فهرست مطالب
کتاب عشق سال های وبا اثری است که روایتی جدید و متفاوتی را از عشق بیان میکند. در کتاب دو جوان با نام فلورنتینو آریزا و فرمینا دازا عاشق هم میشوند. هنگامی که فرمینا سرانجام ازدواج با یک پزشک ثروتمند را انتخاب میکند، فلورنتینو ویران میشود اما او هنوز هم یک عاشق است.
شوهر فرمینا بالاخره میمیرد و فلورنتینو عمداً در مراسم تشییع جنازه شرکت میکند. پنجاه سال، نه ماه و چهار روز پس از اولین اظهار عشق خود به فرمینا، او دوباره این کار را انجام میدهد. برای مطالعه خلاصه کتاب عشق سال های وبا با ما همراه باشید.
مشخصات کتاب عشق سال های وبا
- عنوان اصلی: Love in the Time of Cholera
- نویسنده: گابریل گارسیا مارکز
- کشور: کلمبیا
- سال انتشار: ۱۹۸۵
- ژانر: رمان، داستان
- مناسب برای: جوانان و بزرگسالان
- مترجم و انتشارات: این کتاب در ایران توسط ناشران و مترجمان بسیاری کار شده است.
- امتیاز کتاب: ۳.۹۲ از ۵ (براساس وبسایت goodreads.com)
خلاصه عشق سال های وبا
عشق سال های وبا در روز درگذشت دکتر جوونال اوربینو آغاز میشود. او یک پزشک بسیار موفقی است که کارهای زیادی برای شهر کارائیب که در آن زندگی میکند انجام داده است، بنابراین مرگ او تأثیر زیادی در این شهر داشته است.
دو نفری که بیشتر تحت تأثیر قرار میگیرند، فرمینا دازا، بیوه وی و فلورنتینو آریزا، مردی که پنجاه و یک سال در انتظار مرگ او بود. فلورنتینو اولین عشق فرمینا بود. در دوران نوجوانی، طی یک دوره چهار ساله، تقریباً هر روز از طریق پست با یکدیگر مکاتبه میکردند؛ اما فرمینا پس از بازگشت از سفری که پدرش وی را وادار کرد تا فلورنتینو را فراموش کند، دریافت که او هیچ احساسی به او ندارد و عشق او فقط یک توهم بوده است.
فلورنتینو ناامید شد و وقتی فهمید که فرمینا قصد دارد با دکتر جوونال اوربینو ازدواج کند، قول داد که در انتظار مرگ دکتر اوربینو بنشیند تا بتواند فرمینا را دوباره به دست آورد. فلورنتینو به دنبال برنامه خود، در شرکت قایقرانی شغلی به دست میآورد.
به لطف اراده بالا و کمک دوستش لئونا، فلورنتینو به سرعت پیشرفت میکند. او از عشق جنسی برای تسکین درد خود نسبت به فرمینا استفاده میکند و در طول زندگی خود ۶۲۲ رابطه عاشقانه را تجربه میکند؛ اما با تمام این اوصاف او هرگز فرمینا را فراموش نمیکند، وقتی میبیند خودش و فرمینا در حال پیر شدن هستند، ترس از دست زمان تمام وجودش را میگیرد و بیشتر آشفته میشود.
در همین حال، دکتر اوربینو و فرمینا زندگی راحتی را با یکدیگر تجربه میکنند و آنها کاملاً یکدیگر را درک کرده و کاملاً به یکدیگر وابستهاند اما عشق آنها بی عیب و نقص نیست. فرمینا خانه داری را دوست ندارد. علاوه بر این، دکتر اوربینو به مدت چهار ماه، عاشق یک بیمار میشود و او نمیتواند با گناه خود زندگی کند اما این زوج در بیشتر موارد خوشحال هستند.
بنابراین فرمینا هنگام مرگ بسیار پریشان میشود. وقتی فلورنتینو در هنگام مراقبت برای دکتر اوربینو به او نزدیک شده و عشق غیرقانونی خود را اعلام میکند، او منزجر شده و او را بیرون میندازد. فلورنتینو به راحتی تسلیم شود. او هفتهها در نا امیدی به سر می برد تا اینکه نامهای از فرمینا دریافت میکند که پر از نفرت و عصبانیت است. او از این فرصت استفاده میکند و به او نامهای مینویسد و علاقههای غیر شخصی به زندگی، عشق، پیری و مرگ را نشان میدهد.
فرمینا تحت تأثیر آنها قرار میگیرد. وقتی او را در مراسم یادبود بزرگداشت سالگرد مرگ شوهرش میبیند، از او به خاطر حضور در آنجا تشکر میکند. در طول سال آینده، فلورنتینو و فرمینا به آرامی از طریق دیدارهای هفتگی و نامههای مکرر با یکدیگر رابطه دوستی برقرار میکنند.
پس از چند فاجعه شخصی، فلورنتینو پیشنهاد میکند که آنها به یک سفر با قایق در رودخانه بروند. او موافقت میکند و آنها با هم سفر را آغاز میکنند. هنگامی که در قایق هستند، روابط آنها به آرامی شروع میشود اما در طول یک هفته که سوخت قایق تمام شده و در گرمای شدید بیحرکت مانده است، آنها عشق خود را پیدا میکنند.
جملات معروف از کتاب عشق سال های وبا
«او از خود دفاع میکرد و حرف از عشق میزد، مهم نیست که چه چیز دیگری باشد، این یک استعداد طبیعی است.»
«تنها حسرت من از مردن این است که این عشق نیست.»
«خرد وقتی به سراغ ما میآید که دیگر نتواند هیچ فایدهای داشته باشد.»
«او زشت و غمگین است اما تمامی وجودش عشق است.»
«او پرتگاه ناامیدی را احساس کرد.»
«آرام باش! خدا در خانه منتظر تو است.»
«او هرگز تصور نمیکرد که کنجکاوی یکی از نقابهای عشق باشد.»
«فقط خدا میداند که چقدر دوستت دارم.»
«او میدانست که بیش از هر چیزی او را دوست دارد، بیش از هر چیزی در جهان اما فقط به خاطر خودش.»
«هیچ شکوه و عظمت دیگری از مرگ برای عشق وجود ندارد.»
.
نقد کتاب عشق سال های وبا
برجستهترین مضمون این رمان حاکی از آن است که عشق ورزی یک بیماری واقعی است آفتی قابل مقایسه با وبا! فلورنتینو آریزا به دلیل ابتلا به وبا، از بیماری خود رنج میبرد، در حالی که آرزوی فرمینا را به همراه دارد و هم درد جسمی و هم روحی را تحمل میکند.
فلورنتینو از نگرانی چنان مریض است که فرمینا به اظهار عشق او پاسخ نخواهد داد. فلورنتینو درد عاطفی خود را با عذاب جسمی پیچیده میکند، وقتی بعد از خوردن گل و نوشیدن ادکلن استفراغ میکند تا شاید بوی فرمینا را دوباره حس کند.
میتوان ادعا کرد که بیماری فلورنتینو از نظر جسمی، به روانشناختی میرود زیرا اگرچه او در قلب و معده خود بیمار است اما از نظر روانی آشفته است. مضمون عشق به عنوان یک آفت در آخرین فصل کتاب به اوج خود میرسد که در آن فلورنتینو به ناخدای کشتی که خود و فرمینا در آن هستند، دستور میدهد به دروغ اعلام کنند که شیوع وبا در آن وجود دارد.
گرچه موردی از وبا در کشتی وجود نداشته است اما این ادعا کاملاً نادرست نیست. چهار روز پیش اشتیاق او مانند آفت کشنده وبا همچنان پابرجا بوده است زیرا فلورنتینو به معنای واقعی کلمه گرفتار عشق است.
ترس و عدم تحمل پیری و مرگ
پیری و مرگ مفاهیم برجستهای هستند که ابتدا با مرگ ارمیا سن آمور پدیدار میشوند و در کل رمان گسترش مییابند. دکتر اوربینو با دیدن جسد سن آمور متوجه میشود که مرگ یک احتمالی دائمی نیست، همانطور که او همیشه تصور میکردِ اما برای اولین بار در زندگی طولانی خود، به طور واقعی و کامل، درک میکند که مرگ واقعی است.
این سرنوشت برگشت ناپذیر و فوری دکتر اوربینو که زمانی مردی با قدرت و با اقتدار بود، در سنین پیری و شرایط جسمی ناتوان کنندهاش، مجبور است از توالت فرنگی استفاده کند. در سنین پیری، دکتر که اکنون رنجور و وابسته است، ذهن و بدن او با هم مشکل دارند و این تغییرات نشانههای ترسناکی هستند که نشان میدهند او به زودی تسلیم مرگ خواهد شد.
پس از دریافت پاسخ فرمینا به حرفه عشق خود، فلورنتینو کاملاً در رختخواب مانند یک مرد مرده دراز کشیده است. درواقع، فلورنتینو نیز مانند فرمینا در حال پیر شدن است و اکنون باید از بیعدالتیهای پیری رنج ببرد زیرا او یک بار مجبور به تحمل بی عدالتیهای جوانی خود شده بود. تعصب زیادی نسبت به افراد مسن وجود دارد.
آمریکا به اخبار هوشیارانه فلورنتینو مبنی بر اینکه قصد ازدواج دارد میخندد زیرا او پیرمرد است و از نظر خودش و از نظر عامه، افراد مسن ازدواج نمیکنند. عاشق بودن در پیری یک قانون نانوشته اجتماعی به نظر میرسد.
.
رنج به نام عشق
در طول پنجاه و یک سال و نه ماه و چهار روزی که فلورنتینو جدا از فرمینا زندگی کرده است، به نظر میرسد او از دردی که عشق جبران ناپذیرش متحمل شده لذت میبرد. به طرز عجیبی، فلورنتینو از رنجی که برای عشق متحمل میشود، لذت خواهد برد.
عذاب رمانتیکی که فلورنتینو از آن رنج میبرد او را حفظ میکند زیرا او احساس ناراحتی خود را یک تجربه لذت بخش و تقویت کنندهای میداند که او را به آرزوی نهایی خود میرساند. فرمینا وقتی لورنزو دازا او را با اسلحه تهدید میکند و به او میگوید از دخترش دور باش، فلورنتینو او را به چالش میکشد و اعلام میکند که هیچ چیز نجیبتری جز مرگ برای عشق نیست.
فلورنتینو از درد و رنجی که هنگام عاشق شدن احساس میکند، لذت میبرد و هنگامی که گل را میبلعد آن را تحریک میکند زیرا اگر نمیتواند با فرمینا باشد، باید چیزی را احساس کند، حتی اگر این درد باشد. گلها مانند عشق او به فرمینا، او را به شدت بیمار میکنند و عذاب شدید روحی و جسمی را به او متحمل میشوند.
درسهایی از کتاب عشق سال های وبا
عشق سال های وبا نوشته گابریل گارسیا مارکز کتابی بسیار دلچسب است. دنیایی که ما در آن زندگی میکنیم نیاز به فداکاری دارد و کتاب مستلزم نویسندهای روشنفکر مانند گارسیا مارکز است تا آن را از نابودی نجات دهد. این رمان بر اساس زندگی، عشق، مرگ و کهولت نوشته شده است.
بهترین پیامی که این کتاب به ما میآموزد این است که عشق را نباید ناامید کرد. زندگی پُر از شانس است. هنگامی که در زندگی با موانعی روبرو میشوید، نباید ناامید شوید، هرچند نیمی از آن را با رنج و اندوه باشد.
زیباترین چیز این است که منتظر زمان مناسب باشید. باید سعی کرد صبر و شکیبایی خود را به بهترین نحو انجام دهد زیرا روزی ثمره صبر آنها به بار میآید. این همان درس مشابهی است که پس از خواندن کتاب میتوانید دریافت کنید. فلورنتینو بهترین نقشها را در این زمینه ایفا میکند زیرا او صبر خود را افزایش داده است.
او در نهایت پاداش آن را دریافت می کند. او قسم میخورد که وفادار بماند و منتظر میماند تا معشوق به سوی او بازگردد. عشق حقیقی را پایانی نیست. مهم نیست که دو عاشق چقدر فاصله دارند و از یکدیگر فاصله میگیرند. اگر آنها احساسات خالص نسبت به یکدیگر را در قلب خود نگه دارند، عشق آنها هرگز از بین نمیرود بلکه قویتر میشود.
برای به دست آوردن چیزی باید در عوض چیزهای زیادی را از دست داد، مانند زمان، سن و غیره! فلورنتینو دقیقاً مصداق چنین چیزی است؛ او جوانی و زمان خود را هدر داد و در جوانی رنج کشید اما در پایان عشق خود را در دوران پیری به دست آورد. هیچ راه میانبری برای به دست آوردن چیزی وجود ندارد. اگر کسی محکم و متعهد بماند، پاداش از آن اوست.
نویسنده کتاب عشق سال های وبا
گابریل گارسیا مارکز در آراکاتاکا، کلمبیا در ۶ مارس ۱۹۲۸ در گابریل الیجیو گارسیا و لوئیسا سانتیاگا مارکز در گارسیا متولد شد. در سال ۱۹۴۰، گارسیا مارکز جوان با بورسیه به Liceo Nacional de Zipaquira، دبیرستانی در نزدیکی بوگوتا رفت.
چند سال بعد او در دانشکده حقوق در Universidad Nacional در پایتخت ثبت نام کرد. ناآرامیهای سیاسی در سال ۱۹۴۸ دانشگاه را تعطیل کرد و گارسیا مارکز به دانشگاه کارتاژنا منتقل شد اما هرگز فارغ التحصیل نشد.
در عوض او نویسنده روزنامه Cartagena Universal شد. تا سال ۱۹۵۵ او روزنامه نگار مشهور در Espectador در بوگوتا بود. از سال ۱۹۵۶ تا ۱۹۵۸ او داستان نویسی را شروع کرد و یک روزنامه نگار مستقل در پاریس، لندن و کاراکاس و ونزوئلا بود.
او در مارس ۱۹۵۸ به بارانکیلا بازگشت تا با عشق دوران کودکیاش مرسدس بارچا ازدواج کند. آنها به کاراکاس نقل مکان کردند، جایی که گارسیا مارکز در مجله Momento کار میکرد. گارسیا مارکز و خانوادهاش در سال ۱۹۶۱ به شهر نیویورک نقل مکان کردند. او مدت کوتاهی در شعبه پرنسا لاتینا در آنجا کار کرد اما سپس استعفاء داد تا از جنوب ایالات متحده بازدید کند و در مکزیکوسیتی به دنبال کار فیلمسازی باشد.
سپس در سال ۱۹۶۳ در شعبه مکزیکو سیتی والتر تامپسون مشغول به کار تبلیغاتی شد. در همین حین، کار نویسندگی او به طور جدی و موفقیت آمیزی شروع کرد. در سال ۱۹۶۷ او آنچه را که شاهکار او محسوب میشود، یعنی رمان صد سال تنهایی را منتشر کرد. این رمان، همراه با بسیاری دیگر از آثار گارسیا مارکز، نمونهای از «رئالیسم جادویی» محسوب میشود، ژانری از داستان که حوادث اسرارآمیز، فوق طبیعی و حتی سورئال را با واقعیتهای سخت سیاسی و اجتماعی زندگی آمیخته است.
هنگامی که گارسیا مارکز در سال ۱۹۸۲ جایزه نوبل ادبیات را دریافت کرد، آکادمی سوئد خاطرنشان کرد: «هر اثر جدید او به عنوان یک رویداد با اهمیت جهانی توسط منتقدان و خوانندگان دریافت میشود، به بسیاری از زبانها ترجمه شده و در اسرع وقت به صورت منتشر میشود.» نویسنده از زمان دریافت نوبل چندین رمان دیگر منتشر کرده است که بهترین آن عشق سالهای وبا در ۱۹۸۵ است. از این کتاب چندین فیلم و سریال ساخته شده است.
هر کتاب تجربهای متفاوت است که دیدگان خواننده را به روی عمیقترین رویدادهای زندگی باز میکند!
همین الان اپلیکیشن ذهن رو دانلود کن 👇