فهرست مطالب
تاریخ ادبی، تاریخ تکامل انسان از معصومیت تا بلوغ است. این تاریخ ذهن بشری است که توسط اساتید ادبی نوشته شده است و همچنین تاریخ اندیشهای است که حامل وجدان و تأمل عاطفی انسان است. خواندن شاهکارهای ادبی مانند خواندن زندهترین تاریخ و تبادل افکار و احساسات در زمان و مکان با استادان است.
به همین جهت در این مقاله شما را با یکی از آثار برجسته ادبی، یعنی رمان ژان کریستوف نوشته رومن رولان آشنا خواهیم کرد.
ژان-کریستوف به فرانسوی (Jean-Christophe) رمانی موزیکال اثر رومن رولان، نویسندهٔ فرانسوی است که در شمار مشهورترین آثار ادبی جهان به شمار میرود و بین سالهای ۱۹۰۴ تا ۱۹۱۲ انتشار یافتهاست. این رمان عقاید سنتی درباره شکل رمان را از بین برد. برای آشنایی بیشتر با این خلاصه کتاب با ما همراه شوید.
شناسنامه کتاب ژان کریستوف
- عنوان اصلی : Jean-Christophe
- نویسنده: رومن رولان
- کشور: فرانسه
- سال انتشار: ۱۹۱۱
- ژانر: رمان، تاریخی فرانسوی
- مناسب برای: همه افراد
- امتیاز کتاب: ۴.۱۹ از ۵ (بر اساس وبسایتgoodreads.com)
معرفی کتاب
ژان کریستوف شاهکار رولان، یکی از طولانیترین رمانهایی است که تا به حال نوشته شده است و نمونه بارز رمان-فلیو (چرخه رمان طولانی و چند جلدی) در فرانسه است. نوشتن این رمان ۸ سال طول کشید و در ۱۰ جلد در مجله منتشر شد و بلافاصله برای خالق آن شهرت به ارمغان آورد.
ژان کریستوف حماسهای در ساخت و سبک، سرشار از احساس شاعرانه است. درواقع رومن رولان با رمانش «ژان کریستوف» عقاید سنتی درباره شکل رمان را از بین بردند.
ایده اصلی نوشتن ژان کریستوف به گفته خود رولان خلق یک “رمان موزیکال” بود به گفته نویسنده، او نمیخواست «تحلیل» کند، بلکه میخواست حسی را مانند موسیقی در خواننده برانگیزد.
رمان ژان کریستوف داستان یک زندگی است، از تولد تا مرگ. قهرمان داستان یک موسیقیدان بزرگ آلمانی است که در سن ۱۶-۱۸ سالگی مجبور به ترک خانه میشود و در خارج از آلمان در پاریس، سوئیس و غیره زندگی میکند. محیط، اروپای مدرن را روایت میکند.
ژان کریستوف در ایران یکی با ترجمه علیاصغر خبرهزاده در چهار جلد، و دیگری ترجمه محمود اعتمادزاده (م.ا. بهآذین) در ده جلد منتشر شدهاست.
خلاصه کتاب ژان کریستوف
”ژان کریستوف” رومن رولان در یک شهر کوچک در آلمان با تولد پسری به نام ژان کریستوف کرافت در خانواده ای نوازنده آغاز میشود. کریستوف کوچک همه چیز را تحسین میکند – زنگ ناقوسها، آواز پرندگان، صدای باد.
او در همه جا موسیقی میشنود و بیخبر از سایر چیزها، ملودیهایی را میسازد. پدربزرگ کریستوف آهنگهای او را ضبط و پردازش میکند و آنها را به صورت کتاب موسیقی “لذت کودکی” آماده میکند و تقدیم به اعلیحضرت دوک مینماید. به این ترتیب در سن هفت سالگی، کریستوف یک نوازنده درباری میشود و شروع به کسب درآمد برای اجراها خود میکند.
با این حال زندگی ژان کریستوف به راحتی پیش نمیرود. پدرش که یک معتاد به الکل است بیشتر درآمد را مصرف میکند و مادرش مجبور به آشپزی در خانه ثروتمندان میشود. کریستوف متوجه میشود که آنها فقیر هستند و ثروتمندان به بد اخلاقی و بیسوادی آنها میخندند.
در سن یازده سالگی کریستوف برای کمک به خانواده، همراه با پدر و پدربزرگش در ارکستر مینوازد و موسیقی تدریس میکند. او هیچ دوستی ندارد، گرما و همدردی بسیار کمی در خانه میبیند. بنابراین به تدریج به یک نوجوان درونگرا و مغرور تبدیل میشود که نمیخواهد در”یک شهرک کوچک، به یک آلمانی صادق” تبدیل شود.
تنها دلگرمی ژان کریستوف مکالمه با پدربزرگ و داییاش گوتفرید، یک تاجر دورهگردی است که گاهی به دیدار خواهرش، یعنی مادر کریستوف میرود.
داغهای سنگین
پدربزرگ میمیرد و دایی به ندرت با آنها ملاقات میکند و کریستوف به طرز وحشتناکی تنها میماند. پس از مرگ پدربزرگش، خانواده در آستانه فقر قرار میگیرند. پدر مشروب مینوشد و مادر از دوک میخواهد که پولی را که پدرش به دست آورده به پسرش بدهد.
در یکی از کنسرتها، پدر رفتار زنندهای از خود نشان میدهد و از کار خود اخراج میشود. کریستوف برای کمک به خانواده موسیقی مینویسد و رویای آیندهای عالی را در سر میپروراند.
کریستوف پس از ملاقات با اتو دینر، فکر میکند که بالاخره یک دوست پیدا کرده است. اما اخلاق خوب و احتیاط اتو با کریستوف آزادی خواه و لجام گسیخته بیگانه است و درنتیجه از هم جدا میشوند. سپس کریستوف عاشق دختری از یک خانواده نجیب میشود،، اما بلافاصله تفاوت موقعیت آنها به او نشان میدهد که نمیتوانند در کنار هم باشند.
پدر میمیرد و خانواده مجبور میشوند به خانههای معمولی نقل مکان کنند. کریستوف با صاحب مغازه لوازم آرایشی سابینا ملاقات میکند و عشق بین آنها به وجود میآید. اما مرگ غیرمنتظره سابینا زخمی عمیق در روح مرد جوان میگذارد.
سپس با خیاطی به نام آدا ملاقات میکند، اما او نیز با برادر کوچکترش به او خیانت میکند و کریستوف دوباره تنها میماند.
در بین این حوادث سخنان داییاش “مهمترین چیز این است که از خواستن زندگی خسته نشوید” به او قدرت دهید. نیروهای ناشناختهای در او بیدار میشوند. او نتهای نادرست را در آثار نوازندگان معروف و آهنگهای محلی میشنود و این را علنا اعلام میکند و ملودیهای جدیدی مینویسد.
اما مردم برای موسیقی نوآور او آماده نیستند و خیلی زود کل شهر از کریستوف دوری میکنند. سپس کریستوف برای یک مجله محلی مقاله مینویسد، جایی که از همه چیز، چه آهنگسازان و چه نوازندگان انتقاد میکند و برای خود دشمنان زیادی ایجاد میکند.
در نتیجه دوک او را از کار اخراج میکند. خانوادههایی که به فرزندانشان درس میداد او را رد میکنند و تمام شهر از او دوری میکنند.
فرار اجباری
در این زمان آشنایی با یک هنرپیشه فرانسوی او را به فکر رفتن به پاریس می اندازد، اما نمیتواند مادرش را ترک کند. با اینحال سرنوشت طور دیگری حکم میکند. در یکی از جشنهای روستا با سربازان دعوا میکند، پرونده جنایی علیه او تشکیل میشود و مجبور به فرار از کشور و رفتن به فرانسه میشود.
پاریس کثیف و شلوغ از ژان کریستوف به صورتی غیر دوستانه استقبال میکند.دوستان آلمانیاش به او پشت میکنند. درنتیجه او به سختی موفق میشود شغلی پیدا کند و با درسهای خصوصی، پردازش آثار آهنگسازان مشهور برای یک انتشارات موسیقی امرار معاش میکند.
کریستوف خیلی زود متوجه میشود که جامعه فرانسه بهتر از آلمان نیست. سیاستمداران منافع خودخواهانه خود را زیر عبارات زیبا میپوشانند. مطبوعات فریبکار هستند و آثار هنری برای خوشایند ثروتمندان خلق میشوند. کریستوف در همه جا دروغ و حد وسط میبیند و تماشاگران سمفونی او را هو میکنند.
ژان کریستوف در گرسنگی به سر میبرد، اما تسلیم نمیشود. پس از یک بیماری سخت، احساس تجدید حیات میکند و جذابیت منحصر به فرد پاریس در برابر او باز میشود. یک دوست برای خود پیدا میکند، اولیویه شاعر جوانی که مدتهاست موسیقی کریستوف و خودش را از دور تحسین میکند، با او دوست میشود.
این دو دوست با هم آپارتمانی اجاره میکنند. به نظر میرسد اولیویه مضطرب و بیمار برای کریستوف ساخته شده است. آنها یکدیگر را غنی میکردند و به یکدیگر کمک میکردند. آنها به نوعی نشان دهنده گنجینه اخلاقی مردمان خود، آلمان و فرانسه بودند.
خانهای که در آن زندگی میکنند، گویی به صورت مینیاتوری، نشان دهنده اقشار مختلف اجتماعی جامعه است. سوگیریهای اخلاقی و مذهبی کریستوف با موسیقی، خوش بینیهای زوال ناپذیر و مشارکت صمیمانهاش سوراخی در دیوار بیگانگی ایجاد میکند و افراد بسیار متفاوت به یکدیگر نزدیکتر میشوند و شروع به کمک به یکدیگر میکنند.
افراد از اقشار مختلف اجتماعی در خانهای زندگی میکنند که در آن آپارتمان اجاره میکنند و از یکدیگر دوری میکنند. اما موسیقی کریستوف آنها را به هم نزدیکتر میکند.
موفقیت و شکست
با تلاش اولیویه، کریستوف ناگهان به شهرت میرسد. مطبوعات او را میستایند، او آهنگسازی شناخته شده میشود، جامعه سکولار درهای خود را به روی او باز میکند. کریستوف با کمال میل به مهمانیهای شام میرود تا منابعی را برای الهام و ساختن اثرهای هنریاش پیدا کند.
در یکی از این شامها، دوستش اولیویه عاشق ژاکلین آنژ جوان میشود. کریستوف آنقدر درگیر خوشبخت شدن دوستش است که شخصاً برای خواستگاری نزد پدر ژاکلین میرود، اگرچه میداند که پس از ازدواج، اولیویه دیگر به طور کامل متعلق به او نخواهد بود.
اولیویه از کریستوف دور میشود. او که تازه ازدواج کرده به شهری دیگر میرود تا در کالج تدریس کند. اولیویه که حالا غرق در خوشبختی خانوادگی خود است، زمانی برای کریستوف ندارد.
تا زمانی که ژاکلین ارث بزرگی دریافت میکند و این زوج به پاریس بازمیگردند. آنها یک پسر دارند، اما دیگر مثل قبل یکدیگر را دوست ندارند. ژاکلین کم کم به یک زن مرفه تبدیل میشود که به راحتی پول خرج میکند و یک معشوقه دارد. در نهایت شوهر و فرزندش را ترک میکند.
اولیویه در غم خود اسیر میشود. او هنوز با کریستوف دوست است، اما نمیتواند مانند قبل با او زیر یک سقف زندگی کند. اولیویه برای بزرگ کردن پسرش همراه دوستش، آپارتمانی نه چندان دور از پسرش و کریستوف اجاره میکند.
کریستوف با انقلابیون ملاقات میکند، او به ایدههای آنها اهمیت نمیدهد، اما دوست دارد با آنها ملاقات کند و بحث کند. در اول ماه مه، او به تظاهرات میرود و اولیویه را که پس از یک بیماری هنوز قوی نشده است، با خود میبرد. در جریان درگیری با پلیس ژان کریستوف به یکی از افسران چاقو میزند و دوستش زیر دست و پای جمعیت میمیرد.
اما کریستوف از این موضوع خبر ندارد و مجبور میشود به سوئیس فرار کند و در آنجا خبر مرگ دوستش را دریافت میکند. این مصیبت برای او بسیار سخت است و موسیقی برایش غیرقابل تحمل میشود.
دروازهها باز میشوند
ژان کریستوف که از مرگ دوستش شوکه شده، مثل یک حیوان زخمی به شهری میرسد که یکی از تحسین کنندگان استعدادش، دکتر براون، در آنجا زندگی میکند. کریستوف خود را در اتاقی که دکتر در اختیار او قرار داده حبس میکند و فقط یک چیز میخواهد، دفن شدن همراه با دوستش.
کریستوف به تدریج به زندگی باز میگردد، دوستانش به او کمک میکنند هنرجویانی پیدا کند. اما عشقی بین او و همسر دکتر آنا ایجاد میشود. هم کریستوف و هم آنا، به سختی شور و شوق و خیانت به دوست و شوهرشان را تجربه میکنند. آنها که قادر به دست کشیدن از یکدیگر نیستند، اقدام به خودکشی میکنند.
پس از اقدام ناموفق برای خودکشی، آنا به شدت بیمار میشود و کریستوف از شهر فرار میکند. او در مزرعهای منزوی به کوهستان پناه میبرد و در آنجا دچار بحران روحی شدیدی میشود. او مشتاق خلق کردن است، اما نمیتواند. این موضوع باعث میشود احساس کند در آستانه جنون است. درنهایت ژان کریستوف ده سال بزرگتر از این آزمون بیرون میآید و احساس آرامش به دست میآورد.
کریستوف دوباره موسیقی مینویسد و به زودی شهرت جهانی پیدا میکند. اما تنها تعداد کمی به آخرین ساختههای جسورانه کریستوف دسترسی دارند و او شهرت خود را مدیون کارهای قبلی است. این احساس که هیچکس او را درک نمیکند، تنهایی کریستوف را تشدید میکند.
تا این که کریستوف با یکی از شاگردان قدیمیاش به نام گریس ملاقات میکند و عاشق او میشود و رویای ازدواج با او را در سر میپرورانند. اما پسر گریس به هر طریق ممکن میخواهد مانع ازدواج مادرش شود به همین دلیل تظاهر به تشنج عصبی و سرفه میکند. در نهایت او واقعاً به شدت بیمار میشود و فوت میکند. گریس خود را به خاطر مرگ پسرش سرزنش میکند و نمیتواند تحمل کند و او هم پس از پسرش میمیرد.
کریستوف با از دست دادن زن محبوب خود احساس میکند که چگونه رشته نازکی که او را با زندگی وصل میکند پاره شده است. اما در این لحظه است که عمیقترین آثار را خلق میکند. او که دیگر برای زندگی انگیزهای ندارد میخواهد فقط کمی زمان داشته باشد تا دختر معشوق درگذشتهاش، با پسر اولیویه ازدواج کند.
این دو جوان عاشق یکدیگر شدند و کریستوف در تلاش است عروسی آنها را ترتیب دهد. او مدتهاست که حالش خوب نیست، اما آن را پنهان میکند و نمیخواهد روز شادی را برای آنها تاریک کند.
قدرت کریستوف در حال کاهش است. ژان کریستوف در حال مرگ تنها در اتاقش دراز میکشد و ارکستری نامرئی را میشنود که سرود زندگی را مینوازد. او دوستان، عشاق، مادر درگذشته خود را به یاد میآورد و برای پیوستن به آنها آماده میشود. ژان کریستوف میگوید: “این آکوردی است که به دنبالش بودم. دروازهها باز میشوند. “
اگر به خواندن کتابهای کلاسیک علاقه دارید، خواندن مقاله خلاصه کتاب زیر میتواند برایتان جالب باشد.
خلاصه کتاب جنایت و مکافات
جنایت و مکافات، شناختهشدهترین اثر داستایوفسکی است که در آن به طرز ماهرانهای، انجام قتل توسط یک دانشجوی فقیر و عذاب وجدان بعدی او را به تصویر میکشد.
نقد کتاب ژان کریستوف
کتاب “ژان کریستوف” بر اساس انگیزههای ثابت و اصول اخلاقی – تولد دوباره از طریق مرگ، پیروزی در شکست، شکست در پیروزی نوشته شده است. شخصیت اصلی یک نابغه موسیقی است که شخصیت او الهام گرفته از خود نویسنده و بتهوون است به گونهای که میتوان گفت ژان کریستوف “بتهوون مدرن” است.
این کتاب در مورد مبارزه بین یک نابغه موسیقی با خودش، هنر و جامعه است و سیر تحول یک موسیقیدان آلمانی را در بسیاری از مبارزات هنری نشان میدهد.
ژان کریستوف، قهرمان داستان، شخصیتی پر از تناقض است، هنرمندی فوقالعاده صمیمانه و سرشار از اشتیاق به زندگی، اما جهان متخاصم او را اشتباه درک میکند.
دوستی بین ژان کریستوف آلمانی و اولیویه فرانسوی نماد “هماهنگی متضادها” است که رولان معتقد بود در نهایت میتواند بین ملتهای سراسر جهان برقرار شود.
رولان از ستایشگران لئو تولستوی بود، و مانند جنگ و صلح، بخش بسیار زیادی از آثارش به افکار نویسنده در موضوعات مختلف اختصاص یافته است مانند: موسیقی، هنر، ادبیات، فمینیسم، نظامیگری، شخصیت ملی و تغییرات اجتماعی در جمهوری سوم، که عمدتاً به کرافت نسبت داده میشود. اگرچه رولان منکر این که ویژگیهای مشترک زیادی با آهنگساز داستانی خود دارد، نشده است.
جنبههای آموزشی ژان کریستوف مورد انتقاد بسیاری از خوانندگان قرار گرفته است. رولان در استفاده زیاد از جزئیات واقعی، از روشهای پیشینیان طبیعتگرا پیروی کرده است.
جملاتی از متن ژان کریستوف
“سنگها همه جا سخت هستند.”
“اما شاید در ما نیروهایی غیر از ذهن و قلب، حتی غیر از حواس وجود داشته باشد. نیروهای اسرارآمیزی که در لحظاتی که دیگران در خواب هستند، ما را تحت تأثیر قرار میدهند و شاید چنین نیروهایی بود که ملکیور در اعماق آن چشمان رنگ پریده پیدا کرده بود، هنگامی که یک روز غروب دختری را در ساحل رودخانه دیده بود و در نیزارها کنار او نشسته بود”
“هیچ چیز به اندازه عشقی که مقصد معینی نداشته باشد، فرساینده نیست.”
“جزیرههای خاطره شروع به بالا رفتن از رودخانه زندگی او میکنند. در ابتدا آنها جزایر کوچک ناشناختهای هستند، صخرههایی که فقط در بالای سطح آبها دیده میشوند. گرداگرد آنها و پشت سر در گرگ و میش سحر، ورقه بزرگ آب ناآرام کشیده شده است. سپس جزایر جدیدی که خورشید آنها را به طلا تبدیل میکند، دیده خواهند شد.”
“خروش رودخانه، از پشت خانه، به گوش میرسد. از سپیده دم، باران بر شیشههای در و پنجره میکوبد. باریکه آب، از گوشه ترکدار شیشه، برآن روان میشود. روز زرد فام اندک اندک میمیرد. هوای اتاق سنگین است، نه گرم و نه سرد. نوزاد در گهوارهاش دست و پا میزند. هرچند پیرمرد، برای درون آمدن، پای افزایش را کنار در رها میکند، گامهایش، تخته کف اتاق را به ناله میآورد. کودک به گریه میافتد. مادر در بستر خم میشود تا او را آرام کند. پدر بزرگ، کورمال، چراغ را روشن میکند، تا کودک از تاریکی شب نهراسد. نور چراغ، بر چهره سرخ و خشن و چشمان درخشان و ریش سفید و زبر ژان – میشل پیر میتابد.”
“هر نژادی، هر هنری، ریاکاری خاصی دارد. خوراک این جهان اندکی حقیقت است و بسیاری دروغ. روح آدمیناتوان است و تاب حقیقت ندارد؛ دین او، اخلاق او، سیاست او، شاعران و هنرمندان او باید آن را در لفافهای از دروغ بپوشانند و پیش او بگذارند. این دروغها با روح هر نژادی سازگاری دارد، و در هر یک متفاوت است و همان است که سبب میشود ملتها اینقدر به دشواری یکدیگر را بفهمند و اینقدر به آسانی همدیگر را تحقیر کنند. حقیقت نزد همه یکی است؛ ولی هر ملتی دروغهای خاص خود را دارد که بدان نام ایدهآلیسم مینهد.”
“جرأت کنید راست و حقیقی باشید. جرأت کنید زشت باشید! اگر موسیقی بد را دوست دارید، رک و راست بگویید. خود را همان که هستید نشان بدهید. این بزک تهوع انگیز دورویی و دو پهلویی را از چهره روح خود بزدایید، با آب فراوان بشوئید…”
“چه خوب بود که آدمی میتوانست وقتی درد و مصیبتی دارد، ماهها بخوابد و چندین ماه بعد، آسوده و تازه نفس از خواب برخیزد. اما هیچ کس نمیتواند چنین کاری بکند؛ و باید بیدار ماند و درد کشید و با دردهای خود کنار بیاید.”
“بیشتر مردم در حقیقت در بیست یا سی سالگی میمیرند! اگرچه به ظاهر زنده میمانند اما دیگر چیزی یاد نمیگیرند و انعکاسی از گذشته خود میشوند و در سالهای بعدی خودشان را تکرار میکنند و ماشینوار آن چه را که بیش از بیست یا سی سال یاد گرفتهاند، ناشیانه و به شکلی بدتر به نمایش در میآورند!”
“آن که دوستش داریم همه گونه حقی برما دارد. حتی حق آن را دارد که دیگر دوستمان نداشته باشد. نمیتوان از او رنجشی به دل گرفت بلکه تنها باید از خود رنجید که چرا باید آنقدر کم شایسته محبت باشیم که دوست ما را ترک کند و این خود رنجی کشنده است.”
معرفی نویسنده
رومن رولان، (متولد ۲۹ ژانویه ۱۸۶۶، – درگذشته ۳۰ دسامبر ۱۹۴۴)، رماننویس، نمایشنامهنویس و مقالهنویس فرانسوی بود. رولان شخصیت ایدهآلیستی داشت عمیقاً به صلحطلبی، مبارزه با فاشیسم و جستجو برای صلح جهانی باور داشت و در نهایت تحلیل نبوغ هنری او در سال ۱۹۱۵ جایزه نوبل ادبیات را دریافت کرد.
این نویسنده فرانسوی در ژانویه ۱۸۶۶ در شهر کلامسی در خانواده یک سردفتر به دنیا آمد. او از کودکی به تاریخ موسیقی علاقه داشت و پیانو مینواخت. فارغ التحصیل لیسیوم معتبر در کلامسی و دبیرستان عالی نرمال در پاریس است.
پس از فارغ التحصیلی، دو سال در ایتالیا زندگی کرد و در آنجا به تحصیل در رشته هنر پرداخت. رومن رولان پس از سفر به ایتالیا، ابتدا تاریخ موسیقی را در مدرسه عالی عادی تدریس کرد، و سپس در سال ۱۹۰۳ در دانشگاه پاریس تدریس کرد.
در سال ۱۹۱۲ رومن رولان خود را از تدریس بازنشسته کرد و برای بهبود وضعیت بدنی خود سالهای زیادی را در سوئیس گذراند. او در سوئیس بود که جنگ جهانی اول در تابستان ۱۹۱۴ آغاز شد.
جنگ نویسندگی، دوستی و نفوذ او را به دو قسمت تقسیم کرد. برای هموطناناش به عنوان فردی ترسو شناخته می شد زیرا در زمانی که وطنش به او نیاز داشت آن را رها کرد. با وجود این حملات، رولان همچنان در سوئیس ماندگار شد و کار خود را مطابق با انترناسیونالیسم انجام داد.
در سال ۱۹۱۹، رومن رولان به علت آن که مادرش به شدت بیمار بود، به پاریس بازگشت. پس از مرگ مادرش دوباره به سوئیس بازگشت و از سال ۱۹۲۲ تا ۱۹۳۸ به همراه پدر و خواهرش در آنجا ساکن شد و در این دوره به سوسیالیسم و ادیان شرقی علاقهمند شد.
پس از آن رولان به شهر کوچکی در فرانسه نزدیک زادگاهش رفت و در آنجا به نوشتن ادامه داد و بعداً به دلیل فعالیتهای ضد نازی در حصر خانگی قرار گرفت و در ۳۰ دسامبر ۱۹۴۴ در خانه درگذشت.
رومن رولان میراث متنوعی از خود به جای گذاشته است که شامل نمایشنامهها، مقالات، رمانها، خاطرات و زندگی نامههای افراد مختلفی می شود. برخی از آثار رولان عبارتند از:
- نمایشنامههای تراژدیهای ایمان، تئاتر انقلاب، لیلولی
- زندگینامههای بتهوون، هندل، میکل آنژ، زندگانی تولستوی، گاندی و میت
- رمانهای ژان کریستوف، جان شیفته، کولا برونیون، سفر درونی
- و مجموعه مقالات فراتر از جنگ، پیغمبران هند جدید، داستانهای زیبای من، پیشگامان، یادداشتهای زمان جنگ، خاطرات جوانی و جزیرهای در توفان
اگر به خواندن آثار کلاسیک و برترین کتابهای جهان علاقه دارید با دانلود اپلیکیشن ذهن میتوانید مجموعهای از برترین کتابها را در کمترین زمان مطالعه نمایید.