روانشناسی رفتارگرا چیست؟

روانشناسی رفتارگرا چیست

فهرست مطالب

تا به حال به این فکر کرده‌اید که چه چیزی باعث ایجاد رفتارها در انسان می‌شود؟ آیا این ذهن انسان است که منشا رفتارها است یا محیط است که رفتارها را تعیین می‌کند؟ روانشناسی رفتارگرا مکتبی در روانشناسی که صرفا به بررسی تاثیر محیط بر رفتار انسان‌ها می‌پردازد.

روانشناسی رفتارگرا که به عنوان رفتارگرایی نیز شناخته می‌شود، یک مکتب روانشناسی است که بیان می‌کند همه رفتارها از طریق تعامل با محیط و از طریق فرآیندی به نام شرطی سازی آموخته می‌شوند.

روانشناسی رفتارگرا به دنبال شناسایی قوانین قابل مشاهده و قابل اندازه گیری است که رفتار انسان (و حیوان) را توضیح می‌دهد. رفتارگرایی فقط به رفتارها به عنوان پاسخ‌هایی در برابر محرک می‌پردازد. زیرا بر خلاف افکار و ناخودآگاه، رفتار را می‌توان به شیوه‌ای سیستماتیک و قابل مشاهده مطالعه کرد.

روانشناسان رفتارگرا، این مفاهیم را برای کمک به بیماران جهت ایجاد عادات بهتر و زندگی با اعتیادها و اختلالات به کار می‌برند. در این مقاله به چیستی روانشناسی رفتارگرا و برخی از مفاهیم و کاربردهای مهم آن می‌پردازیم.

روانشناسی رفتارگرا چیست؟ 

به طور خلاصه روانشناسی رفتارگرا مطالعه ارتباط بین ذهن و رفتار است. محققان و دانشمندانی که روانشناسی رفتارگرا را مطالعه می‌کنند، سعی می‌کنند بفهمند چرا رفتاری را انجام می‌دهیم و به دنبال کشف الگوهایی در اعمال و رفتار ما هستند.

اگر بتوانیم با کمک روانشناسی رفتارگرا رفتار انسان‌ها را پیش‌بینی کنیم، می‌توانیم عادت‌های بهتری را در زندگی فردی بسازیم، محصولات بهتری را برای شرکت‌ها ایجاد کنیم و فضاهای زندگی بهتری را برای جوامع توسعه دهیم.

علاوه بر این، طرفداران این مکتب روانشناسی باور داشتند که هر کار یا رفتاری را می‌توان با شرطی‌سازی مناسب، بدون توجه به ویژگی‌های فردی و الگوهای تفکر فرد، ایجاد یا اصلاح کرد.

رفتارگرایی بر این ایده متمرکز است که همه رفتارها از طریق تعامل با محیط آموخته می‌شوند و می‌گوید که عوامل ذاتی یا ارثی تأثیر بسیار کمی ‌بر رفتار دارند. زیرا رفتار را می‌توان بدون اشاره به وقایع ذهنی یا فرآیندهای روانشناختی داخل ذهن توصیف و توضیح داد. در واقع از نظر روانشناسی رفتارگرا منبع و منشأ رفتار در محیط  قرار دارد و نه در ذهن.

رفتارگرایی برخلاف روانشناسی مدرن است و بر رفتار قابل مشاهده انسان به عنوان ابزاری برای مطالعه روان انسان تمرکز می‌کند. زیرا رفتار را می‌توان بدون اشاره به وقایع ذهنی یا فرآیندهای روانشناختی داخل ذهن توصیف و توضیح داد.

روانشناسی رفتارگرا چیست

در واقع رفتارگرایان از ذهن گرایان به دلیل ناتوانی‌شان در ارائه شواهد تجربی برای حمایت از ادعاهای خود انتقاد می‌کردند. مکتب فکری رفتارگرا معتقد است که رفتارها را می‌توان به صورت علمی ‌بدون توسل به رویدادهای فیزیولوژیکی درونی یا ساختارهای فرضی مانند افکار و باورها توصیف کرد، و رفتار را به حوزه تمرکز مولدتری برای درک روان‌شناسی انسان یا حیوان تبدیل می‌کند.

توجه داشته باشید که با وجود اینکه رفتارگرایان وجود افکار و احساسات را می‌پذیرند، اما ترجیح می‌دهند آن‌ها را مطالعه نکنند زیرا فقط رفتار قابل مشاهده (یعنی بیرونی) را می‌توان به طور عینی و علمی‌ اندازه‌گیری کرد.

روانشناسان و مشاوران شاغل در زمینه رفتارگرایی معمولاً بیماران را ارزیابی می‌کنند و رویکردهای درمانی را با پشتیبانی قوی از تحقیقات قبلی ابداع می‌کنند. کار آن‌ها به بیماران کمک می‌کند تا به طیف وسیعی از مسائل از جمله:

تاریخچه روانشناسی رفتارگرا 

اولین جوامع بشری بدون شک از کاربرد سیستماتیک پاداش و تنبیه به عنوان ابزاری مؤثر برای کنترل رفتار استفاده می‌کردند. اهلی کردن حیوانات در ماقبل تاریخ و ارجاعات متعدد تاریخی به مهارت مربیان حیوانات، بیانگر شکلی از روانشناسی رفتارگرا از گذشته‌های دور است.

بنابراین، اگر اصطلاح روان‌شناسی رفتارگرا را تنها به معنای مجموعه‌ای از تکنیک‌های مفید برای پیش‌بینی و کنترل رفتار در نظر گرفته شود، آن‌گاه تاریخچه آن به اندازه تاریخ بشر است.

با این حال روانشناسی رفتارگرا صرفا مجموعه‌ای از روش‌ها برای کنترل رفتار نیست و موضوعات بیشتری را در برمی گیرد. رفتارگرایی به معنای امروزی آن در اوایل دهه ۱۹۰۰، عمدتاً در پاسخ به سایر مکاتب فکری رایج در آن زمان ظهور کرد از جمله روانشناسی فرویدی که بر اهمیت افکار و تمایلات ناخودآگاه تأکید داشت.

رفتارگرایان اولیه قصد داشتند روان‌شناسی را به یک رشته علمی‌ عینی‌تر تبدیل کنند که مانند زیست‌شناسی یا شیمی، به جای پدیده‌های درونی غیرقابل مشاهده‌ای که فروید و معاصرانش برای آن‌ها اولویت قائل بودند، بر پدیده‌های قابل مشاهده و اندازه‌گیری تمرکز داشته باشد.

رفتارگرایان کلاسیک منکر این نبودند که انسان‌ها دارای افکار و احساسات هستند. بلکه آن‌ها استدلال می‌کردند که چون احساسات درونی را نمی‌توان اندازه گیری یا مستند کرد، برای مطالعه روان انسان باید رفتار انسان را مورد بررسی قرار دارد.

رفتارگرایی برای چندین دهه بر روانشناسی تجربی تسلط داشت و امروزه نیز می‌توان تأثیر آن را احساس کرد. رفتارگرایی تا حد زیادی مسئول ایجاد روانشناسی به عنوان یک رشته علمی ‌از طریق روش‌های عینی و به ویژه آزمایش است.

سیر تحول روانشناسی رفتارگرا

در ادامه سیر تحول روانشناسی رفتارگرا را بررسی خواهیم کرد.

سیر تحولات رفتارگرایی

ایوان پاولوف

 پدر شرطی سازی کلاسیک

ایوان پاولوف یک فیزیولوژیست روسی بود که در هنگام آزمایش بر روی گوارش سگ‌ها، متوجه شرطی شدن و ترشح بزاق سگ با دیدن محرک (ظرف غذا) شد. سپس با اضافه کردن یک محرک دیگر مانند صدا و نور سعی کرد سگ را نسبت به آن محرک شرطی نماید. با انجام این آزمایش پاولوف اساس شرطی سازی کلاسیک را بنا نهاد.

جان واتسون 

پدر رفتارگرایی 

انتشار کتاب رفتارگرایی او نقطه مهمی‌ در این زمینه و یکی از اولین کتاب‌های روانشناسی رفتارگرا بود. واتسون اصول شرطی سازی کلاسیک را برای انسان‌ها به کار برد و معتقد بود که شرطی سازی کلاسیک برای توصیف و توضیح همه فرآیندهای یادگیری در همه گونه‌ها ضروری و کافی است.

واتسون از طریق رویکرد رفتارگرایانه خود، تحقیقاتی را بر روی رفتار حیوانات، تربیت کودک و تبلیغات انجام داد و برای آزمایش بحث برانگیز «آلبرت کوچک» شهرت پیدا کرد. این آزمایش که در کتاب‌های روان‌شناسی مقدماتی جاودانه شده است و نشان داد که چگونه می‌توان از اصول شرطی‌سازی کلاسیک برای ترساندن یک پسر ۱۱ ماه به نام آلبرت از موش سفید استفاده کرد.

واتسون و راینر ابتدا یک موش سفید را به آلبرت دادند و مشاهده کردند که نمی‌ترسد. سپس موش سفید را به او دادند و با یک میله آهنی صدای وحشتناکی درآوردند. آلبرت با گریه پاسخ داد و این مرحله چندین بار تکرار شد.

سرانجام، واتسون و راینر موش سفید را به تنهایی به آلبرت نشان دادند. این بار آلبرت با دیدن موش سفید ترسید. در ادامه، واتسون برای اینکه ببیند آیا این ترس به اشیاء دیگر منتقل شده است یا خیر، یک خرگوش، یک سگ و یک کت خز به آلبرت داد و مشاهده کرد که آلبرت کوچک با دیدن همه آن‌ها گریه کرد.

این مطالعه نشان داد که چگونه احساسات می‌توانند به پاسخ‌های شرطی تبدیل شوند.

بوروس فردریک اسکینر

پدر رفتارگرایی رادیکال

رفتارگرایی رادیکال با انتشارات مقاله اسکینر در سال ۱۹۳۸ به نام “رفتار ارگانیسم‌ها” متولد شد. اسکینر نیز مانند واتسون یک رفتارگرا بود و بر چگونگی تأثیرپذیری رفتار از پیامدهای آن تمرکز داشت.

اسکینر یک محقق در‌ هاروارد بود و محفظه شرطی سازی عامل را اختراع کرد که عموماً به آن جعبه اسکینر می‌گویند. جعبه اسکینر برای اندازه‌گیری شرطی سازی موجودات (اغلب موش‌ها و کبوترها) با استفاده از تقویت و تنبیه و تعامل منظم آن‌ها با محیط استفاده می‌شود.

در واقع رفتارگرایی رادیکال، فلسفه علم رفتار است. به دنبال درک رفتار به عنوان تابعی از گذشته و محیطی  است. این روش رفتارگرایی رویدادهای خصوصی مثل تفکر، ادراکات و احساسات غیرقابل مشاهده را برای تحلیل رفتار نمی‌پذیرد.

اصول رفتارگرایی

همان‌طور که گفته شد روانشناسی رفتارگرا به جای فرآیندهای فکری، احساسات یا انگیزه‌ها، بر رفتارهای انسانی تمرکز دارد. این شامل اندازه‌گیری رفتارهای خارجی، تجزیه و تحلیل چگونگی مطابقت آن‌ها با محرک‌های محیطی و سپس استفاده از شرطی سازی برای شکل دادن یا تغییر شکل آن واکنش‌ها است.

یکی از مهم‌ترین چیزهایی که از مطالعه روانشناسی رفتارگرا درک خواهید کرد، نظریه، مفهوم و کاربردهای شرطی سازی است. در روانشناسی رفتارگرا دو نوع شرطی سازی وجود دارد: شرطی سازی کنش‌گرا و شرطی سازی کلاسیک که در ادامه آن‌ها را بررسی خواهیم نمود.

شرطی سازی کلاسیک

شرطی سازی کلاسیک بر مبنای آزمایشی است که پاولوف انجام داده است. او مشاهده کرد که می‌توان کاری کرد سگ‌ها در پاسخ به محرک‌های شنیداری یا بینایی نامرتبط بزاق ترشح کنند.

در یکی از آزمایش‌هایش، غذا – که خود باعث ترشح بزاق سگ‌ها می‌شد – مکرراً با صدای سوت جفت می‌شد. سگ‌ها پس از شرطی شدن، فقط با صدای سوت بزاق ترشح می‌کنند، حتی اگر غذا نرسد.

روند کار در شرطی سازی کلاسیک به این صورت است که یک محرک طبیعی با یک محرک خنثی جفت می‌شود تا پاسخی ایجاد کند. تا زمانی که در نهایت، محرک خنثی پاسخ را ایجاد می‌کند، حتی اگر محرک طبیعی دیگر وجود نداشته باشد.

به عنوان مثال، فرض کنید می‌خواهید به کودکی آموزش دهید که در روز مدرسه، بلافاصله لباس بپوشد و به آشپزخانه بیاید. در اینجا زنگ هشدار یک محرک طبیعی است و لباس پوشیدن محرک خنثی خواهد بود. در نهایت، کودک آنقدر به لباس پوشیدن بلافاصله پس از بلند شدن عادت می‌کند که حتی اگر زنگ هشدار به صدا در نیاید، این کار را انجام می‌دهد. این پاسخ شرطی سازی کلاسیک نامیده می‌شود.

این نوع شرطی‌سازی اغلب برای ایجاد عادت‌های جدید یا ترک عادت‌های بد استفاده می‌شود و تا حد زیادی بر پایه تداعی‌ها بنا شده است.

توجه داشته باشید که شرطی‌سازی کلاسیک بی‌خطا نیست. پدیده‌ای به نام انقراض وجود دارد که در آن ارتباطی که بین محرک و پاسخ شرطی ایجاد شده از بین می‌رود. این که چقدر سریع ممکن است این اتفاق رخ دهد به عوامل مختلفی بستگی دارد، مانند قدرت محرک در مراحل اولیه شرطی سازی و مدت زمان شرطی سازی.

شرطی سازی کلاسیک در روانشناسی رفتار گرا

شرطی سازی کنش‌گرا 

شرطی سازی کنش‌گرا پرکاربردترین کاربرد روانشناسی رفتارگرا است. والدین، معلمان و حتی کارفرمایان از آن استفاده می‌کنند. با شرطی سازی کنش‌گرا، فرد در مقابل رفتار یا پاداش می‌گیرد یا مجازات می‌شود.

شرطی سازی کنش گرا بر این اصل بنا شده  است که هر رفتاری نتیجه ای دارد و با تقویت نتیجه می‌توان رفتار را در فرد شرطی نمود.

به عنوان مثال اگر نتیجه کار به طور مداوم بد باشد، فرد رفتارش را متوقف خواهد کرد. اگر نتیجه خوب باشد، رفتار را تکرار می‌کند. این پایه و اساس نحوه آموزش ما به کودکان در جامعه است. همچنین روشی است که اغلب در آموزش حیوانات استفاده می‌شود.

تقویت

به معنای تقویت کردن است و در روانشناسی برای اشاره به هر محرکی که احتمال یک پاسخ خاص را تقویت یا افزایش می‌دهد استفاده می‌شود.

به عنوان مثال، اگر می‌خواهید سگ شما به دستورتان بنشیند، باید هر بار که برای شما می‌نشیند به او غذا بدهید. سگ در نهایت متوجه خواهد شد که نشستن وقتی به او گفته می‌شود، همراه با لذت است. این رفتار باعث تقویت رفتار می‌شود زیرا سگ آن را دوست دارد و در صورت انجام دستور به نشستن، غذا دریافت خواهد کرد.

چهار نوع تقویت وجود دارد: مثبت، منفی، تنبیهی و انقراض.

تقویت مثبت

تقویت مثبت ارائه یک محرک خاص است که باعث انجام رفتار می‌شود. به عنوان مثال، سگی که هنگام نشستن غذا دریافت می‌کند، تقویت مثبت دریافت کرده است. تعریف و تحسین کردن کودک برای تمیز کردن اتاقش، شانس تکرار این رفتار  را افزایش می‌دهد.

رایج‌ترین انواع تقویت مثبت، تحسین و پاداش است و اکثر ما این را هم به عنوان دهنده و هم گیرنده تجربه کرده‌ایم.

تحقیقات نشان داده است که تقویت مثبت قوی‌ترین روش در بین پاسخ‌های شرطی‌سازی کنش‌گرا است. افزودن یک تقویت مثبت برای افزایش پاسخ نه تنها بهتر عمل می‌کند، بلکه به هر دو طرف اجازه می‌دهد تا روی جنبه‌های مثبت موقعیت تمرکز کنند.

تقویت منفی

تقویت منفی زمانی اتفاق می‌افتد که یک محرک (اغلب یک محرک بد، یا ناخوشایند) پس از انجام رفتار توسط آزمودنی حذف شود. تا احتمال وقوع مجدد رفتاری خاص در آینده به دلیل حذف/اجتناب از پیامد منفی افزایش یابد.

نوجوانی را تصور کنید که توسط والدینش سرزنش می‌شود تا زباله‌ها را هر هفته بیرون ببرد. پس از ناراحت شدن به خاطر سرزنش‌ها، بالاخره یک روز کار را انجام می‌دهد و در کمال تعجب، سرزنش متوقف می‌شود. حذف این محرک منفی، تقویت کننده است و احتمال اینکه او در هفته آینده زباله‌ها را بیرون ببرد را افزایش می‌دهد.

تنبیه

به اضافه کردن چیزی ناپسند به منظور کاهش یک رفتار اشاره دارد. متداول‌ترین مثال در این مورد تنبیه کودک (مثلاً کتک زدن) به دلیل بدرفتاری است. کودک شروع به تداعی تنبیه شدن با رفتار منفی می‌کند. کودک تنبیه را دوست ندارد و به همین دلیل برای اجتناب از آن، از این رفتار خودداری می‌کند.

تنبیه، زمانی که بلافاصله پس از رفتار منفی اعمال شود، می‌تواند موثر باشد، اما زمانی که به طور مداوم اعمال نشود، منجر به انقراض می‌شود. تنبیه همچنین می‌تواند پاسخ‌های منفی دیگری مانند خشم و عصبانیت را به همراه داشته باشد.

درک این نکته مهم است که تقویت منفی با تنبیه یکسان نیست. تنبیه شامل ارائه یک محرک بد – یک محرک دردناک یا ناراحت کننده – است برای این که یک رفتار خاص را کاهش می‌دهد. تقویت منفی و مثبت همیشه احتمال یک رفتار خاص را افزایش می‌دهد. تنبیه احتمال یک رفتار را کاهش می‌دهد، اما نمی‌تواند رفتارهای جدیدی را آموزش دهد. این یکی از اشکالات تنبیه کردن زیاد است

  انقراض

شامل حذف چیزی به منظور کاهش یک رفتار است. با برداشتن چیزی، پاسخ کاهش می‌یابد.

توجه داشته باشید تقویت همیشه احتمال انجام یک رفتار خاص را افزایش می‌دهد. از تعامل بین تقویت مثبت و منفی می‌توان برای آموزش کارهای بسیار پیچیده استفاده کرد. در مقابل، هدف تنبیه حذف رفتار نامطلوب است.

شرطی سازی در روانشناسی رفتارگرا

کاربردهای رفتارگرایی

اگرچه در حال حاضر استفاده از روانشناسی رفتارگرا و مطالعات رفتارگرایی به شدت کاهش یافته است، اما هنوز هم برخی از کاربردهای قطعی آن در حال استفاده هستند. بسیاری از درمان‌های مدرن، مانند رفتار درمانی یا مواجهه درمانی، تا حدی بر تکنیک‌های رفتارگرایی تکیه دارند.

برخی از کاربردهای این مکتب روانشناسی که ممکن است برای والدین یا صاحبان حیوانات خانگی بیشتر آشنا به نظر برسند، عبارتند از:

روانشناسی رفتاری درمانی

روانشناسی رفتاری در بسیاری از موقعیت‌ها در کاربردهای درمانی استفاده می‌شود. رایج‌ترین روش رفتارگرایی در درمان کودکان مبتلا به اوتیسم است.

تجزیه و تحلیل رفتاری همراه با شرطی سازی می‌تواند به کودکان مبتلا به بیماری‌های روانی مانند اوتیسم کمک کند تا مهارت‌ها و تکنیک‌های جدید را بیاموزند.

روش‌های دیگری که روان‌شناسی رفتاری در شیوه‌های درمانی اعمال می‌کند عبارتند از درمان بیزاری، مدیریت احتمالی و حساسیت زدایی سیستماتیک در درمان فوبیا.

بهبود شخصی

 بسیاری از افراد اصول روانشناسی رفتارگرا را در زندگی شخصی یا حرفه‌ای خود به کار می‌برند.

تقریباً هر کتاب، مقاله، نکته و ترفندی که در مورد ساختن یا ترک عادت‌ها می‌خوانید بر اساس روانشناسی رفتارگرا است.

بیشتر کتاب‌ها، مقالات و وب‌سایت‌های خودیاری از روش‌های شرطی‌سازی استفاده می‌کنند و راهکارهایی برای تولید انگیزه، ایجاد عادات بهتر، کاهش اهمال کاری یا درک اینکه چرا احساسات خاصی را در محیط‌های خاص تجربه می‌کنید، ارائه می‌کنند.

پس اگر برای ترک عادت‌ها، ایجاد عادات سالم‌تر جدید، آموزش رفتار درست در مقابل اشتباه به فرزندان خود، یا مدیریت کارکنان خود دست و پنجه نرم می‌کنید، بهترین کاری که می‌توانید انجام دهید این است که اطلاعات بیشتری در مورد روانشناسی رفتارگرا به دست آورید.

اگر به دنبال کتابی برای بهبود عادت‌های خود یا از بین بردن عادت‌های بد خود هستید، خواندن کتاب زیر می‌تواند به شما کمک نماید.
‎‎

خلاصه کتاب قدرت عادت

قدرت عادت (۲۰۱۲) توضیح می‌دهد که عادت‌ها چه نقش مهمی در زندگی ما بازی می‌کنند و برای تغییر و بهبود آن‌ها باید چه کاری انجام دهیم.

‎اکنون بخوانید‎

آموزش به کودکان

روانشناسی رفتارگرا نحوه آموزش ما به فرزندانمان را در جامعه امروزی شکل داده است. کل سیستم مدارس دولتی مبتنی بر رفتارگرایی است. در این سیستم کودکان برای یادگیری پاداش دریافت می‌کنند و انجمن‌هایی ساخته می‌شوند تا به آن‌ها در یادگیری مهارت‌ها، اطلاعات و رفتارهای جدید کمک کنند.

والدین از شرطی‌سازی عامل برای آموزش درست از نادرست به فرزندان خود و آموزش قوانین خانه و جامعه استفاده می‌کنند.

احتمالا بدون مطالعات روانشناسی رفتارگرا که بین سال‌های ۱۹۱۰ و ۱۹۵۰ انجام شد، نحوه تربیت فرزندان‌مان می‌توانست بسیار متفاوت به نظر برسد.

طراحی محصول

معمولاً طراحان هنگام طراحی محصولات یا خدماتی که قرار است مورد استفاده افراد قرار گیرد از اصول روانشناسی رفتارگرا استفاده می‌کنند.

یک محصول فیزیکی که بر مبنای اصول شرطی‌سازی طراحی شده است، به گونه‌ای است که استفاده یا نگاه کردن به آن برای مصرف‌کننده خوشایند است، درنتیجه هر برخوردی برای مصرف کننده یک پاداش به نظر می‌رسد.

به عنوان مثال برنامه‌ها ممکن است با ارسال یک اعلان تبریک هنگام سفارش کاربر، از شرطی‌سازی مثبت استفاده کنند، یا با ارسال اعلان‌های یادآوری از شرطی‌سازی منفی استفاده کنند.

طراحی کمپین بازاریابی

تبلیغات از اصول روانشناسی رفتارگرا استفاده می‌کند و بین یک محصول و یک تجربه مثبت مانند موفقیت و راحتی، ارتباط ایجاد می‌کند.

حتی اطلاعیه‌های خدمات عمومی‌ و طرح‌های بهداشت عمومی‌‌ از اصول رفتارگرایی استفاده می‌کنند. به این صورت که با استفاده از کمپین‌های تبلیغاتی گسترده و شعارهای جذاب برای رفتارهای سالم مطلوب انتظارات اجتماعی مثبت ایجاد می‌کنند و برای اقدامات غیرقانونی یا خطرناک، دیدگاهی منفی در جامعه ایجاد می‌کنند.

آموزش حیوانات

بسیاری از حیوانات انجام یا اجتناب از رفتارها را با شرطی‌سازی از مربیان خود یاد می‌گیرند. متخصصان رفتار حیوانات از این تکنیک‌ها برای کمک به حیوانات خانگی جهت همزیستی بهتر با انسان‌ها استفاده می‌کنند.

پارکبانان و متخصصان توانبخشی حیوانات نیز از این تکنیک‌ها برای آموزش حیوانات وحشی برای اجتناب از تعامل با انسان‌ها یا ترک مناطق پرجمعیت استفاده می‌کنند.

نقد و بررسی روانشناسی رفتارگرا

روانشناسی رفتارگرا

مزیت رفتارگرایی توانایی آن در تعریف رفتار و اندازه‌گیری تغییرات رفتار است. بنابراین رفتارگرایی به دنبال توضیحات ساده رفتار انسان از دیدگاه بسیار علمی‌ است.

اما از آنجایی که روانشناسی رفتارگرا تنها بخشی جزئی از رفتار انسان که می‌توان آن را به طور عینی مشاهده کرد را بررسی می‌کند و عوامل مهمی‌‌ مانند احساسات، انتظارات، انگیزه‌ها را در نظر نمی‌گیرد، قادر به توضیح واقعی واقعیت‌های پیچیده رفتار انسان نیست.

یکی از فرض‌های اصلی رفتارگرایی این است که انسان‌ها مشابه حیوانات هستند و بیشتر فرضیات این مکتب روانشناسی بر مبنای آزمایش‌هایی بوده است که بر روی حیوانات انجام شده است.

اما واقعیت این است که ما از نظر شناختی و فیزیولوژیکی با حیوانات بسیار متفاوت هستیم. انسان‌ها هنجارهای اجتماعی و ارزش‌های اخلاقی متفاوتی دارند. بنابراین رفتار متفاوتی با حیوانات خواهیم داشت. درنتیجه قوانین و اصول حاصل از این آزمایش‌ها بیشتر برای حیوانات قابل اعمال است تا انسان‌ها.

به همین علت رفتارگرایی دیگر مانند گذشته مورد توجه نیست و امروزه بسیاری از روانشناسان بیشتر جنبه‌های رفتارگرایی کلاسیک و رفتارگرایی رادیکال را نادیده می‌گیرند.

منتقدان رفتارگرایی می‌گویند که این نظریه به طور کامل توسعه نیافته است. امروزه در حالی که هدف اکثر رویکردهای درمانی مدرن تغییر رفتار است، اما معمولاً این کار با هدف قرار دادن افکار و احساسات انجام می‌شود، نه تمرکز بر پاداش و تنبیه.

با وجود این انتقادات، رفتارگرایی سهم قابل توجهی در روانشناسی داشته است. این سهم شامل ایجاد بینش‌هایی در مورد یادگیری، رشد زبان و رشد اخلاقی و جنسیتی است که همگی از دیدگاه شرطی سازی توضیح داده شده‌اند.

همچنین سهم رفتارگرایی را می‌توان در برخی از کاربردهای عملی آن مشاهده کرد. مانند رفتار درمانی و اصلاح رفتار که یکی از رویکردهای اصلی برای درمان رفتارهای غیرعادی است و در روانشناسی بالینی استفاده می‌شود.

سخن آخر

نظریه روانشناسی رفتارگرا بر این باور است که محیط فرد مستقیماً رفتار او را شکل می‌دهد و با مطالعه محیط یک فرد و کنترل آن می‌توان رفتار او را با موفقیت اندازه‌گیری و اصلاح کرد.

این مکتب روانشناسی در مقابل رویکرد ذهن‌گرایی به وجود آمده است. اگر چه در حال حاضر دیگر مانند گذشته مورد توجه نیست اما تاثیرات آن بر روانشناسی امروزی بسیار زیاد بوده است. با یادگیری روان‌شناسی رفتارگرا می‌توانید رویکردی مفید برای تغییر رفتار و عادت‌ها را یاد بگیرد.

روانشناسی یکی از علوم جذاب است که یادگیری آن برای هر فردی الزامی است. برای یادگیری مطالب مهم روانشناسی باید کتاب‌های زیادی را مطالعه نمایید. اما با دانلود اپلیکیشن ذهن می‌توانید خلاصه مهم‌ترین مطالب برترین کتاب‌های این حوزه را در کمترین زمان مطالعه نمایید.

دانلود اپلیکیشن خلاصه کتاب ذهن

ارسال یک پاسخ

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید!
لطفا نام خود را در اینجا وارد کنید