فهرست مطالب
پائولو کوئیلو یکی از استادان بزرگ داستانهای معنوی و فلسفی است. «ورونیکا تصمیم میگیرد بمیرد» قطعاً از این نظر که کار چنین نویسندهای است، کتاب فوق العاده خواندنی است.
این کتاب همه چیز مورد نیاز برای ساختن یک داستان بزرگ را دارد. تاریخ، تراژدی، فلسفه، معنویت، عشق، احساسات، بیماری و مرگ در این کتاب با هم تنیده شدهاند تا دو مفهوم زندگی و مرگ را در کنار هم به نمایش بگذارند.
برای آشنایی بیشتر با کتاب ورونیکا تصمیم میگیرد بمیرد با این خلاصه کتاب همراه شوید.
شناسنامه کتاب ورونیکا تصمیم میگیرد بمیرد
- عنوان اصلی : Veronika Decides to Die
- نویسنده: پائولو کوئیلو
- کشور: آمریکا
- سال انتشار: ۱۹۹۸
- ژانر: رمان، روانشناسی، فلسفی
- مناسب برای: همه افراد
- امتیاز کتاب: ۳.۷۱ از ۵ (بر اساس وبسایت goodreads.com)
معرفی کتاب
زندگی و مرگ دو مفهوم عمیق هستند که فراتر از درک انسان از تداوم است. ما زندگی خود را صرف این میکنیم که بفهمیم زندگی در واقع چیست و وقتی پایان آن فرا میرسد، میترسیم و نمیدانیم پس از مرگ با چه چیزی رو به رو میشویم. به طور خلاصه، ما در مورد هر یک از آنها کاملاً بی اطلاع هستیم.
احتمالا تا به حال باید کتابهای مرتبط با زندگی بسیاری را خوانده باشید، اما چند بار در مورد موضوعات مرتبط با مرگ چیزی خوانده اید؟ بیایید آنچه را که پائولو کوئیلو، رماننویس مشهور برزیلی درباره فلسفه مرگ از طریق یک داستان تخیلی در رمان ورونیکا تصمیم میگیرد بمیرد ارائه میکند را بررسی کنیم.
این کتاب کهن الگویی از امید را ارائه میدهد و موقعیتی را به تصویر میکشد که در آن شادی، آزادی، صداقت و حقیقت همه در چالش برانگیزترین و محدودترین شرایط ممکن به وجود میآیند.
درواقع این رمان به بررسی ماهیت جنون، اهمیت زندگی واقعی، و تهدید شدن هویت فردی توسط جوامع بسته و قوانینی که تحت آنها عمل میکنند، میپردازد.
ورونیکا تصمیم میگیرد بمیرد اولین بار در سال ۱۹۹۸ منتشر شد و یازدهمین رمان پائولو کوئیلو است. داستان زن جوانی به نام ورونیکا است که پس از یک اقدام نافرجام خودکشی در یک بیمارستان روانی از خواب بیدار میشود. افرادی که او در آنجا ملاقات میکند، هم بیماران و هم پزشکان، او را تشویق میکنند تا درک خود از جنون و زندگی را زیر سوال ببرد.
جالب است بدانید این رمان تا حدی از تجربیات خود کوئیلو در موسسات روانی مختلف در دوران جوانیاش الهام گرفته شده است. والدین کوئلیو در جوانی به دلیل ناتوانیشان در کنترل و برای منصرف کردن او از نویسنده شدن، سه بار در سن شانزده سالگی توسط والدینش در بیمارستانهای روانی بستری شده است.
رمان ورونیکا تصمیم میگیرد بمیرد، مورد اقتباس تئاتر و آثار سینمایی قرار گرفته است و یک فیلم به همین نام از روی آن ساخته شده است. همچنین این کتاب الهام بخش تعدادی از موسیقیدانان از سراسر جهان بوده است.
خلاصه کتاب ورونیکا تصمیم میگیرد بمیرد
داستان این رمان چند سال پس از فروپاشی یوگسلاوی در لیوبلیانای اسلوونی میگذرد. ورونیکا کتابدار جوانی است که زندگی خوبی دارد و با این وجود به نظرش ناکامل است. اگرچه او شغل، دوستان و خانواده دارد، اما چیزی جز بیتفاوتی نسبت به زندگیاش احساس نمیکند و هیچ علاقهای به زندگیای که از او انتظار میرود، ندارد.
او در تغییر زندگی خود ناتوان است و احساس میکند که با بالا رفتن سن همه چیز بدتر میشود، بنابراین تصمیم نسبتاً بی انگیزهای برای پایان دادن به زندگی خود میگیرد تا به “آزادی” دست پیدا کند. برای همین با خوردن چند قرص سعی در خودکشی دارد.
در حالی که منتظر اثر گذاشتن قرصهاست، مقالهای را میخواند که در آن پرسیده شده “اسلوونی کجاست؟” و تصمیم میگیرد نامه ای به سردبیر بنویسد و خودکشی خود را به عنوان واکنشی به تحقیر کشورش در مقاله عنوان کند.
با این حال، اقدام به خودکشی او با شکست مواجه میشود و در یک موسسه روانی بدنام به نام ویلت از خواب بیدار میشود. دکترش، ایگور، به او میگوید که قلبش آنقدر آسیب دیده است که تنها چند روز دیگر برای زندگی کردن فرصت دارد و باید چند روز انتهایی عمرش را در این موسسه زندگی کند.
اگرچه در ابتدا از خودکشی ناموفق خود ناامید شده است، اما با ادامه روزها، متوجه میشود که زندگی را کاملتر از همیشه تجربه میکند، زیرا کاری برای از دست دادن ندارد. کارهایش توسط نظرات و انتظارات دیگران مهار نمیشود.
ورونیکا در حالی که در مؤسسه است، با تعدادی از بیماران با تجربیات مختلف در مورد “جنون” ملاقات میکند. او ماهیت جنون را با شناختن آنها زیر سوال میبرد.
ماری، همسر، مادر و وکیل موفق، به دلیل حملات پانیک شدید تحت درمان قرار گرفته است. اگرچه دکتر ایگور به او گفته که میتواند به خانه بازگردد، اما ماری گفته که میخواهد در موسسه بماند تا به شوهرش مهلت دهد به خاطر ماهها استرس قبل از بستری شدنش بهبود یابد.
زمانی که از علائم ماری درمان شده است و آماده میشود آنجا را ترک کند و زندگی خود را از سر بگیرد، یکی از همکارانش به او میگوید که باید استعفا دهد.
و درنتیجه ماری شغل خود را از دست میدهد. چند روز بعد، یک وکیل با او ملاقات میکند و به او اطلاع میدهد که شوهرش به دنبال طلاق گرفتن است. در این وضعیت ماری که ویران شده است، دروغ میگوید و به دکتر ایگور میگوید که علائمش برگشته است و میخواهد بماند. اگرچه دکتر میداند که ماری دروغ میگوید، اما موافقت میکند.
بیمار دیگری به نام ادوارد به خاطر اسکیزوفرنی تحت درمان است. ادوارد که در خانواده یک سفیر ثروتمند و قدرتمند یوگسلاوی به دنیا آمده است، طوری بزرگ شده که راه پدرش را دنبال کند.
با این حال، پس از یک تصادف و اقامت در بیمارستان، به سمت نقاشی گرایش پیدا کرده است. پدرش به شدت مخالفت میکند و او را به ادامه راه خود، یعنی به سمت دیپلمات شدن سوق میدهد.
ادوارد هم از ترس ناامید شدن بیشتر پدرش ، رویای نقاش شدن خود را به گور میبرد و خواستههای پدرش را دنبال میکند. با این حال، در پی این تصمیم، ادوارد کنترل خود را بر واقعیت از دست میدهد و به اسکیزوفرنی مبتلا میشود و درنهایت کارش به ویلته میرسد.
همانطور که ورونیکا با این بیماران ارتباط برقرار میکند، نسخههایی از خودش را کشف میکند که نمیدانسته وجود دارند، و به نظرش بسیار قانع کنندهتر و رضایت بخشتر از خود قدیمیاش هستند.
ورونیکا دوباره شروع به نواختن پیانو میکند، اشتیاق سابق که آن را رها کرده بود. صدای نواختن پیانواش ادوارد را جذب میکند، و باعث میشود ورونیکا عاشق او شود، به گونه ای که قبلاً هرگز تجربه نکرده بود.
زدکا بیمار دیگری است که برای افسردگی درمان میشود، پس از ملاقات با ورونیکا صریحاً بیان میکند که نابغههایی مانند انیشتین و کلمب دیوانهاند، اگرچه آنها فقط «در دنیای خودشان زندگی میکردند».
زدکا به دلیل وسواس نسبت به یک عشق سابق خود تحت درمان است. اگرچه متاهل و دارای فرزند است، او همچنان به تعقیب عشق سابق خود میپرداخته و متقاعد شده بود که او نیز به دنبال زدکا است.
زمانی که ورونیکا به ۲۴ ساعت پایانی زندگی خود نزدیک میشود، میلاش نسبت به زندگی کردن دوباره تقویت میشود و به دکتر ایگور میگوید که میخواهد در آخرین ساعات زندگی خود موسسه را ترک کند تا قلعه لیوبلیانا را ببیند .
با این حال، معلوم میشود که ورونیکا در واقع در حال مرگ نبوده است، بلکه دکتر ایگور فقط به او دروغ گفته است. چون قصد داشته او را شوکه کند تا قدر زندگی خود را بداند. این رمان با جشن ورونیکا و ادوارد به پایان میرسد، درحالی که از موسسه فرار میکنند تا زندگی و آینده مشترک خود را جشن بگیرند.
تحلیل روانشناختی کتاب «ورونیکا تصمیم میگیرد بمیرد»
کتاب ورونیکا تصمیم میگیرد بمیرد، پر از تحلیلهای شناختی درمورد زندگی و پیش از مرگ است. بیایید در مورد برخی از آنها بحث کنیم.
عنصر افسردگی روانی– افسردگی روانی اساساً شامل علائمی مانند از دست دادن علاقه، خستگی، خلق افسرده است. در این حالت ادامه زندگی کاری و اجتماعی معمولی با همان سرعت عادی قبل برای فرد مبتلا مشکل میشود.
شخصیت اصلی کتاب، ورونیکا، از همان علائم ذکر شده رنج میبرد. برای نشان دادن عنصر افسردگی روانی، کوئیلو احساسات ورونیکا را به نمایش میگذارد و نشان میدهد که او حتی برای تصمیمگیریهای کوچک چقدر تلاش میکند. این شخصیت با احساس ناامیدی، اضطراب و حس بدبینی توصیف شده است.
عنصر فمینیسم– شخصیتهای زن در ادبیات به طور تاریخی به عنوان جنسیتی نوشته شدهاند که همیشه به عنوان شخصیتی منفعلتر، معتبرتر، پذیرندهتر و لطیفتر مشخص شدهاند. اما در کتاب کوئیلو، کاملاً برعکس این موضوع به تصویر کشیده شده است.
تصویر زنان داستان کوئیلو نسبتاً غیرمتعارف و غیرمعمول است. داستان حول محور ورونیکا میچرخد که شخصی کاریکاتوریست. اما کوئلیو از طریق درد مشترک، جنبه فمینیستی پیوند با او با دیگر زنان را روشن میکند.
عنصر خودآگاهی – «ورونیکا تصمیم میگیرد بمیرد» تلاش جالب کوئیلو برای راهنمایی خوانندگان در مورد روشنگری روانی و ذهنی است. قهرمان داستان به عنوان شخصیتی نوشته شده است که از بیمار افسردگی رنج میبرد و نمادی از معنای زنده بودن است.
نویسنده به صراحت این ایدهها را بازنمایی نمیکند، اما با این حال، آن را از طریق سفر زندگی شخصیتهایش به نمایش میگذارد. او حتی در به نمایش گذاشتن جنبه خودآگاهی برای خلق انسانی خوشبینتر و آگاهتر، حتی در فضایی مانند یک بیمارستان روانی موفق عمل کرده است.
ورونیکا در طول اقامتش در بیمارستان نیز نیاز خود را برای تلاش برای موفقیت کشف میکند. او دوباره با علاقهاش به نواختن پیانو شروع به احیای زندگی خود میکند. این بزرگترین آرزوی او بود که پس از مواجهه با طرد شدن از سوی مادرش آن را کنار گذاشته بود.
بخشی از نواختن پیانو توسط کوئلیو به عنوان رشد خودآگاهی و افزایش اعتماد به نفس در ورونیکا نشان داده میشود. بالاخره توانست به خواستهاش رسیدگی کند و چند روزی با آن کار کند، بدون اینکه حتی از قضاوت مردم دربارهاش بترسد.
اگر به خواندن دیگر آثار این نویسنده علاقه دارید، میتوانید با کلیک بر روی لینک زیر یکی دیگر از کتابهای این نویسنده مشهور جهانی را بخوانید.
کتاب کیمیاگر اثر پائولو کوئیلو
کتاب کیمیاگر، اثری مشهور و محبوب از پائولو کوئیلو است که در ایران هم طرفداران و خوانندگان زیادی دارد و بارها تجدید چاپ شده است. اگر دوست دارید با درونمایه این کتاب آشنا شوید و این مقاله را بخوانید.
بخشهایی از متن کتاب ورونیکا تصمیم میگیرد بمیرد
“دو تا از سختترین آزمونها در مسیر معنوی، منتظر ماندن برای لحظه مناسب و شجاعت ناامید نشدن از آنچه با آن روبرو میشویم، است.”
“مردم هرگز با گفتن چیزی یاد نمیگیرند، آنها باید خودشان بفهمند.”
“دیوانه باش! اما یاد بگیر بدون اینکه در مرکز توجه قرار بگیری، چگونه دیوانه باشی. آنقدر شجاع باش که متفاوت زندگی کنی.”
“شما فردی هستید که متفاوت است، اما میخواهید مانند دیگران باشید و این به نظر من یک بیماری جدی است. خدا تو را برای متفاوت بودن انتخاب کرده است. چرا با این نوع رفتار خدا را ناامید میکنی؟”
“شما دو انتخاب دارید، اینکه ذهنتان را کنترل کنید یا اجازه دهید ذهنتان شما را کنترل کند.”
“آیا حتی با نزدیک شدن به مرگ، چیزی یاد نگرفتی؟ مدام فکر نکنید که در مسیرتان قرار دارید، اینکه دارید شخص کنارتان را آزار میدهید. اگر مردم رفتار شما را دوست ندارند، میتوانند شکایت کنند و اگر جرات شکایت را ندارند، مشکل آنهاست.”
“او کاملاً نمیدانست که رابطه بین دیوانهها و ماه چیست، اما اگر آنها از کلمهای مانند آن برای توصیف دیوانگی استفاده کنند، باید رابطه قویای باشد.”
“هیچ چیز در این دنیا تصادفی اتفاق نمیافتد”
“جنون جمعی را عقل سلیم میگویند”
“من میخواهم به دیوانه بودن ادامه دهم و آنطور که آرزو میکنم، زندگی کنم، نه آنطور که دیگران میخواهند.”
“مثل چشمهای باشید که سرریز میشود، نه مانند آب انباری که فقط آب را در خود نگه میدارد.”
“او هر روز را یک معجزه در نظر میگیرد.وقتی تعداد چیزهای غیرمنتظرهای را در نظر بگیرید که میتواند در هر ثانیه از وجود شکننده ما اتفاق بیفتد، میبینید که در واقع اینطور است.”
ورونیکا گفت: “شما میگویید آنها واقعیت خود را خلق میکنند، اما واقعیت چیست؟”
“این بار قصد ندارم برای شما داستانی تعریف کنم. فقط میگویم که دیوانگی ناتوانی در برقراری ارتباط با ایدههایتان است. گویی در یک کشور خارجی هستید، قادر به دیدن و درک کردن همه چیزهایی که در اطرافتان میگذرد، هستید اما نمیتوانید آنچه را که باید بدانید بپرسید یا کمکی دریافت کنید، زیرا زبانی که در آنجا صحبت میکنند را نمیفهمید.”
“بسیاری از مردم به خود اجازه نمیدهند که چیزی یا کسی را دوست داشته باشند. زیرا چیزهای زیادی در زندگیشان به خطر میافتد.”
“کاش همه میتوانستند دیوانگی درونی خود را بشناسند و با آن زندگی کنند. آیا دنیا به جای بدتری برای زندگی تبدیل میشد؟ نه، مردم عادلتر و شادتر خواهند بود.”
“خطر کردن برای یک ماجراجویی ارزش هزار روز راحتی و آسایش را دارد”
«همه ما در دنیای خودمان زندگی میکنیم. اما اگر به آسمان پرستاره نگاه کنید، خواهید دید که تمام جهانهای مختلف آنجا با هم ترکیب میشوند و صورتهای فلکی، منظومههای خورشیدی، کهکشانها را تشکیل میدهند.”
“من میخواستم احساس نفرت و عشق، ناامیدی و خستگی را حس کنم. همه آن چیزهای ساده و در عین حال احمقانهای که زندگی روزمره را تشکیل میدهند، اما به وجودتان لذت میبخشند. اگر روزی میتوانستم از اینجا بروم، به خودم اجازه میدادم دیوانه باشم، واقعاً همه دیوانه اند، اما دیوانه ترین آنها کسانی هستند که نمیدانند دیوانه هستند. آنها فقط آنچه را که دیگران به آنها میگویند را تکرار میکنند.”
“رشد شخصی بهای خود را دارد و او بدون شکایت آن را پرداخت میکرد.”
“نفرت. چیزی تقریباً مانند دیوار، پیانو یا پرستار است. تقریباً میتوانست انرژی مخربی را که از بدنش بیرون میزد لمس کند. اجازه داد که این احساس ظاهر شود، صرف نظر از خوب یا بد بودن آن. او به خاطر خودکنترلی، از نقاب و رفتار مناسب بیمار شده بود. ورونیکا میخواست دو یا سه روز باقی مانده از زندگیاش را تا جایی که میتوانست با رفتارهای نامناسب سپری کند.”
“زندگی همیشه انتظار برای لحظه مناسب برای عمل کردن است.”
معرفی نویسنده
پائولو کوئیلو، رمان نویس معاصر برزیلی است که در سال ۱۹۴۷ در شهر ریودوژانیرو به دنیا آمده است. او که نویسنده ۳۰ کتاب با بیش از ۳۲۰ میلیون نسخه در ۱۷۰ کشور جهان است، به یکی از پرخوانندهترین نویسندگان جهان امروز تبدیل شده است.
پائولو کوئلیو از سال ۲۰۰۷ به عنوان پیام آور صلح سازمان ملل متحد فعال بوده است و این سمت به او اجازه داده است که به ترویج گفتگوی بین فرهنگی و تمرکز بر نیازهای کودکان ادامه دهد. او عضو آکادمی ادبیات برزیل و دریافت کننده بیش از ۱۱۵ جایزه و افتخار است، از جمله جایزه هانس کریستین اندرسن.
این نویسنده برزیلی قبل از اینکه زندگی خود را به طور کامل وقف ادبیات کند، به عنوان کارگردان و بازیگر تئاتر، ترانه سرا و روزنامه نگار فعالیت میکرد. در سال ۱۹۸۶، پائولو کوئیلو زیارت سنت جیمز کامپوستلا را انجام داد، تجربه ای که بعداً در کتاباش به نام «زیارت» آن را ثبت نمود.
در سال بعد، کوئیلو کتاب کیمیاگر را منتشر کرد. فروش اولیه کم آن، اولین ناشرش را متقاعد کرد که این رمان را کنار بگذارد. اما این رمان به یکی از پرفروشترین کتابهای برزیلی در تمام دوران تبدیل شد.
در ماههای مارس، آوریل، مه و ژوئن ۲۰۰۶، پائولو کوئیلو برای جشن بیستمین سالگرد زیارت خود دوباره به سنت جیمز کامپوستلا سفر کرد. تا راه و فرصتی برای ملاقات با خوانندگان خود داشته باشد. در طول این تجربه، پائولو کوئیلو وبلاگ خود را راهاندازی کرد تا برداشتهای خود را با خوانندگانش به اشتراک بگذارد.
از زمان اولین وبلاگ پائولو کوئیلو حضور خود را در اینترنت با وبلاگهای روزانه خود در وردپرس، مای اسپیس و فیس بوک گسترش داده است. کوئیلو به همان اندازه در سایتهای اشتراکگذاری رسانهای مانند یوتیوب و فلیکر حضور دارد و به طور منظم نه تنها متون، بلکه ویدئوها و تصاویر را نیز به خوانندگانش ارائه میکند.
در واقع پائولو کوئلیو به اینترنت به عنوان یک رسانه جدید معتقد است و اولین نویسنده پرفروشی است که فعالانه از توزیع رایگان آنلاین آثار خود حمایت میکند.
عناوین دیگر کتاب های او عبارتند از: «زیارت»، «بریدا»، «هدیه عالی»، «والکیریها»، «کنار رودخانه پیدرا نشستم و گریستم»، «مکتوب»، «کوه پنجم»، «راهنمای راهنما» ، «ورونیکا تصمیم میگیرد بمیرد»، «شیطان و دوشیزه پریم»، «داستانهایی برای والدین، فرزندان و نوهها»، «یازده دقیقه»، «ظاهر»، «مثل رودخانه جاری»، «ساحره» از پورتوبلو، “برنده تنها میایستد”، “الف”، “دست نوشته پیدا شده در آکرا”، “زنا”، “جاسوس”، “هیپی” و همچنین مجله راهنمای “سفر”.
اگر به خواندن رمان علاقه دارید با دانلود اپلیکیشن ذهن میتوانید مجموعه از برترین کتابهای جهان را به صورت صوتی یا خلاصه مطالعه نمایید.