورلیانو پسر رناتا با خواندن این مکاتیب سعی در بر ملا کردن راز آن نوشتهها میکنند.
شخصیت اورسولا و پیلار ترنرا با بقیهی افراد خانواده تفاوت دارد، زیرا این دو نفر با حس ششم خود و گرفتن فال ورق میتوانند آیندهی افراد را پیشبینی کنند.
در ادامه جنگ های داخلی شروع می شود و پسر دوم خوزه یعنی همان سرهنگ آئورلیانو بوئندیا سپاهی برای مقابله با این جنگ ترتیب میدهد.
آرکادیو فرزند پیلار ترنرا نیز رییس شهر می شود.
اما چون از خود رفتارهای دیکتاتورمابانه نشان میدهد او را تیر باران میکنند.
جنگ آنقدر ادامه پیدا میکند که سرهنگ خسته میشود و تصمیم میگیرد صلح کند.
پس از صلح چون از این کار خود سرخورده شده بود خودکشی می کند اما موفق نمیشود به زندگی اش پایان دهد.
اما تصمیم میگیرد از سیاست کناره گیری کند. پس خانه نشین میشود و وقتش را صرف ساختن ماهی های کوچک طلایی میکند.
یکی از ۱۷ پسر سرهنگ کارخانه یخ سازی در ده راه اندازی میکند و پسر دیگر او در دهکده ریل قطار میکشد.
این اتفاق ها سبب رونق شهر و مهاجرت عده ای غریبه به دهکده ماکاندو میشود.
غریبه ها در این ده مزرعه موز به پا میکنند.
کارگرانی که در این مزرعه کار میکردند به دلایلی یک روز دست به اعتصاب و اعتراض میزنند، ارتش نیز برای پایان دادن به این اعتراض ها تمامی معترضان را میکشد و ماجرای خیالی بارش باران صد سال تنهایی رخ میدهد.
در اینجا اورسولا میگوید که هر زمان باران قطع شود او میمیرد.
بارش این باران ۱۴ سال به طول می انجامد و قطع نمیشود و تمام شهر را در بر میگیرد.
وقتی باران قطع می شود اورسولا میمیرید و آخرین فرزند نسل بوئندیا به نام آئورلیانو بابیلونیا به دنیا می آید.
بعد از مرگ اورسولا شخصی به نام فرناندا دلکارپیو کنترل زندگی افراد خانواده را برعهده میگیرد و نظراتش را بر آنها تحمیل میکند.
کم کم اعضای خانواده ماکاندو را ترک میکنند.
تا جایی که در دهکده کسی دیگر بوئندیا که بنیانگذار و کاشف این سرزمین بودند را نمیشناسد.
در این میان آئورلیانو شروع به کشف رمز مکاتیب ملکیادس میکند.
عاشق خاله خودش آمارانتا میشود و با او ازدواج میکند و حاصل ازدواج آن ها بچه ای است با دم خوک.
همچنین بعد زایمان آمارانتا اورسولا بر اثر خونریزی زیاد میمیرد.
آئورلیانو در فراغ همسر جوان و در عذاب داشتن فرزندی با دم خوک در شهر متروک می چرخد بلکه بتواند درد خود را التیام بخشد.
در شهر به کافه ای میرسد و کافه چی به او مشروب فراوان می دهد؛ آنقدر که مست میشود و گوشه خیابان میافتد.
وقتی آئورلیانو به هوش می آید دوباره یاد بچه تازه به دنیا آمده خودش میافتد.
پس به سرعت به سمت خانه میرود اما وقتی میرسد میبیند که مورچه ها در حال خوردن بچه اش هستند.
آئورلیانو یادش می آید که این اتفاق در دست نوشته های ملکیادس پیش بینی شده بود.
پس او سراغ بقیه دست نوشته ها میرود و داستان زندگی تمام خانواده بوئندیا را در آن میخواند و پس از خواندن آخرین کلمات خودش نیز میمیرد.
بهترین ترجمه کتاب صد سال تنهایی
کتاب صد سال تنهایی به دلیل محبوبیت بالایی که دارد توسط افراد مختلفی ترجمه شده است. از کسانی که ترجمه کتاب صد سال تنهایی را کردهاند می توان به[su_highlight background=”#d991e3″ color=”#000000″ class=””]بهمن فرزانه، کاوه میرعباسی، سحر عزتی، کیومرث پارسای، بیتا حکمی و جهانپور ملکی اشاره کرد.[/su_highlight]
اما با توجه به نظر مخاطبان سایتهای مختلف ترجمهی بهمن فرزانه به دلیل روان و خوانا بودن محبوب ترین شناخته شده است که توسط انتشارات امیرکبیر منتشر شده است.
این کتاب ۴۰۹ صفحه ای که برای اولین بار در سال ۱۳۵۳ به چاپ رسیده تا کنون ۱۶ بار تجدید چاپ گردیده است.
[su_note note_color=”#a631a8″ radius=”10″ class=””]
اگر از خواندن خلاصه کتاب صد سال تنهایی در سایت ذهن لذت برده اید و دوست دارید که به کتاب صوتی آن گوش کنید می توانید در اپلیکیشن ذهن آن را بشنوید.
[/su_note]