فهرست مطالب
رمان ابله مانند سایر آثار داستایوفسکی یکی از برترین آثار ادبیات کلاسیک روسیه و جهان به شمار میرود. اما از آن جهت خاص و برجسته است که نویسنده سعی نموده برخی از تجربیات زندگی مشقت بار خود را در آن بازگو کند.
گفته میشود خواندن رمان ابله مانند نگاه کردن به زندگی از دریچهای خاص است. برای خواندن خلاصه کتاب این اثر برجسته با این مقاله همراه شوید.
شناسنامه کتاب ابله
- عنوان اصلی : The Idiot
- نویسنده: فئودور میخائیلوویچ داستایوفسکی
- کشور: روسیه
- سال انتشار: ۱۸۶۹
- ژانر: رمان تاریخی و فلسفه
- مناسب برای: همه افراد
- امتیاز کتاب: ۴.۱۸ از ۵ (بر اساس وبسایت goodreads.com)
- بهترین ترجمه: ترجمه سروش حبیبی، نشر چشمه؛ ترجمه مهری آهی، نشر خوارزمی
معرفی کتاب
رمان «ابله» یک از آثار برجسته فئودور داستایفسکی است که در سالهای ۱۸۶۸–۱۸۶۹ به زبان روسی منتشر شد. داستایفسکی این رمان را شخصیترین رمان خود نامیده است و در آن بخشی از تجربیات خود را بیان کرده است.
در رمان ابله داستایوفسکی با الهام از تصویری از رنج مسیح، شروع به خلق قهرمانی با «روحی زیبا» و پیگیری سرنوشت چنین فردی در هنگام تماس با واقعیت بیرحمانه جامعه معاصرش میکند.
کتاب ابله درواقع داستان رویارویی شخصیتهای جوان طبقه مرفه روسیه است که از سر عشق یا غرور درگیر عواطف و فشارهای روحی میشوند و در تلاشند موقعیت خود را مستحکم کنند.
رمان زمانی شروع می شود که شاهزاده میشکین بی گناه مبتلا به صرع به سن پترزبورگ می رسد و خود را در شبکه ای از روابط خشونت آمیز و پرشور می بیند که منجر به باج گیری، خیانت و در نهایت قتل می شود.
قهرمان داستان، پرنس میشکین به عنوان شخصیتی معرفی میشود که ذاتا سادهدل است و به هر کس اعتماد میکند؛ به اضافه اینکه اقامت طولانیاش در آسایشگاه سوییسی باعث بیتجربگی اش در زندگی شده است. به همین دلیل همه او را ابتدا ابله میدانند اما با گذشت زمان احترام همه را به خود جلب میکند.
جالب است بدانید معمولا خوانندگان پس از خواندن این کتاب به دو دسته تقسیم میشوند آنهایی که آن را بهترین اثر داستایفسکی میدانند و آنهایی که رمان ابله را کتابی بهم ریخته و بدون ساختار میدانند.
در ادامه خلاصه و اطلاعات کلی درمورد این کتاب ارائه میشود اما برای درک علت برجستگی این کتاب بهتر است متن کامل آن را بخوانید.
شخصیت های اصلی کتاب ابله
قهرمان رمان، میشکین از نوادگان یک نسل اصیل قدیمی است که بیمار صرع دارد و در اواخر دهه بیست سالگی خود است. او پس از چهار سال اقامت در یک آسایشگاه در سوئیس به روسیه باز میگردد. میشکین بی گناه، ساده لوح، دلسوز و بی نهایت مهربان است که باعث میشود بیشتر شخصیتهای رمان او را «ابله» بدانند.
آناستاسیا فیلیپوونا باراشکوف
یک زن فوق العاده زیبا در اواسط بیست سالگی که بسیاری از شخصیتها او را “دیوانه” مینامند. ناستاسیا فیلیپوونا زمانی یکی از تحت قیومیت توتسکی بود. اما بعداً او را اغوا کرد و در جوانی او را معشوقه خود کرد. او خود را به خاطر آبروریزیاش سرزنش میکند و با اینکه عاشق شاهزاده میشکین است، خود را لایق ازدواج با او نمیداند. ناستاسیا نزد روگوژین میدود که بعداً او را با چاقو میکشد.
پارفیون سمیونوویچ روگوژین
یک جوان بیست و هفت ساله با موی تیره و چشم تیره که از نسل طولانی بازرگانان است. روگوژین دیوانه وار و پرشور عاشق ناستاسیا فیلیپوونا است. پس از دریافت یک ارث بزرگ، او سعی میکند با آوردن ۱۰۰۰۰۰ روبل او را جذب کند. او بین او و شاهزاده میشکین تا آخر میدود که روگوژین او را میکشد.
آگلایا ایوانونا یپانچین
یک دختر زیبای بیست ساله زیبا و کوچکترین دختر ژنرال یپانچین و لیزاوتا پروکوفیونا. آگلایا در هوسهای خود مغرور و کودکانه است، اما همچنین بسیار رمانتیک و ایده آلیست است. او عاشق شاهزاده میشکین میشود، اما نمیتواند عشق دلسوزانه او به ناستاسیا فیلیپوونا را بپذیرد. آگلایا در نهایت با مردی که ادعا میکند یک کنت لهستانی است فرار میکند و بعداً او را رها میکند.
گاوریل آردالیونویچ ایولگین
جوانی بیست و هشت ساله لاغر، با موهای روشن و خوش قیافه. گانیا بسیار بیهوده و جاه طلب است. او اگرچه مظهر حد وسط است، اما برای اصالت تلاش میکند. او عاشق آگلایا است، اما حاضر است با ناستاسیا فیلیپوونا – که او از او نفرت دارد – برای ۷۵۰۰۰ روبل ازدواج کند.
اگر به خواندن کتابهای کلاسیک ادبیات جهان علاقه دارید با کلیک بر روی لینک زیر میتوانید یکی دیگر از این آثار برجسته را مطالعه نمایید.
خلاصه کتاب آرزوهای بزرگ
کتاب آرزوهای بزرگ، شاهکار چارلز دیکنز برای سالیان دراز همچنان در قله ادبیات جاودان است.این داستان جذاب مملوء از جنایت و گناه، انتقام و پاداش و شخصیتهای بسیار جالب است.
خلاصه کتاب ابله
شاهزاده لو نیکولایویچ میشکین، جوانی با موهای روشن در اواخر بیست و شش سالگی و از نوادگان یکی از قدیمیترین خاندان های روسیه، در یک صبح نوامبر به سن پترزبورگ میرسد. او چهار سال گذشته را برای درمان «ابله» بودن و صرع خود در یک کلینیک سوئیس گذرانده است.
تنها خویشاوند بسیار دور میشکین در سن پترزبورگ، لیزاوتا پروکوفیونا یپانچین است. مادام یپانچین همسر ژنرال یپانچین، مردی ثروتمند و محترم در اواخر پنجاه سالگی است. شاهزاده با خانواده یپانچین آشنا میشود که دارای سه دختر به نامهای الکساندرا، آدلایدا و آگلایا هستند که آگلایا کوچکترین دختر و زیباترین آنهاست.
ژنرال یپانچین دستیار جاه طلبی به نام گاوریل آردالیونوویچ ایولگین (ملقب به گانیا) دارد که میشکین او را در هنگام بازدید از خانه یپانچین ملاقات میکند. همچنین در این بازدید از خانه پرتره آناستاسیا فیلیپوونا را میبیند و زیبایی غرورآمیز و رنج پنهان آناستاسیا عمیقاً بر او تأثیر میگذارد.
گانیا، اگرچه عاشق آگلایا است، اما در تلاش برای ازدواج با آناستاسیا فیلیپوونا باراشکوف، یک “زن با زیبایی فوق العاده کشنده” است که زمانی معشوقه اشراف زاده ای به نام توتسکی بوده است. توتسکی قول داده است درصورتی که به گانیا با آناستاسیا فیلیپوونا ازدواج کند، ۷۵۰۰۰ روبل به او بدهد. از آنجایی که همه میشکین را فردی بسیار بی گناه و ابله میدانند، گانیا آشکارا موضوع ازدواج پیشنهادی را در مقابل شاهزاده مطرح میکند.
شاهزاده اتاقی را در آپارتمان ایولگین اجاره میکند که گانیا، و خانواده اش و چند مسافر دیگر در آن زندگی میکنند. در ادامه داستان آناستاسیا از آن آپارتمان بازدید میکند تا گانیا و دیگران را به جشن تولد خود دعوت کند. در حین بازدید آناستاسیا سعی میکند به خانواده گانیا توهین کند، زیرا آنها او را به عنوان همسر احتمالی گانیا قبول نکرده اند اما میشکین اما او را متوقف میکند.
در ادامه جماعتی از افراد مست و سرکش به سرپرستی پارفیون سمیونوویچ روگوژین، یک جوان بیست و هفت ساله با موهای تیره که عاشق آناستاسیا فیلیپوونا است، از راه میرسند. روگوژین قول داده ۱۰۰ هرار روبل در جشن تولد آناستاسیا فیلیپوونا که برای آن شب برنامه ریزی شده است بیاورد و آناستاسیا در آنجا اعلام کند که آیا با گانیا ازدواج خواهد کرد یا خیر.
آناستاسیا فیلیپوونا به توصیه شاهزاده پیشنهاد گانیا را رد می کند. اما روگوژین با ۱۰۰ هزار روبلی که قول داده وارد میشود، اما ناگهان خود میشکین به آناستاسیا پیشنهاد ازدواج میدهد و اعلام میکند که اخیراً متوجه شده ارث زیادی به او تعلق گرفته است. آناستاسیا فیلیپوونا اگرچه از چنین پیشنهاد سخاوتمندانهای توسط قلبی صادق و سخاوتمند شوکه شده است، اما خود را فقط لایق بودن با روگوژین میداند، بنابراین مهمانی را با روگوژین و گروهش ترک میکند.
شاهزاده میشکین شش ماه آینده را به دنبال آناستاسیا فیلیپوونا میگردد و او از روگوژین به سمت شاهزاده میآید و برمیگردد. ارث میشکین کمتر از حد انتظار است و پس از دادن مطالبات طلبکاران و سهمیه اقوام ادعایی که بسیاری از آنها تقلبی هستند، حتی بیشتر کاهش مییابد.
در نهایت شاهزاده به سن پترزبورگ باز میگردد و از خانه روگوژین که مکانی تاریک و ترسناک است دیدن میکند. آنها درباره مذهب بحث میکنند و صلیبهایشان را به نشانه برادری بین هم رد و بدل میکنند.
با این حال، در اواخر همان روز، روگوژین تلاش میکند تا میشکین را در سالن هتل با چاقو بکشد. اما شاهزاده به طور ناگهانی دچار صرع میشود و نجات مییابد.
چند روز بعد، میشکین عازم پاولوفسک، شهری در نزدیکی میشود که برای اقامت تابستانی در میان اشراف سن پترزبورگ محبوب است. شاهزاده چندین اتاق را از لبدف، یک کارمند سرکش اجاره میکند. بیشتر شخصیتهای رمان هم تابستان خود را نیز در پاولوفسک میگذرانند.
بوردوفسکی، مرد جوانی که ادعا میکند پسر پدر میشکین است، نزد شاهزاده میآید و از او تقاضای سهمیه ای در ارثیه را میکند. بوردوفسکی توسط گروهی از مردان جوان گستاخ حمایت میشود. اگرچه ادعای بوردوفسکی تقلبی است اما میشکین حاضر و مایل است که از نظر مالی به بوردوفسکی کمک کند.
شاهزاده بیشتر وقت خود را با خانواده یپانچین میگذراند. خیلی زود اطرافیان متوجه میشوند که او عاشق آگلایا است. با این حال، آگلایا دختری مغرور، با اراده و دمدمیمزاج، از اعتراف به عشق خود به شاهزاده میشکین امتناع میورزد و حتی اغلب آشکارا او را مسخره میکند.
اما خانواده آگلایا کم کم با شاهزاده به عنوان نامزد آگالیا برخورد میکنند و حتی یک مهمانی شام با مهمانان مشهور زیادی که اعضای جامعه عالی روسیه هستند، برگزار میکنند.
میشکین در جریان یک سخنرانی پر شور و آتشین درباره مذهب و آینده اشراف، به طور اتفاقی یک گلدان زیبای چینی را میشکند. بعد از ظهر یک حمله صرعی خفیف را از سر میگذراند. به این ترتیب مهمانان و خانواده متقاعد میشوند که شاهزاده به ظاهر بیمار مناسب آگلایا نیست.
با این حال آگلایا از میشکین چشم پوشی نمیکند و حتی ملاقاتی بین خود و آناستاسیا فیلیپوونا ترتیب میدهد که نامههایی برای آگلایا مینویسد تا او را متقاعد کند با میشکین ازدواج کند. در طول این ملاقات، دو زن شاهزاده را مجبور میکنند که بین عشق خود به آگلایا و عشق ترحم آمیزش به آناستاسیا فیلیپوونا یکی را انتخاب کند.
میشکین برای مدت کوتاهی تردید میکند، که باعث میشود آگلایا فرار کند و همه امیدها برای نامزدی بین آنها را از بین میرود. آناستاسیا فیلیپوونا میخواهد دوباره با شاهزاده ازدواج کند، مراسم عروسی میشکین و آناستاسیا برنامه ریزی میشود. اما در روز عروسی و در راه کلیسا، آناستاسیا ناگهان در میان جمعیت به سمت روگوژین میرود و با او فرار میکند.
شاهزاده روز بعد آن دو را تاسنت پترزبورگ تعقیب میکند و متوجه میشود که روگوژین در طول شب به آناستاسیا چاقو زده است و او را کشته است.
در آخر داستان روگوژین به پانزده سال کار سخت در سیبری محکوم میشود، شاهزاده میشکین عقل خود را از دست میدهد و به آسایشگاه سوئیس باز میگردد.
تجزیه و تحلیل کتاب ابله
رمان “احمق” تجلی ایدههای خلاقانه داستایوفسکی میباشد، قهرمان اصلی رمان یعنی شاهزاده لئو نیکولایویچ میشکین، طبق تصویرسازی نویسنده “یک شخص واقعاً زیبا” است که تجسم اخلاق خوب و مسیح میباشد. و به خاطرمهربانی و صداقت، بشردوستی فوق العاده اش در دنیای پول و ریا است که میشکین را «ابله» مینامند.
شاهزاده میشکین بیشتر عمر خود را در انزوا گذرانده است و وقتی به میان انسانها میآمد نمیدانست با چه حوادث غیرانسانی و بی رحمیباید روبرو شود.
میشکین به طور نمادین رسالت عیسی مسیح را به انجام میرساند و مانند او دوست داشتنی است. درست همانطور که مسیح سعی میکند به همه افرادی که او را احاطه کرده اند کمک کند، میشکین هم سعی میکند با مهربانی و بینش باورنکردنی خود روح آنها را درمان کند.
تصویر شاهزاده میشکین مرکز رمان است، تمام خطوط داستانی و قهرمانان با آن مرتبط است و همچنین مرکز رمان تضاد قابل توجهی بین فضیلت لئو نیکولایویچ میشکین و روش معمول زندگی جامعه سکولار را نشان میدهد.
داستایوفسکی در رمان ابله توانست نشان دهد که حتی برای قهرمانان نیز این تضاد وحشتناک به نظر میرسد، آنها این مهربانی بیحد و حصر را درک نکرده و در نتیجه از آن میترسند.
رمان پر از نماد است، همانطور که گفت شد شاهزاده میشکین نماد عشق مسیحی است، ناستاسیا فیلیپوونا – نماد زیبایی است. حتی نقاشی “مسیح مرده” دارای شخصیت نمادین است، که به گفته شاهزاده میشکین، با تأمل در آن میتوان ایمان خود را از دست داد.
همان طور که در رمان به تصویر کشیده میشود، نقصانهای ایمان و معنویت عامل فاجعه ای است که در پایان رمان رخ داده است و اهمیت آن به گونههای مختلف مورد توجه قرار میگیرد. توجه نویسنده به این واقعیت است که زیبایی جسمی و روحی در دنیایی که فقط سود را مهم میداند، از بین میرود.
بخش هایی از متن کتاب ابله
“زیبایی جهان را نجات خواهد داد”
«فراموش نکنیم که علل اعمال انسان معمولاً بسیار پیچیدهتر و متنوعتر از توضیحهاتی است که ما بعدا درباره آنها ارائه میکنیم.»
“بدبخت بودن و دانستن بدترینها بهتر از شاد بودن در بهشت احمقان زندگی کردن است.”
“در انتهای هر اندیشه جدید بشری، هر فکر نابی یا حتی هر فکر جدی که در هر مغزی ظهور میکند چیزی وجود دارد که هرگز نمیتوان آن را به دیگران منتقل کرد، حتی اگر فرد چندین کتاب درباره آن بنویسد ؛ چیزی باقی مانده است که نمیتوان آن را از مغز تان بیرون آورد و برای همیشه با شما میماند. و با آن خواهید مرد، بدون اینکه مهمترین ایده خود را با کسی در میان بگذارید.”
“فقدان اصالت در همه مکانها و در همه جای دنیا از قدیم الایام همیشه سرآمدترین صفت و توصیه انسان فعال و کارآمد و اهل عمل بوده است.”
“بزرگترها نمیدانند که یک کودک میتواند حتی در سختترین حالتها هم میتواند توصیههای بسیار خوبی ارائه بدهد.”
«من ابلهای هستم با قلب اما بدون مغز، و تو ابلهای با مغز اما بدون قلب هستی. و ما هر دو ناراضی هستیم و هر دو در رنج به سرمیبریم.»
“کسی نمیتواند همه چیز را یکباره درک کند، نمیتوانیم از اول با کمال شروع کنیم! برای رسیدن به کمال باید با نداشتن آگاهی نسبت به چیزهای زیادی شروع کرد. و اگر چیزها را خیلی سریع بفهمیم، شاید نتوانیم آنها را به طور کامل درک کنیم.»
“این زندگی است که مهم است، خود زندگی – یعنی فرآیند کشف، فرآیند ابدی و همیشگی، نه خود کشف کردن.”
“الان تقریبا وجود ندارم و میدانم. خدا میداند به جای من چه چیزی در من زندگی میکند.”
“یکی اصلاً به خدا اعتقاد ندارد، در حالی که دیگری در حالی که انسانها را میکشد آنقدر به او ایمان دارد که دعا میکند!»
“شفقت مهمترین، شاید تنها قانون وجود انسان بود.”
شاهزاده میگوید که جهان با زیبایی نجات خواهد یافت! و من معتقدم که دلیل داشتن چنین عقاید بازیگوشانه ای این است که او عاشق شده است. ”
” فکر میکنم که اگر کسی با ویرانی اجتنابناپذیری روبرو شود – مثلاً اگر خانهای بر سرت فرو میریزد – باید اشتیاق زیادی برای نشستن، بسته شدن چشمها و صبر کردن داشته باشد. ”
“میتوان به کودک همه چیز را گفت. من اغلب از این واقعیت شگفت زده شده ام که والدین فرزندان خود را خیلی کم میشناسند. نباید چیزهای زیادی را از آنها پنهان کنند. حتی بچههای کوچک خوب میدانند که والدین چیزهایی را از آنها پنهان میکنند، زیرا آنها را برای درک آن موضوعات خیلی کوچک میدانند! کودکان میتوانند در مهم ترین مسائل مشاوره دهند. چگونه میتوان این پرندههای عزیز را فریب داد، وقتی آنها به آن شیرینی و با اعتماد به نفس نگاه میکنند؟ من آنها را پرنده مینامم زیرا هیچ چیز در جهان بهتر از پرندگان نیست!”
“خداوند هر بار که از بهشت میبیند، که یک گناهکار با تمام وجود او را دعا میکند، بسیار شادمان میشود به همان اندازه که مادر وقتی اولین لبخند را بر روی صورت نوزادش میبیند.”
صاحب نظران در مورد کتاب “ابله” چه میگویند؟
“رمان ابله، کتابی بی مانند است که موفق می شود بی باکانه در رنج غوطه ور شود و در عین حال زیبایی پایدار و تقریباً غیرقابل وصف انسان را روشن کند.” – لوری شِک، اقیانوس اطلس
“کتاب ابله، یکی از ترسناک ترین، متقاعد کننده ترین و قابل توجه ترین کتاب هایی که تا کنون نوشته شده استو بدون شک یکی از بهترین هاسست.” -آ. سی گارلینگ
“ابله یک شاهکار است. یکی از برترین کتابهای ادبیات جهان به همان اندازه مهم است که برادران کارامازوف بسیار دراماتیک یا شیاطین بسیار ظریف و وحشتناک مهم میباشد” -روزنامه گاردین
“روایت ابله بسیار قانع کننده است.” – روآن ویلیامز، اسقف اعظم کانتربری
معرفی نویسنده کتاب ابله
فئودور میخائیلوویچ داستایوفسکی رماننویس، داستاننویس، مقالهنویس و روزنامهنگار روسی بود. معمولاً او را یکی از بهترین رماننویسانی میدانند که تاکنون زندگی کرده است. در زمان خود به دلیل فعالیت روزنامه نگاریاش نیز شهرت داشت.
زندگی فئودور میخائیلوویچ داستایوفسکی مانند رمانهای بزرگی که نوشت، تاریک و دراماتیک بود. او در سال ۱۸۲۱ در مسکو به دنیا آمد، پسر یک جراح ارتش سابق بود که وحشیگری اش در مستی باعث شد مردم با ریختن ودکا در گلویش او را خفه کنند.
اولین رمان داستایوفسکی، رمان کوتاهی به نام مردم بیچاره (۱۸۴۶) به سرعت برای او موفقیت به ارمغان آورد، اما حرفه نویسندگی او با دستگیری اش به اتهام خرابکاری علیه تزار نیکلاس اول در سال ۱۸۴۹ کوتاه شد.
داستایوفسکی به مدت هشت ماه در زندان تحت “درمان سکوت” قرار گرفت و سپس برای اعدام به مقابل جوخه تیراندازی هدایت شد. او کفن مرگ پوشیده بود و منتظر اعدام بود که ناگهان دستور تخفیف حکم صادر شد.
سپس چهار سال را در یک زندان سیبری به کار سخت گذراند، جایی که در آن به صرع مباتلا شد، و ده سال پس از آن که ار زنجیر رها شد، به سن پترزبورگ بازگشت.
تجربیات زندان او همراه با گرایش اش به یک فلسفه محافظه کارانه و عمیقاً مذهبی اساس رمانهای بزرگ او را تشکیل داد. اما ازدواج تصادفی او با آنا اسنیتکینا، پس از یک دوره فقر مطلق به خاطر قمار بازی چیزی بود که به داستایوفسکی ثبات عاطفی داد.
داستایوفسکی بیشتر به خاطر رمان یادداشتهایی از زیرزمین و چهار رمان بلند جنایت و مکافات، ابله، تسخیر شده (همچنین با نام شیاطین) و برادران کارامازوف شناخته میشود. هر یک از این آثار به دلیل ژرفای روانشناختی خود شهرت دارند.
در واقع داستایوفسکی را معمولاً یکی از بزرگترین روانشناسان تاریخ ادبیات میدانند. او در تجزیه و تحلیل حالات روحی بیمارگونه تخصص داشت. مدرنیسم ادبی، اگزیستانسیالیسم و مکاتب مختلف روانشناسی، الهیات و نقد ادبی عمیقاً تحت تأثیر افکار او شکل گرفته است.
آثار او اغلب پیشگویانه خوانده میشود، زیرا او به دقت پیشبینی کرده بود که انقلابیون روسیه در صورت به قدرت رسیدن چگونه رفتار خواهند کرد.
هنگامیکه داستایوفسکی در سال ۱۸۸۱ درگذشت، آثار شاهکاری از خود به جای گذاشت که بر متفکران و نویسندگان بزرگ جهان غرب تأثیر گذاشت و او را به عنوان غولی در میان نویسندگان ادبیات جهان جاودانه کرد.
اگر به خواندن آثار کلاسیک و برترین کتابهای جهان علاقه دارید با دانلود اپلیکیشن ذهن میتوانید مجموعه ای از برترین کتابها را در کمترین زمان مطالعه نمایید.